جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
در رفاقت رسم ما جان دادن است هر قدم را صد قدم پس دادن است هرکه بر ما تب کند جان میدهیم ناز او را هر چه باشد میخریم...
نگو که رفتن پایان ماجراست رفیقخدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق !...
تصورنکن هر کس که سرزده از راه رسیدو لبخند رابرای تو به ارمغان آوردهر کس که چند مدتی پیگیروپاپیچ تنهاییت شد می تواند رفیقت باشدرفاقت یعنی درزمانی که به او احتیاج است از راه برسد و قاعده بازی را به دست بگیردهمین به موقع رسیدن و به جابودن است، که اصالت یک رفاقت را میسازد... همه ما درعصری زندگی میکنیم که به لطف وحضور اینترنت هرروز میتوان باافرادی جدید اشناشد... مبادا تصور کنی، یک فرد مجازی تازه ازراه رسیده که بلد است چگونه حرف بزند، رسم و...
باید در زندگی مان یک نفر به نام\رفیق\ باشد.از آن هایی که بتوانیم در کنارش خود خودمان باشیم. از آن هایی که وقتی می گویم حالم خوب نیست، فقط بگوید کی و کجا باشم؟ بریم پیاده روی!از آن رفیق هایی که دردهایت را بدون هیچ ترس و قضاوتی برایش بگویی و باخیال آسوده در آغوشش غم هایت را زار زار گریه کنی.رفیق یکی از بهترین داشته های هر فرد است. رفاقت ریشه دارد. به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه می دواند، می رود تا مغز استخوانت، توی تمام ...
همه کارهای دنیا داره پیرم میکنه بجز دوست داشتن تو رفیق!❤...
می دانی رفیقدلم برای کودکی هایمان تنگ شده ،همان زمان که بزرگترین دغدغه ی زندگیمانترک خوردن لاک ناخن هایمان بود.حسرت هایمان در انجام ندادن تکالیف مدرسه خلاصه می شد.در میان بازی های روزگار بزرگ شدیم و نفهمیدیم کی حسرت هایمان هم با ما بزرگتر شدند.آهِمان عمیق تر شد.و دلتنگی هایمان آنقدر وسعت یافتکه دیگر در واژه نمی گنجد.زهرا غفران پاکدل...
اگه یه روز خدا ازم بپرسه بزرگترین نعمتی که بهت دادم چی بوده؟بدون شک میگم دوست داشتن توکم نیست داشتن کسی که اینقد به تن لحظه هات آرامش تزریق کنه که وقتی باهاش درد و دل می کنی ، حس کنی انگار خدا نشسته کنارت داره با دقت و حوصله به حرفات گوش میدهحتی اگه یه دنیا هم مقابلت وایسته ،پشتت گرمه به حضورش که از جنس کوهه.اصلا همه جهان یه طرف ، حمایت و دوست داشتن تو یه طرف .آقای داداش ، تو شیرین ترین رفیقمی.می دونستی؟زهرا غفران پاکدل...
اگه یه روز خدا ازم بپرسه بزرگترین نعمتی که بهت دادم چی بوده؟بدون شک میگم دوست داشتن توکم نیست داشتن کسی که اینقد به تن لحظه هات آرامش تزریق کنه که وقتی باهاش درد و دل می کنی ، حس کنی انگار خدا نشسته کنارت داره با دقت و حوصله به حرفات گوش میدهحتی اگه یه دنیا هم مقابلت وایسته ،پشتت گرمه به حضورش که از جنس کوهه.اصلا همه جهان یه طرف ، حمایت و دوست داشتن تو یه طرف .آقای داداش ، تو شیرین ترین رفیقمی. می دونستی؟زهرا غفران پاکدل...
تنها رفیق من تو این دنیاستپیراهنى که از تو جا موندهپیراهنت هم مثل من تنهاستچشماش رو به جاده واموندهتو باد با یاد تو مى رقصممى چرخم و از خود رها مى شمپیراهنت هم رقص من مى شهبا دامن تو پا به پا مى شمحال و هواى مبهمى دارمچن وقته رفتى، هیچ یادم نیستحوّاى من دنبال کى رفتىتو شهر ما یک دونه آدم نیستدیدى دلم مجنون شد آخردنبال تو هر جا که تونس رفتکوها و دریاهارو برهم زدهر جا که ردى از تو دونس رفتانقدر تاره روزهاى من...
اونقد که جنس رفیق مهمه جنسیتش مهم نیس...!...
آن رفیقیکه به هنگام غمم دور نرفتزیر شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت...
بعضی وقتا یه چیزایی تو زندگی پیش میاد که اصلا انتظارشو نداشتی، یعنی اصلا فکرشم نمیکردی که اینجوری بشه آخرش...ولی میدونی! آخر قصه هممون خدا وایستاده نگامون میکنه، خدا وایستاده همش میگه میدونم که تو میتونی قصه ی خودتو قشنگ بسازی...ولی نمیدونم با وجود همه ی اینا چرا بعضی وقتا روزامونو یه جوری میسازیم که انگاری ته قصه همین امروزه و داستان ما هم باید غمگین تموم بشه...نه رفیق یه چیزایی تو زندگی هست که تو هر چی هم جلوشونو بگیری و نذاری اتفاق بیفته...
دل تنگ مرا آغوش تو لازم است رفیق جان...
می بینم ای رفیق ،اندوهت را اوضاع زمانه، رنج انبوهت را این دفتر، بیت بیت تقدیم به تو باشعر ببند زخم آن روحت را...
رفیق جانمن از آینده خبر ندارمنمیدانم باز هم بشود هر وقت اراده کنیم برویم روی نیمکت همیشگی مان از دیدن دارکوب ها ذوق کنیم،گربه ها را دنبال کنیم و به با هم بودنمان از ته دل بخندیم یا نه...راستش من خبر ندارم قرار است دختر دار شویم یا پسر دار، ولی حتما به آنها یاد خواهم داد که تو را خاله صدا بزنند و برای کیک های فنجانی ات سر و دست بشکنند.من از آینده خبر ندارم، نمیدانم باز هم کفش های گل گلی دخترانه را به آن هایی که خانومانه است ترجیح میدهم یا ...
باغ ها در زمین رفیق نمی خشکد. درخت هایی که در کنار هم ایستاده اند سر در گریبان سوگواری می برند اما سبزتر بیرون می آورند.رفیق من! اگر خورشید از شانه ی تو طلوع کند، اگر انگشتان توزمان را در دست بگیرند. من هیچوقت بازنده ی لحظه های از دست رفته نمی شوم.اگر در ادامه ی این راه طولانی به تونل تاریک تنهایی برسم و آرامشم را گُم کنم محال است دزد آرامش تو شوم.رفاقت، شراب پایداری ست که گذر زمان کهنه تر و محکم ترش می کند.هم قبیله ی من! محال است در ای...
درست است دراین روزهای دونفره کسی را ندارم تاعاشقانه هایمان راباهم قدم بزنیم ...اما خداروشکر همچون تویی را دارم که متکی به گرمای جیب های خودمان قدم بزنیم وبه این تنهایی بخندیم!توهستی تا برای اینکه حسادت امانمان رانبرد به کافه رفته و دوستانه چای بخوریم..میدانی درست است عشق نیست اما درحوالی منوتو بدجوری رفاقت پرسه میزند... ....
من و توکنار هر جمله عاشقانمون ، "رفیق" میذاریم تا مبادا یکی از ما با خودش بگه :عاشق منه !مثلا میگیم «دوستت دارم رفیق »یا مثلا «بغلم کن رفیق »یا «تنهام نذاز رفیق »«کنارت آرامش دارم رفیق »این "رفیق" رو میگیمکه حواسمون باشهما فقط کنار هم مثل یه دوستیمما میخوایم عاشقانه های رفاقتی داشته باشیم ولیجانِ جهانماینو، هم تو میدونی ،هم من که رابطمون عاشقانه یِ عاشقانستوگرنه کدوم دو رفیقِ جنس مخالفی شب و روز رو ...
