متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
آن شب بر خلاف همیشه،
آنچه ک ب دست باد سپرده شد
آرزوها نبودند! احساسات نام داشتند...
فاطمه عبدالوند
برای شب هایی که بدون تو گذشت
من نمی شناختمت من ناراحتم
در هوای ابری فراق
دست شعرهایم را می گیرم
و در میان خیالت قدم می زنم
باران که بگیرد
همه خیس می شویم !
من و شعرهایم
تو و چتر وصال
مجید رفیع زاد
من برای دوست داشتن تو ،
از خودم کندم ،
حالا برای فراموش کردنت ،
خودم را بهتر می شناسم🦋
ذاکری
برگرد و در حق این ضعیفه نامردی مکن...:(
بانوی من
بانوی دل شکسته
تو چشمای پر از غمت
یه موج مرگ نشسته...
تو دستای بی آرزوت
تنهایی مثل عنکبوت
خیمه زده
نشسته...
بانوی من
بانوی رنگ پریده
سورمه ی خون
توی چشات کشیده
زیر هجوم تحقیر
پیکر تو شکسته....
تو چار دیواری مرگ
یخ زدی مثل تگرگ
غرور...
دریای احمر
مرادیگر نمی خواهد دلم فهمیده این غم را
تحمل میکندقلبم ؛ که باور کرده ماتم را
ز سرمای نگاه او تنم چون بید میلرزد
غرور و شوکتم اما به تنهائیم می ارزد
چه شبها منتظر تا صبح نگاهم خیره بر در بود
نمی امد ؛ سحر میشد ؛...
زندگی اجباری ست،
درد ما تکراری ست
زخم ما هم کاری ست
صاحبخانه جوابمان کرده
ما فقط مهمانش تا سر این ماهیم
روزمزدیم اما با همین
دخل کم و خرج زیاد
کربلا هم می خواهیم
چرا هر وقت که کنارت می نشینم بلند میشوی و میروی
مگر ندید که گل هم همنفس خار میشود....
حرف هایم در دهانم خشک شده اند
بغض هایم در گلویم ترکیده اند
فریاد هایم در سینه ام خفه شده اند
اشک هایم پشت خنده هایم مرده اند
نمی دانم چطور تا کنون زنده مانده ام:(
بی تو من با اندوه ِ سرد ِ این زمستان چه کنم؟!
با روزهای دلگیر ُ شب های زمستان چه کنم
چه بگویم ؛ بی تو من هر نفسم غم دارد
چه بگویم که برف هم یک جوری ماتم دارد ..
سیده فاطمه حسینی
عشق را پرستش کن
من تو را عشق می خوانم
زمانی که تو مرا دیوانه خودت کنی
و حضورت مرا خوشحال
و من تورا به جان وصل دهم
دیگر چیزی میان ما پنهان نیست
عشق مگر چیزی جز درک احساسات است
اگر خواهی مرا عاشق باش و آزاد
عدالتی میان...
زیستنی را تجربه میکنم بدون همسایه ...
با یه کوله بار٬ پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی،
و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه.
در کمال ناباوری٬ دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم.
تو هیچوقت برام نگفتی چرا
با اینکه میدونستی بر نمیگردی
ازم خواستی تا...
دلِ من خون است و خون مینویسم برایت وطنم...
که دلم در تب و تاب عزایت بیقرار است وطنم..
وز کدامین غمت من بنویسم وطنم؟!
وز هوایت که گردید غبار؟
یا عزای دل مردم آبادانت؟
قلمم خون مینویسد برایت وطنم..!:)🖤
خوزستانم🖤
نگار منجزی🦋
اینجا دنیایی است پر از آدمی
که متولد شدند از دردها
اما صدایشان بگوش نمی رسد 🖤
رقیه سلطانی
محبوب من
غم هایت در اتاق بغلیِ غم های قلبم خانه دارد
هر وقت آزرده شوی
سر وصدایشان غم های مرا بیدار می کند
و همه با هم به سوگِ رنجِ شما می نشینیم...
ای حضور دلمرده!
ای هوای افسرده!
رنگ غصه شد سالت...
رفته ها چه بی رحمند!
اشک را نمی فهمند!
مانده زخم بر بالت...
می رسد بهار از راه
بعد از این غمِ جانکاه،
خوب می شود حالت!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی