متن غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل
خواستم از عشقِ تو دوری کنم اما نشد
کُلِّ خود را وقف مهجوری کنم اما نشد
آمدم از پادگان عشق تو با یک فرار
تا تَهِ سربازیَ ام دوری کنم اما نشد
ترسَم این بوده نگاه تو نمک گیرم کند
آمدم دوری از این شوری کنم اما نشد
خواستم مثل...
✍🏼 شعر آغوش تقدیم به آغوش امن زندگیم، پدرم:
آن جام بلورین، وسط حوض نشان بود
چون آب حیاتِ گلی از شاخه رهان بود
ای مهر دلت رهزن غم در بغل نور
احساس در اندیشه ی تو، مهرِ وزان بود
آغوش تو مفهوم...
✍🏻 غزل پدر
تقدیم به یار جانم، پدرم:
«آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری»
مرغی بُدی تو نالان، در قالب اثیری
آزادی ات فغان بود، جسمت چو ناتوان بود
روحی که خسته گردید، چون در قفس، اسیری!
دیدم صدا زدی که در روی من گشایید
پاسخ برآمد اما،...
غزل (که تو باشی)
بارانِ غزل ها شده بارون که تو باشی
لیلای نظامی شده مجنون که تو باشی
بین خودمان باشد از این دسته ی گنجشک
یک دانه پرستو زده بیرون که تو باشی
دوربرت از دم همه راحت همه ولگرد
یک جُرمِ قشنگی شده قانون که تو باشی...
سرِ بد عهدی تو پیر شدم دم نزدم
جگرم سوخت ولی مثل تو برهم نزدم
کرده ای با دل من هر چه دلت خواست جفا
حرفیَ اما منِ دلخسته ز مرهم نزدم
روز اول که دو تا قهوه سفارش دادی
عاشقت بودم و اصلن مژه برهم نزدم
آنچنان محو تو...
مثل من آیا تو هم با ابرها باریده ای؟
شب درآغوشی خیالی تا سحرخوابیده ای؟
مثل من آیا زمستان های سرد و بی بهار
سوزِسرما در بغل،غم در گلو، لرزیده ای؟
مثلِ من آیا تو هم، ای آشنایِ نوبهار
شاخه ای از بوستانِ بغض وحسرت چیده ای؟
یا که لب...
بی نوازش های من ، موی سر تو لَخت نیست
در کنارت هیچ کس مانند من خوشبخت نیست
گفته ای یاد تو هستم هرکجا هستم ولی
من نباشی تا در آغوشم ،خیالم تخت نیست
جان طلب کردی که عشق من به تو ثابت شود
کار مشکلتر بخواه این کار اصلن...
در میان این غزل ها مانده ام او رفته است
یک وجب زیر گلویم سمت چپ تو رفته است
من علا رغم تمام درد ها ماندم چو شیر
او ولی مانند آدمهای ترسو رفته است
وقت غارت کردنم با های و هو آمد ولی
وقت رفتن مثل دزدان بی هیاهو...
مردم پی آنند برت قصه ببافند
از قوزک پا تا بسرت قصه ببافند
این تیره پرستان همه اماده آنند
از روشنی هر سحرت قصه ببافند
آنها سر غم خوردن تو شاد که بعدش
از اینکه درامد پدرت قصه ببافند
شب بر درِ قلب تو بکوبند که صبحش
از حلقه زیبای...
دلم با عکس تو حالی به حالی میشود
ببین حال خراب من چه عالی میشود
همین دل،ها !همین دل کز غم و غصه پُر است
چو بیند چشم تو از غصه خالی میشود
تو را میبینم و رد میشوی،در این میان
غرور من دوباره دست مالی میشود
درون هفت سین،عشقِ...
.
شبی با دلخوری قصد نمازی بی وضو کردم
تمام کفرِ خود را با خدایم روبرو کردم
نمودم پهن تا سجاده ام را آمدی از در
نشستم رو به قبله با تو اما گفتگو کردم
همیشه خواهشم بودَ از خدا خوشبختیت اما
زبانم گیر کرد آنشب خودت را آرزو کردم...
.
تو از عشق و محبت از وفا چیزی نمیفهمی
تو از خاموشی و از انزوا چیزی نمیفهمی
به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان را
تو از پیوند آب و ناخدا چیزی نمیفهمی
دلم میسوزد از اینکه ضمیر ما زِ هم پاشید
تو از تعویض تو جای شما چیزی...
.
برایم عشقتان چون گوهری نایاب میماند
تو را هر کس که دارد تا ابد شاداب میماند
چنان با درد دل کردن برای تو سبک گشتم
که جسم من از آن موقع بروی آب میماند
اگر دریای چشم تو نباشد روبروی من
دلم چون ماهی جامانده در مرداب میماند
ببین...
.
تو را توصیف میکردم که مَردم مرحبا گفتند
پس از هر بیتِ شعرم آفرین را ،بار ها گفتند
همه وا حیرتا گفتند ، اما من نفهمیدم
که اینها را به چشمان شما یا شعر ما گفتند
من از اقلیم چشمان سیاهت شِکوِه میکردم
ولی آنها به من از خوبیِ...
بی تو جهان گلهای رنگینی ندارد
خوشحالی پروانه تضمینی ندارد
هر روز، روی دورِ تکرار است دنیا
این زندگی بالا و پایینی ندارد
آن سوغم دریاواین سو زخم صخره ست
درد بزرگ موج، تسکینی ندارد
وقتی اتاق کوچک من خالی از توست
دیگر در و دیوار، تزئینی ندارد
بی تو...