متن عاشقانه کوتاه

آغوش تو خانـہ ے من است
سـ؋ـت בر آغوش بگیر تا خانه ام در اوج عشق گرم شود..

توبرایم نورفانوسی
درتاریکی دریای جنون
توبرایم نه زیادی نه کمی
توبرایم همه ای

اجاق دل، ز بهرِ مهرِ تو، گرم از محبّت شد!
بیا مهمان قلبم شو؛ که احساسم به وجد آری!

تمام نقطه‌های دل، قلمرو دلت شده؛
تو پادشاه دل شدی، به یک نگاه مهربان!

...رمیده می شوم و رام می شوم باتو
غزل غزل به هوایت غزال خواهم شد...

سرخ می‌گردد دلم، از شادیِ بودن، کنارت
آبیِ احساس دارد، رنگ و روی خاطراتت

هر چه دست می‌کشـــــــم
پاک نمی‌شود؛
- ماهِ دلم -
این آهِ نشسته بر
قلبِ شیشه‌ای ...

من از رقص جمعی پرستوان،
در کرانه‌‌های آسمان،
دانستم:
«عشق»،
همه،
پرواز است!

من از نجوای پروانه،
در گوش گل،
دانستم:
«عشق»،
راز‌ و نیاز است!

مثل غروب پر معنایی
گریه که می کنی
رنگ آسمان کدر می شود..

تو....
از کدامین اتفاق افتاده ای
مرورت که می کنم
شادمانی از گونه هایم سُر می خورد

دست‌ هات را
که باز کنی،
به هیچ جا بند نیستم،
سقوط می‌کنم ...

درد و درمانم یکیست...


آن هم سیه چشمان توست...

عشق آنست که با سکوت پس زندو
با نگاهش ب آغوش کشد
ب آغوش بکش این من دیوانه را..

کدام لحظه بدونِ تو زندگی کردم؟
غمِ قشنگِ من از چشمِ تَر چه می خواهی؟

درد و درمانم یکیست ـ..



آن هم سیه چشمان توست...

میِکشد هر شب مرا چشمان تو...


تا به سر حد جنون...

صبح بخیر گفتن ات
مثل خاک نم خورده
شوق نفس کشیدن میدهد!

دلتنگ هوایی هستم ک در آن نفس میکشی
و
دلتنگ نفسی هستم که ارامش جان است

آرزو شده ای و در دلم خفته ای
آن هم آرزوی محال در خیال خام

من رو ب نگاه ، تو سجده میکنم

چشمانت را نبند سجده هم طولانی میشود

گاهی به من فکر کن من حتی به گاهی بودن در فکرت هم راضی ام...

مگر زندگى چه مى خواهد به ما بدهد
که تو از من چشم بردارى و
من نگویم
که دوستت دارم

خوشحالی مگر خانه ما چقدر دور است که مدت هاست سر نمیزنی؟