شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
خون
از چشم کدام مادر چکید؟!
اکنون که دیوارهای شهر
سیاه پوش شده اند
آی مولود باران
نگاه کن
از اعماق ابرها
شعرها
برایت شمع شده اند . . .!!
محمدرضا سلطانی
شعر ها خاموشند
نغمه ها بی آواز
در هوایی که ابرها،
نم نمک می چکانند
اشک هایشان را بر گونه های زمین.
عجیب است
شعر ها خاموشند...
📒🖋
زهره دهقانی
(شادی)
بال
وبال پرنده بود
وقتی قفس شکست...
شهرزاد شریف زاده
باد در بیابان..
جزوه های مرا برد..
باران مرا شست...
کسی زنگ در را می زند
کسی که دستانش بوی سیب می دهد
تا این رهگذر غریب
تنهایی اش را در غربت باران
با او قسمت کند
کسی که از پوست و استخوان
تن رها شده است
تا زیر دنده های آفتاب گم شود.
کسی
از سمت کوچه می آید......
این عطر ِسنگین
آواز ماه است
که گیج کرده مرا
یا شب بوها ی حیاط
که با هم
قدم می زنند...؟
رویاسامانی
۱۴۰۲/۳/۲۸
به بلوغ یک رود خیره ای
و به تنِ نازکِ بچه ماهی ها
نوک می زنی...
انگار تو همان مرغابی وحشیِ
گم شده ای که
صورت آسمان را با این همه
اَخم می خندانی
تو را ای پرنده یِ سفیدبالم
از دور می بوسم
بوسه ای که می دانم
هرگز...
مه آلود شدم..
سرِ جاده معلوم نیست..
تهِ جاده هم...
یا تو می روی..
یا کبوتر خواهد رفت..
پس خوب نگاه کن...
ابر
سر می کشد دریا را
اما
قطره ای نم پس نمی دهد
به کویر.
رضاحدادیان
شعرکوتاه
۱۴۰۲/۳/۲۲
هنوز سبز هستی..
احترامت را داری..
خشک نشده ای...
سر روی بلوک..
در فکر خانه...
از پشت آن سنگ..
بیا دستم را بگیر..
زمین خورده ام...
خسته ام
از آمدنِ شب و روز
امروز ها و فرداهای دور
بودنِ تکرار ها
و دیدنِ دیوارها
خسته ام
و دلم
رهایی می خواهد
از این لحظه های پوشالی
و رهایی از
ثانیه های تلخ
بادصبا
گفت وگو از یک دل تنگ است
امشب
در دل تاریکی پس کوچه های غم
و غمگین آرزوها
در چنین تنگنای بی فریاد
نگاه خسته ام
خود را
به هر در می زند امشب
و می خواند تو را با هر قدم تا صبح
تا وقت سحر
ای آشنا
ای...
چشم به راه
خنده های
کوچیده ام
بادصبا
حتمن بیا، تا همه تو را ببینند،
چرا که باید بدانند،
این شعرها، سروده ی من هستند.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی
دنیا چنین است،
مردها خون می ریزند و
زن ها چشم هایشان را.
شعر: وریا امین
ترجمه: زانا کوردستانی