یک سری از آدم ها را حاضری همه جوره کنار خودت داشته باشی؛به عنوان هر چیزی که میشود و امکان دارد...عشق، دوست، رفیق!مهم بودنشان است، اینکه مطمئن باشیم که هستند، چه دور چه نزدیک،حتی اگر غریبه ترین آشنا شوند!حتی اگر دیدنشان سالی یکبار آن هم در کافه با دوستانِ مشترک باشد...باز هم به همین قانع هستیم؛ما برای داشتن و بودنِ یک سری از آدم ها در زندگیمان از خودمان و احساسمان گذشته ایم......
به هیچ چیز زیاد توجه نکن عزیزِ مندست هایت را بگذار داخلِ جیبت راه بروو خیابان به خیابان برای خودت بیخیال سوت بزن!دیگر بس است،آنقدر غصه خوردیم که تویِ قلبمانهیچ جایی برای آرزوهایمان نمانده!بگذار تا می توانند پشتِ سرمان حرف بزنندما مسئولِ حسادتِ دیگران نیستیمیک گوش در و یک گوش دروازه رفیق!لحظه هایی که می توانیم به بهترین شکل از آناستفاده کنیم خیلی راحت جلویِ چشم هایماندارند می سوزند و از بین می روندآخرش هم چیزی برایمان باقی نم...
یک سری از آدم ها را حاضری همه جوره کنار خودت داشته باشی؛به عنوان هر چیزی که میشود و امکان دارد...عشق، دوست، رفیق!مهم بودنشان است، اینکه مطمئن باشیم که هستند، چه دور چه نزدیک، حتی اگر غریبه ترین آشنا شوند!حتی اگر دیدنشان سالی یکبار آن هم در کافه با دوستانِ مشترک باشد...باز هم به همین قانع هستیم؛ما برای داشتن و بودنِ یک سری از آدم ها در زندگیمان از خودمان و احساسمان گذشته ایم......
گاهی نباید از زندگی چیز زیادی خواستهمین که یکی را در زندگی ات دوست داریهمین که در کنج ذهنت ، دلت به داشتن یک رفیق دلخوش استهمین که هر شب موقع خواب از لابه لای درختان حیاط خانه ات میتوانی صدای جیرجیرک ها را بشنویهمین که میدانی فردا صبح که از خواب بیدار میشوی یکی تو را با نام مادر یا پدر صدا خواهد کرد و همین که با چشمانت میتوانی آن ها را ببینی و عزیزانت را بغل کنی و ببوسی شان و لمسشان کنیهمین که برای به دنیا آمدن فرزندت انتظار میکشیهمین...
هر آدمی به جز عشق یه رفیق نیاز داره که جلوی اون خودش باشه...حتی وقتایی که برای خانواده ات هم خود واقعیت نیستی...همون رفیقی که عزیزم گفتنای پر از ریا رو ول میکنه و یه گوساله گفتنش خنده میشونه رو لبات...همون رفیقی که اگه یه روز ازت خبری نشه به همه ی فک و فامیلت زنگ میزنه میگه کجاست این یار ما...همون رفیقی که میفهمه پول زیادی همرات نداری،اصرار نمیکنه بریم رستوران یه دست میزنه پشت شونه ات و میگه فلافل بزنیم...همون رفیقی که پای به پای دل ش...
رفیقزبان حرف زدن ما زبان معمولی نبودزبان مهر بود، زبان شکوفه های بارانی بود و آن گاه که لب به خنده میگشود انگار که ساکنین سیاره های خیلی دور هم از شادی به دنیای دیگر سفر میکردند و نگویم از دل تنگی مان وقتی ثانیه ای از هم دور بودیم انگار که کویری که روزی دریا بوده و حالا ترک ترک شده ...یادش بخیر رنگ دریای چشمانت وقتی صبح ها موج میزد ، و من مانند دریا نوردی می شدم،و وقتی میخندیدی به یکباره رنگ عسل میگرفت روزم و من همچون مردی کبیر مفتخر میشد...
نعمت فقط برف و باران نیستگاهی خدا رفیقی نازل می کند، زلال تر از باران...
