شعر نو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر نو
هزار بار صدای در آمد.
هر بار پای پیاده دویدم.
هزار بار این در باز شد.
هربار تو نبودی...
دنیاکیانی
قصه ای پر غصه از اندوه و مرگ است ،یا که درد
اینکه خواهر یا برادر،روبرویت ساز جنگی سَر کُنَد
.....................
حسن سهرابی
از شراب چشم تو من همصدا با موج درد
جرعه ای می نوشم و دل را به دریا می زنم
..........................
حسن سهرابی
غصه کم کن چون در این ((دِه))
پیروان حزب باد
جز تباهی و سیاهی ،رَه به جایی کِی بَرَند
..........................
حسن سهرابی
من چراغی قرمزم
بمان
نگاهم کن
تا سبز شوم...
زهره تاجمیری
عاشق شوید
عشق
مرگ را می تاراند...
آریا ابراهیمی
نه کویر باران دارد،
نه خاورمیانه آرامش
آریا ابراهیمی
در پس همهمه این همه درد
لای این زخم عمیق
پشت هرگریه و شب بیداری
تو مرا زنده نگه میداری....
دنیاکیانی
ای زیباترین آفریده هستی،
ای فرجود دادار،
شیرین ترین کام گیتی،
تو آمدی،
در جدال تاریکی ها،
تا که روشنایی بخشی،
به این شب بی انتها.
شدی دلبند، دلبر،
دلدار.
چشم مست و دست سرد و موی افشان
عطر شیرین، لاک رنگین، شعر غمگین
در خیابان، زیر باران، بوی ریحان
نیمه شب یادم آمد زخم دیرین
(محمد فرمان رضائی)
هر روز،
با تابش خورشید در پرچم آسمان،
عشق،
بی مرز ترین کشور جهان ست،
برای دوست داشتن تو ...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
گاهی لال می شود آدم
حرف دارد،
ولی کلمه ندارد
گاهی حرف های آدم درد دارد،
صدا ندارد
عبیرباوی کتاب وُجوم
توی دنیای هیاهو
تو هیاهوی جهانی
تو بهار نورس من
تو انید این خزانی
تو مدرسِ محبت
ولی دور از منو از ما
تو شفای درد مایی
تو مسکّن دل ما
...
نام شعر: کجایی؟
این مَنِ بی تو
من نیست
پس کیست؟
خودم هم نمیدانم
که آن چیست؟
که درون مرا میخورد
و تفاله اش را به بیرون
پرت می کند
این مَنِ بی تو
من نیست
هیچ نیست
جز سرگردانی مطلق
می چرخد دنیای بی تو دور سرم
اما تو...
در کوچه ی بن بست استبداد،
کودک سکوت،
با سنگ واژه ی ترس،
پرنده ی فریاد را کشته،
بر شاخه ی درخت شعر شاعران...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
پرسید:
اگر روزی تورا ترک کنم!
چه اتفاقی می افتد؟
با بغض گفتم:
تو رفته ایی...
و دیگر اتفاقی نخواهد افتاد.
دنیاکیانی
تو جوانه خواهی زد...
از همان جایی که شکستی!
دنیاکیانی
تو همانی تو همان!
اتفاق خوبی...
که یقینا روزی...
بین آشفتگی این همه فکر!
در دلم می افتی.
تمام کودکی ام در آن خانه جا مانده؛
یاکریم بالای دیوار همسایه شاهد من،
کودکی که میان رنج ها تنها مانده.
«هیچ»