جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
دیدن تو مانند ملاقات کردن ماه و خورشید است...همانقدر دور و محال!مهمان آغوش گرم تو شدن مانند آدم برفیست که می خواهد خورشید را در آغوش کشد...همانقدر دلخراش و دست نیافتنی!مائده رمضانی...
یک روز دیگر این جا نیست.بیدار می شوید و او دیگر این جا نیست. در شب رفته است. جای تن هنوز بر ملافه هاست، جایش سرد است._مارگریت دوراس_برشی از کتابِ مرض مرگ_ترجمه ی پرهام شهرجردی...
پدر و مادر و آشنایان و دوستان بازهم مصرند که بگویندآسمان آبی استاما من جای خالی تو را نشان می دهمو می گویم آبی که هیچمن اصلا آسمانی ندارمآسمان من او بود،که رفت! مهدیه باریکانی...
اتفاقاتی بر این تن گذشته است که خستگی اش نه با ایستادن وَ نه با مدارای چندین ساعته ؛ بهبود نمیابد.ریز به ریز این تن را که جستجو کنی ، وقایع تلخی می یابی که با هیچکس مشترک نیست!بااین درون آشفته،بعید نیست که خزانمان فرا رسیده باشد. بودهن دریس...
به وقت وداع وقتی باران خاطره شروع به باریدن میکند؛ واژه ها درگِل افکار گیر میکنند و قدم ازقدم برنمیدارند اینجاست که سکوت به شکل قطرات مُرواریدی از ناودانی چشممان غلطیده وروی گونه خودنمایی میکندوسپس سیل اندوه ، غمی سنگین ونگاهی دوخته شده به مسیری که راه برگشت برای کسی ندارد ؛ به جاده ای به نام مرگ. که ماهم روزی از آن عبور خواهیم کرد ؛ سوال اینجاست آنروز چه کسی جای امروز ما خواهد ایستاد......
نمون پایِ من آدمِ رویایِ تو نیستم به چی دلخوشی، منی که یه روز هستمو نیستم!نمون پایِ من منی که با خودمم درگیرم منی که از همه حتی از خودمم دیگه سیرم…نمیگی دیوونه با من فقط واست چیزی که میمونه دردِ بی درمونه…برو وابسته نشو خسته میشی دل بکن از من مطمئنم که یه روز یکی میاد که بهترهِ از من!برو وابسته نشو آخر این قصه سیاهه موندنِ با من واست افتادن از چاله تو چاهه!..._برشی از ترانه...
برای مردی که تنها ،رفیقش سقف و دیواره!شباش هم ابری و دلگیر، اونم از دودِ سیگارهیه مَرده خسته از راهه ،که خسته ست از زمین خوردنکه سقفِ آرزوهاشم، خلاصه میشه تو مُردننخواست باور کنه اینو، که رسم روزگار اینهکه تنها همدمِ شب هاش، یه مشت آهنگِ غمگینهکه عشقش جا زد و رفت و از این غمگین ترم میشهکسی که قصه ش این باشه، کسی که با یکم گریهبا این آهنگ سبک میشه ،سبک میشه ..._برشی از ترانه...
مثلا اونی ک رفته از در بیاد تو بگه:من زنده ام؛همه ی اینا شوخی بود :)...
زنده یاد بانو غزاله علیزاده : «خسته ام برای همین می روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه ی تاریک، من غلام خانه های روشنم»...
زیباترین لبخندها همان استکه به ناگهانبر چهره ای خاموش و غمگین نقش می بندد.- کریستین بوبن...
«دیو»مردی فریاد کشید،صدایش در حیاط خانه پیچید،گنجشک پرید،شادی پر کشید.پسرک تنها لرزید،ترسید،تهدید، تهدید، تهدید.کسی اشک پسرک را ندید.اما ای کاش کمی تردید.پیرزن همسایه ناامید.پسرک از خودش پرسیدآیا مرا ندید؟دستی رفت به هوا،کودکی رفت به فنا،و زنی که رفت تنها.در بینشان رازها،در دل هایشان غم ها.بغض ها، اشک ها.پسرک، پیش رویش دردی بی انتها.بی پناه، بی گناه،سرخورده، پژمرده.در تنش، روحش، زخم ها،همه پنهان....
قبری حفر می کنم و تمام آرزوهایم را دفن می کنم تا بیهوده بر بالین مرده ورد عافیت نخوانم.......
هوای لحظه هایمتوفانی ستدلتنگمدرست به اندازه ی آغوش تو چتر خیالت را که دست به دست کنم ابر چشمانم می بارد علی مولایی...
نمی دانستم روزی گوشه نشین خانه و ساعت شنی عمرم می شوم؛ هرچه بیشتر در خود فرو میریزم ،پیرتر می شوم......