نگو که رفتن پایانِ ماجراست رفیقخدا بزرگ تر از دردهای ماست رفیق......
ما انسان ها گاهی دیر قدر همدیگر را میدانیم!وقتی یک نفر را از دست میدهیم تازه یادش میکنیم، خوبی هایش از جلوی چشمانمان میگذرد، مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم، غصه میخوریم، بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی، کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت.خلاصه کنم رفیقاگر خواستی به کسی بی مهری کنی،یک لحظهبا خودتبه نبودن اش فکر کنبه نبودن اش برای همیشه....
گاهی نباید از زندگی چیز زیادی خواستهمین که یکی را در زندگی ات دوست داریهمین که در کنج ذهنت ، دلت به داشتن یک رفیق دلخوش استهمین که هر شب موقع خواب از لابه لای درختان حیاط خانه ات میتوانی صدای جیرجیرک ها را بشنویهمین که میدانی فردا صبح که از خواب بیدار میشوی یکی تو را با نام مادر یا پدر صدا خواهد کرد و همین که با چشمانت میتوانی آن ها را ببینی و عزیزانت را بغل کنی و ببوسی شان و لمسشان کنیهمین که برای به دنیا آمدن فرزندت انتظار میکشیهم...
خوشا به حال اونهایی که همیشه چای رفاقتشون تازه دمهخوشا به حال اونهایی که از همه ی دنیا که دل می بُرن ته دلشون قرصه که رفیقی هست برای تکیه کردندر این دنیایی که چاقو دسته ی خودش رو می بُره و محبت دیگه خارها را گل نمیکنه ، داشتن یک رفیق خوب پایبَندت می کنه به بودن ، به ادامه دادندر این دنیایی که مزه ی همه ی روزاش اگه تلخ نباشه حتما گسهنوشیدن یه لیوان چای از دستان رفیقی شفیق تمام وجودت رو قطعا شیرین خواهد کردخوشا به حال اونهایی که وقتی دلشو...
این روزها که کمبود رفاقت داریم،تو رفیق خوبی ماندی وگذاشتی رفیق خوبی برایت بمانم...خودمانی بگویمرفاقت یعنی چترِ بالای سرش شوی وقتی بلا میبارد بر سرش، یعنی وقتی بلند بلند از ته دل میخندد بایستی در کناری و کیف کنی از دیدن خنده هایش،یعنی با دست به تو اشاره کند که بیا کنارم یعنی تو رفیقی تو شریک غم و شادی بودی، یعنی درد که دارد بفهمی، از نگاهش حرفهایش را بخوانی...رفاقت یعنی فارغ از جنسیت رفیقَت هرچه هستو هر آنچه باید باشد تو هوایش را داشته...
چقدر پاییز شده!چقدر این حال و هوا شال و کلاه و آستین های پایین کشیده از سرما می طلبد، یا نشستن کنار پنجره و هورت کشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط، تمام دیواره اش عرق کرده، یا پناه گرفتن زیر پتو و استشمام بوی نارنگی و خوابیدن میان لالایی خاطره انگیز برگ ها و بادها.چقدر می طلبد که چتر برداری و زیر قطرات گاه و بی گاه باران قدم بزنی و یقه ی پیراهنت را از شدت باد و سرما بالا بکشی، که دست هایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی، که باد بزند و ق...
اگر کسی را دارید که میتوانیدبا اون ساعتها حرف بزنیدو کلمات را تمام نکنید,و او با شما میخندد,با شما گریه میکند,با شما ساعت ها غیبتِ عالم و آدم را میکند,و همه یِ حق هایِ دنیا رافقط به شما میدهد,کسی که وسطِ روزهایِ خاکستریِ عُمرتان,دلتان با بودنش آرام میشود,او که ترسِ از دست دادنش وجودتان را به آتش نمیکشد,و اخرِ همه ی حالِ خوب و بدتان,اولین و اخرین نفری که یادتان می اید اسم و صورتِ اوست,که وقتی ساعتها کنارش از تهِ دل میخندید ...
