متن عشق تو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق تو
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست،
در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست،
با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم،
بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست،،
با عشق تو از هردو جهان آزادم
ویرانه که نه یک وطنِ آبادم
هم جان وتنی و هم تنم را جانی
در پای تو با شوق دل و جان دادم
بانوی کاشانی
اعظم کلیابی
تو مثل چای داغی در دل سرمای بهمن ماه
همان حال خوش همراهی و پیمودن یک راه
ندارم چاره ای ، افتاده ام در دام عشق تو
شبیه یوسف مصری گرفتارم میان چاه
سجاد یعقوب پور
فلسفه ی وجود من ، عاشقی و فدا شدن
عشق تو شد بهانه ی این همه های و هوی من
سجاد یعقوب پور
جایی نرو! بچرخ فقط در مدار من!
ای ماه…! ای ستاره ی دنباله دار من
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من
دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من
چون سنگ کوچکی ته...
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاری
از این نوشتن گل واژه های تکراری
تمام ، حرف دل است اینکه با تو می گویم
به حُرمَت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه ی شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس وحال اشعاری
اگر چه خواب پریشان...
دوش در حلقه ما زمزمه و نای تو بود
دل ز هر حلقه زدی، شوق تمنای تو بود
در شب تار غمت، ماه فروزنده من
نور چشمم همه از پرتو سیمای تو بود
چون صبا بوی تو آورد به هر کوی و گذر
دل من واله و شیدا ز سودای...
دوش از بادهٔ عشقت به نوا آمد دل
شور و شوق تو به جانم ز صفا آمد دل
چشم مستت چو به دل راه نمود ای ساقی
هر چه دیدم ز تو، در حسن و بها آمد دل
در هوای تو ز هر غم به رهایی برسم
عشق تو مایهٔ...
عشق تو،
در گهواره هم همراه من بود!
جنگ نگذاشت،
که بزرگ شود!
شاعر: سردار قادر
برگردان به فارسی:زانا کوردستانی
دوباره از تو سرودم نگو که بیزاری
از این نوشتن گل واژه های تکراری
تمام ، حرف دل است اینکه با تو می گویم
به حرمت قلمم دل بده به اقراری
خیال و واژه ی شعری ردیف حال منی
قسم به جان غزل حس وحال اشعاری
اگر چه خواب پریشان...
هیچ می دانستی نوازنده ای؟
با عطر لطیف صدایت
ضربان قلب مرا می نوازی
هیچ می دانستی آهنگسازی؟
با عطر بودنت
حال دل مرا کوک می سازی
هیچ می دانستی شاعری؟
لبخند ملیح تو
الفاظ را در اشعارم
هم، به هم می بافند و
هم به عشق تو می نازند...
میخواهم به تو بازگردم
همچون خاطرات بیماری که حافظه اش بهبود می یابد.
همچون سرزمینی که از اِشغال شورشیان خارج می شود.
شبیه اسیری که حکم برگشت به وطنش می آید.
می خواهم به تو بازگردم
حبس شوم میان بازوانت
موسیقی بیکلامِ احساس، فضا را پرکند.
گیسوانِ بلندِ لَختم را...