باران که می بارد دلم غمگین می شودمی رومبه کجا نمی دانممن بغض میکنم آسمان گریه...زهرا نمازخواجو بیتا...
شبمیخی ستکه در سینه ی پردردمفرو می رود._عبدالوهاب البیاتی_ترجمه ی محسن آزرم...
مگه قول ندادی که تنهام نزاریخودت گفتی جز من کسیو نداریتو رفتی و بعدت تو شهر غصه بارید..._برشی از ترانه...
پاییز آمداینجا بادهایِ خفیفِ پاییزی وزیدن گرفتخاطراتم زنده شدو من را به یادِ چشمانِ بی پناهشان انداختمنظره ای زیبا می بینمو صدایی که در دره طنین انداز بوداین آخرین پاییزی بود کهچهره ی پدرم را می دیدمبا اینکه شکسته بوداما او از شانه هایش برای زندگی من استفاده کردو شب اشک از چشمانم جاری شدو دیدم که مادر و پدرم به بهشت رفتندو مرا در این دنیای بیگانه تنها گذاشتندنمی دانم چه خطراتی در آینده ام مرا تهدید میکندمیخواستم پدرم د...
خوشبختی حرام اعلام شد،روز تولد من در گوش سرنوشت.......
یه حسی رفته از قلبم که پشتم کوهی از دردهچه جوری از دلم کندی که اون حس برنمیگردهنه دنبال یه تسکینم نه فکر کندن از این دردتو دنیا با یه دردایی فقط باید مدارا کرد..._برشی از ترانه...
دستانم گرم استتنم مبتلا به خلسه ای تاریک...چراغ روشن استچتر ما آسمان و آسمان هم که بارانیست در گیرِ یک احساس پابندیمرفته ایم و کسی ندانسته ستکی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!تو بذر دیگری بپاش ، باغبانِ هستی بخشما بذر های عبث و هرزیم.درنگ کناندکی ببین حال خسته ی ما راما سالهاستهمگی اسیرِ یک دردیم. بودهن دریس...
با زندگی کردن دریافتم به هر میزانی که بخندی،اشکت در میاد...
همه رفتند، تا زمستان شد خنده ها مردند، گریه ارزان شد!کو جوانی؟ آرزو ها کو؟ رفته ایم از یاد یادی از ما کو؟شاید این بغض آخرم باشد آخرین غمم باشدعاشقانه ای آرام بین درد و غم باشد..._برشی از ترانه...
یه جور تلخ اروممجهان مثل درختی توی پاییزهکه برگاش از غم دوری برای دلبر زیباش میریزهزمین اغشته از برگهکه شاید دلبرش با نازولش کنحوصلم بد جور لبریزهامیر نوشت🖋️...
پشت شیشه برف می باردپشت شیشه برف می بارددر سکوت سینه ام دستیدانه اندوه می کارد......
بی تواشکی رویِ گونه سرازیر شددلی شکستآینه ترک خورد پاره شدعکسِ خاطره ها....
تمام عمرنشستیم وآرزوو کردیم به آرزونرسیدیم و عمرمان سرشدعلی مولایی...
دلمهوایی تازه میخواهددر این شهرِ پُر از نبودنتجایی برای نفس کشیدن نیست ......
کسی چه می داندمن امروز چند بار فرو ریختم!چند بار دلتنگ شدم!از دیدن کسی کهفقط پیراهنش شبیه تو بود!گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظهدیوانه کننده ترین حس دنیاست......
دارم میرم…خیلی پُره ...دلم، ازتچیزی نگو!خیلی شکست دلم، ازتدیگه چیزی نمونده؛ بینِ من و تودارم میرم…حرفی نمونده، نگفته باشی!به من و این دل، فهمونده باشی… باید بریم از پیشِ تو!کاری نمونده نکرده باشی!جلویِ دوستات فهمونده باشی… خیلی کمم من، پیشِ تو!..._برشی از ترانه...
امشبی که آمده بودی به خواب منمن از غم فراق تو خوابم نبرده بود....
من روح خودمو با جسم عزیزترینم خاک کردم وای بر جسمم که تنها مونده ......
اندوهم را از چشمانم بخوانحرفهایم را از بغضِ جامانده در قلبمو من خود زخم فراموش شده ای هستم، که آن را در پشتِ پرده ی لبخندم پنهان کرده امو قسم به اندوهی که زبانم را لال کرده، هرگاه آزرده و محنت زده ام، قلم بدست گرفته و کلماتی که سرشار از حسرت و رنج هستند را بر روی خطوط دفترم پیاده میکنم، تا یادم بماند روزی چه بر من گذشت.......
در میان طوفان برموج غم نشسته منمدر زورق شکسته منمای ناخدای عالمتا نام من رقم زده شدیکباره مهر غم زده شدبرسرنوشت آدم..._برشی از ترانه قدیمی...