می دانی رفیقدلم برای کودکی هایمان تنگ شده ،همان زمان که بزرگترین دغدغه ی زندگیمانترک خوردن لاک ناخن هایمان بود.حسرت هایمان در انجام ندادن تکالیف مدرسه خلاصه می شد.در میان بازی های روزگار بزرگ شدیم و نفهمیدیم کی حسرت هایمان هم با ما بزرگتر شدند.آهِمان عمیق تر شد.و دلتنگی هایمان آنقدر وسعت یافتکه دیگر در واژه نمی گنجد.زهراغفران...
رفیق!همان کسی ست که بی منت می ماندو تو را هر طور شده کنار خودش نگه می دارد!همان کسی ست که می توانی بدونِ ترس،هر چیزی را با او در میان بگذاری!رفیق، عشق و امنیت را در رگ هایت جاری می کندکنارش می توانی از ته دل بخندی تا اشک میهمان چشم هایت شود...یک رفیقِ خوب، مکمل توست!خوبی هایت را می سِتاید،عیب هایت را می پوشاند،کنارش همه ی غم هایت به فراموشی سپرده می شود!او را هرگز نباید از دست داد،او تکرار نشدنی ستاو تو را بیخیالِ تمام ع...
جمعه یعنی با خودت خلوت کنی، اما رفیق...عصر جمعه با تمامِ بغض و حسرت میرسد...
رفیق... بیا برویمبه سرزمین بیخیالیو ساعت های زندگیمان را به وقت بی تفاوتی بگذرانیم ؛بیا با ضرب آغوشمان نقض کنیم حقیقت اینکه "انسان همیشه تنهاست "؛بیا پشت به غم هابایستیم وسرزده به دنیای خنده ها سرک بکشیم؛باچشمک ستاره ها برقصیمو ناخن هایمان را با حنای زندگی رنگ کنیم ؛پشت پا بزنیم به هرچه ضدحال وبدبیاری ست وبا لباس های بچگانه ی پشت ویترین مغازه ها رویا ببافیم ؛پیراشکی های تپل را بالذت گاز بزنیم وگوش خیابان رابا قهقه ...
باز از نگاه خیس من یاد تو می بارد رفیقبر دفتر اشعار من بذر تو می کارد رفیقواژه به واژه خط به خط تنهاتویی مضمون منای ناجیِ رویاییِ ابیات ناموزون منپر از ترانه می شوم وقتی به یادم میرسیجان میکنم از دوری ات پس کی به دادم میرسیمن تاسحر چشمم به در اما تو از من بی خبرمی میرم از دلتنگی ات تا صبح نمی ماند اثردستم به دامانت بیا وقتی نمانده خسته امبا این همه تنهایی ام من عهدخود نشکسته امبیمعرفت رسمش نبودباچون منی یاغی شدنرفت...
بهم زنگ بزن رفیق...بگو بُریدم...بگو خسته م...بگو دلم شکسته...بهم زنگ بزن...بگو میخوام ببینمت..بگو:آغوشِ تو آخرین پناهگاهه...مطمئن باش اگه همه ی دنیام تو رو نَخوان،هنوزم برای من دوست داشتنی ترین فرشته ی زمینی!به من زنگ بزن...تمام زندگیم...
من همیشه میگم آدمِ بی رویا،به اندازه ی کشتیِ بدونِ قطب نما وسطِ یه اقیانوس خطرناکه!رویاهاتو بغل کن رفیق ،حتی اگه آدما بهت بگن:خیالباف......
براى بعضى از ما امروزو براى بعضى هم شاید سال هاى سال بعدحسرت بى فایده اى وجود دارد یا خواهد داشتکه ما را لبریز مى کند از حرف هاى نگفته ، بازى هاى نکردهلبخندهاى نزده ، در آغوش گرفتن هاى نشدهو بوسه هایى که دیگر مجالى برایشان نیستامروزاگر هنوز قهرمان زندگیت را دارىتأخیر نداشته باشصدا بزن باباو تا صدایى هست که بگوید جانِ باباحرف بزن ، بازى کن ، لبخند بزن ، در آغوشت بگیر و ببوسببوس تا تمام بوسه ها ذخیره اى باشندبراى روزهایى ک...
