متن ساناز ابراهیمی فرد
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساناز ابراهیمی فرد
میان بیابان برهوت در جاده ُ زمان
ماشین عمر با شتاب می رود
و با آخرین سرعت دانه های تسبیح زمان را
یکی پس از دیگری پشت سر می اندازد
وقتی کلمهُ ایست را توی حلقهُ
سرخین تابلو نظاره گر می شود
آخرین ضربات بانک ناقوس زمان
توی گوش طنین...
❤ پدرم
چه خوشبخت بودم
آن زمانکه
دستهای کوچکم
با حرارت دستهای مردانه ات
گرم می شد
اما افسوس....
صد افسوس
باورم نیست
نباشی و من نفس بکشم
نفس نیست
بلکه هرثانیه
نفس کشیدن بدون تو
قفسی بیش نیست
دوستت داشتمو....
دارمو....
خواهم داشت...
ساناز ابراهیمی فرد
خیال
پرنده ی خیال آرزو
چه معصومانه...
در لابه لای تنه ی کلفت زمان
مدفن گشته...
ساناز ابراهیمی فرد
غم
دست به قلم بردن
چه راحت و آسان
اما ...
روی کاغذ رقصاندنش
چه سخت و دشوار
ساناز ابراهیمی فرد