مدام بند میزنم شکسته های مانده را ترک دوباره می خورد همیشه های لعنتی...
دیشب گرسنه بود ، دختری که مُردچه آسان به خاک پس دادیمشو همسایه اش زیارتش قبول.... دیشب از سفر رسید ،مکه رفته بود!...
بر دلم آمد ولی زخمی دگر بر جان گذاشتمن به قربان دو چشمت جان من قابل نداشت...
کاش ببارد آسمان،امشب دلم بد ابری است/موجی از غم سوی قلبم راهی استدل بریدم تا که از یادم روی/گر ببارد آسمان یاد تو ویرانم کند(:...
من در آغوش دلتنگی هایم جا دارم.......
من ملودی چشمانت را بلد شدم 🎼ضرب تند قلبم از مسیری که عطر تو عبور کرده بی اختیار گذر میکند...من و دلتنگی عادت کرده ایم، به عوام فریبی گمراه کننده انتظار؛ دریای پُرتلاطم های کاریزما آخرین اَشک های دلواپسی ... همانند شن زارهای ترک خورده ابریِ غروب ریسه وار جاری است....از ما جز جویبار بلورین اشک سازه ای نیست که که تندیس کنیم ...کاش پرده ای برای تکراره خاطره هابود ، بی گمان سکانس های جذابی برای باز بینی مجدد داشتیمآسم های رِغَت بار...
فاصله ما چقدر است؟ آنقدر نزدیک هستیم تا صدای نفس های یکدیگر را بشنویم؟ من هنوز به تو نزدیکم ... اگر صدای نفس هایم را نمیشنوی، از دوری نیست، این منم که زنده نیستم !...
بسان هر انسانی دیگر،چه آرزوها که نداشتم!لیکن،بی سرزمینی آنقدر مرا آزار داد که همه آرزویم داشتن وطنی شد...شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
نیمە شبان، از غریبه ای نامەای به دستش رسید نوشتە بود؛اگر آنجا، در وطنت مُردی،دوست داری بر سنگ قبرت چه حک شود؟گفت: می خواهم با خطی خوانا بنویسند دیگر خوشحالم که سرانجام صاحب خانه ای شدمچون که تا زندە بودم، منزل و مأوایی نداشتم...شعر: نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
گفت: از دلتنگی بگو گفتم: دلتنگی یعنی صدای محبوبت را بشنوی روی برگردانی و کسی آنجا نباشد....
اونایی که امیدمو نابود کردناونایی که این دنیا رو به آتیش کشیدناونایی که آدمو ناراحت میکنناونایی که تو روزای سخت ترکت میکنن(خطاب به خدا)اگه تو ببخشی ،من نمی بخشم_برگردان برشی از ترانه ترکی...
منم دلم تنگ میشه ببینمنم بعد تو خوردم زمینولی دیگه حرفشو نزندیگه بذار برو پشتتو نبینمنم دلم برات تنگ میشه هنوزشاید اتفاقی دیدمت یه روز..._برشی از ترانه...
بیخیال حرفایی که توو دلم جا موندهبیخیال قلبی که این همه تنها موندهآخه دنیای تو دنیای دلای سنگیهواسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه..._برشی از ترانه...
کاروان به راه افتاد ،کاروان به راه افتادبچه ها خدا حافظ ،خدا حافظ میزند جرس فریادبچه ها خدا حافظ ،خدا حافظلحظهء سفر امد ،عمر قصه سر امد بچه ها خدا حافظلحظهء سفر امد ،عمر ما به سر امدوه چه بی خبر امد ،بچه ها خدا حافظوقت رفتن ما شد ،مشت زندگی وا شدبر دو راهی تقدیر ،جاده قسمت ما شد..._برشی از ترانه غمگین...
مینالی میگی کشته مارو درد فقط کافیه کنی تو این نکته هارو درک خودت از پسه همه چیز برمیای پس برو بالا بکن این قله ها فتح نه نمیشه آدمایه دورت که راضی حیفه این بازیو تو خودت ببازی یه روز خوب هیچ وقت از راه نمیرسه ( یه روزه خوبو فقط باید خودت بسازی ) فازه منفی به هرکسی دل ببندی رفته امید این نیست که بگی همین زندم بسه یادت باشه که فقط یه روزی بد بود نه این که فاز بگیری بگی کله زندگیم گَنده ....
بعضی وقتا که دلم تنگ میشهوقتایی که از خودم بیزارمبه هوای یکم قدم زدنچتر تنهاییمو برمیدارممیزنم دل به دل خیابونا زیر بارونی که نم نم میزنهجای خالیه تو هم حس میشه این هوا هوایه با تو بودنهیه نفر دلش میخواد تو این هوا خودشو جا کنه زیر چتر توکی از این کوچه گذشتی که هنوزمونده تو هوای کوچه عطر تو..._برشی از ترانه...