متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
هر شب
دلتنگ تر از همیشه
همراه شعرهایم
به ضیافت چشم هایت می آیم
چه مشتاقانه بهترین واژه ها را
در وصف نگاه زیبایت ردیف می کنم
و فریاد عشق سر می دهم
اما تو به جای ملاحظه ی دلتنگی هایم
با سکوتت ، دیواری از تنهایی
به دور من...
سکوت
لبریزم،
از تهاجم سکوت!
می خواهم فریاد بزنم
و مترسک وجودم را
در پی افسارش دار بزنم!
می دانم،
دیگر فانوس جانش را نمی خواهد؛
او بریده است...
و هیس!
تمام...
تمام او پایان سکوتش است،
پایان یک عمر زندگی
که قصیده شده بر سر زبان ها.
می گوید...
بغض کرده شبیه هوایی تلخ
خسته مثل سقوط شده بود!
با خودش هم نداشت سر حرفی
او دچار سکوت شده بود...
◽شاعر: سیامک عشقعلی
بالاترین فریاد
و قشنگ ترین ترانه ای
که دوست دارم
همیشه به آن گوش دهم
سکوت چشم های توست
صدایی که
یک عشق واقعی را
برایم معنا می کند
مجید رفیع زاد
سکوت کرده ام...
و شاید این سکوت وهم انگیز حکم تفکر را دارد... شاید دست آویزی است تا زخم ها و جراحات عمیق قلبم، سر باز نکنند و مرا در باتلاق عمیق درد رها نسازند...
سکوت کرده ام...
خیلی وقت است که دیگر حرفی برای گفتن و گوشی برای شنیدن...
یه جاده باشه .!!یه ماشین زیر پات .!بزنی به جاده .تک و تنها .بدور از همه کس بدور از همه چیز تک و تنها بری جایی که سکوت محض باشه بدون فکر و خیال بدون دغدغه چند روز برای خودت باشی ...!!چه رویای قشنگی🌱 🌱دلارام امینی🌱🌱
فریاد سکوت
و ترس نداشتنت
هر شب مرا محاصره می کند
دیگر چاره ای جز شکستن بغض نیست
و خیالت تنها دلگرمی من است
تا در آغوش شب
پناه ببرم به شانه هایی امن
برای باریدن
مجید رفیع زاد
چه بی رحمانه
سکوت فرصت سخن گفتن را
از ما گرفت
تا واژه هایی با احساس
در پشت دیوار لب هایمان
به صف بایستند
حالا دیگر
یلدا هم برای ناگفته هایمان
شب کوتاهی است
مجید رفیع زاد
هیچ نمی گویم فقط سکوت و سکوت و سکوت.
دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصله اش....
چگونه قدم بزنم
کوچه های به غربت نشسته را
درغروبی
که سایه های سکوت
حال هیچ آشنایی را نمی پرسد
ابراهیم پورعزیزینجوا
https://t.me/mhediebrahimpoor
سکوتت را بشکن
بگذار که از لب هایت شعر بچینم
و چند شاخه بیت تقدیمت کنم
تنها پناه من هم آغوشی واژه هاست
تا عشق را برایت معنا کنم
و تو را با مهر بخوانم
حرفی بزن چیزی بگو
سکوتت را بشکن
که دلم
فریاد می خواهد
مجید رفیع زاد
من از سکوت فاصله می ترسم
از صدای بوق ممتد تلفن
از سپیده ی صبح انتظار
و بغضی که هر غروب
نفس را بند می آورد
می ترسم دیگر نباشی
شب ها خاطراتمان را
برای ماه تعریف کنم
مجید رفیع زاد
میخوام جوری سکوت کنم که فراصوت فریادم رو فقط مورچه ها بشنوند
سکوت شیرین است.
حرفی که به قصد تخریب دیگران به زبان آورده نشود؛
سخنی که برای تحقیر در سینه بماند؛
واژه ای که خیانت به اعتماد کسی باشد؛
حرفی که دلی را به لرزه دربیاورد؛
لبخندی را محو کند؛
اشکی را جاری کند؛
کاش بغض شود در گلو بماند،
باعث...
به هرکسی اعتماد نکن
به کسی اعتماد کن که
اندوه پنهان شده در لبخندت
عشق پنهان شده در خشمت
و معنای حقیقی سکوتت را بفهمد . . .
برای هر دردی
دو درمان است
سکوت و زمان
هم از سکوت گریزان ، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم ؟! چنین چرا بیزار
{شهر ۲ - فاضل نظری}