با رفیقت مثل چتر رفتار نکنکه هر وقت بارون بند اومد ، فراموشش کنی . . ....
روزهای سختمی آیند و می روندتا مزه ی قهقه های بلنداز زیر دندان زندگی نرود...تا طعم نان داغ صبحانه ی مادربوی تکرار و رنگ دلزدگیبه خودش نگیرد!روزهای سختمی آیند و می روندکه از میان هزاران،همین چند رفیق ناب وچند یار اصیل برایمان بمانند...تا گاه گاهی به یادمان بیاورندکه دلبری گلهای ارغوانی باغچهچیز کمی نیستمعجزه ی بزرگ خداست..!...
گاهی هر کسی یکی رو نیاز داره بتونه راحت باهاش درد و دل کنه ؛ یه آدم مورد اعتماد که خیالت ازش جمع باشه ، اگه اونقدر خوش شانس هستید که یکی از این آدمها رو دارید سعی کنید هیچوقت از دستش ندید...آریا ابراهیمی...
این خانه غریبی را بیگانه نمی فهمدمانند جنونی که دیوانه نمی فهمدهر همسفر و همراه، همراز و رفیقم نیستدرد دل شیدا را، هر شانه نمی فهمدشمعی که تا فردا، حتی اثر از آن نیستاندوه شب او را، پروانه نمی فهمدآنی که چنین جام بی ظرفیتی بشکستمستی ست که شٵن هر پیمانه نمی فهمدیک لرزش دیگر ماند، تا قصه ی آوارمدردا ! گسل چشمت، ویرانه نمی فهمدای دل! چه امیدی بر درک غم خود داریوقتی که زبانت را، هم خانه نمی فهمد...
گاهی چقدر دلم یک رفیق شش دانگ میخواهد...کسی که به دور از جنسیت همراهت باشد،مذکر و مونث فرقی ندارد...فقط کسی باشد که بفهمد حالت را...بتوانی به دور از حاشیه و ترس از هر چیزی،تا نا کجا آبادهِ زندگی بروی..اگر کمی حد دوستی های معمولی خود را می دانستیم؛کمی دندان به جگر می گذاشتیم و احساساتمان را بیان نمی کردیمحال قضیه فرق میکرد و بهترین های زندگیمان را هنوز هم کنار خود داشتیم!می توانستیم تا سالیان دراز از دیدن حالشان؛حالمان جان بگیرد...
همیشه با خودم فکر میکنممگر میشودتو باشی و من خوشبخت ترین زن دنیا نباشم....مگر می شود؟و نگاه میکنمبه راه دور و درازی که باهماز سر گذراندیمو به جاده ای که پیش روی ماسترفیق لحظه به لحظه و مدامهمراه تلخ و شیرین روزگارفقط باش همین.....جانم باشعالیجناب عشقاتفاق قشنگ مردادیخوب شد اتفاق افتادیپ.ن۱:نبض زندگیم را در دست گرفتهچشمهای تا همیشه روشنت ...من دلم روشنست به فردا مادامی که خورشید از آسمان کهربایی نگاهت بر من نو...
از من نشده، هیچ دلی ریش تر از عشقدنیای کسی، این همه تشویش تر از عشقمن بیش تر از هر که رفیقش شدم، اماکس تیر نزد، بر دل من، بیش تر از عشقبا خون دلم، گر چه بپرورده ام او رانوشی نچشیدم، بخدا نیش تر از عشقاو گر چه به دل، از همه آزاد ترین بودپیدا نشد اما، به تو، تفتیش تر از عشقهر چند شده دشمن خون و دل و جانماما به خدا نیست کسی، خویش تر از عشقمن در نظرش از همه کس دور ترینمدر من نشد هرگز دگری،، پیش تر از عشقدنیا ...
چقدر خسته ام رفیقفرهاد نیستم که کوه کنده باشم من فقط خودم هستم که از تو دل کنده ام...
بخند رفیق! سهم من و توبیشتر از این نبایدهاست......
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم/ چرا بی ماسک می آیی رفیق ناجوانمردم؟...