گفتم که آسمان کمرش زیرِ غم، خَم است گفتی صدای گریه این ابر مبهم است گفتم هوای بارشِ باران نداشتم گفتی ببار؛ گریه تَسَلّای آدم است گفتم پرنده شوق فرود آمدن نداشت در مه فرو نشسته و تصویر، دَرهم است پرواز آخرین قدمش بود بر دِنا آغاز قصه خوب، ولی...
چمدان ات چه قدر جا دارد؟ جا نداری دلِ مرا ببری؟ چمدان ات چه قدر خالی ماند تا کجا تا چه وقت در سفری؟ شعر من جا نمی شود اما در سکوت کتاب هایت، حیف باز بار اضافه شد دل من له شد اینجاست زیر پای ات، حیف صندلی ها...
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان...
عشق تو مرا به شهرهای غم و اندوه برد که پیش از تو به آنجا نرفته بودم ! و حتی نمی دانستم گریه معنای انسان میدهد و هر کسی بدون اندوه ، انسان خطاب نمیشود ...
چرا؟ بهجایپاککردناشکهات، اوناییروپاکنمیکنیکه باعثگریهاتمیشن
زیر بارانِ بهاری رو به من میایستی گریههای هر شبم را صحنهسازی میکنی! .
وقتى دختر ى بخاطر پسر ى گریه کند قطعاً عاشق اوست ولی اگر پسری بخاطر دختری اشک بریزد یعنی دیگر هیچ کسی را به اندازه او دوست نخواهد داشت... .
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان...
شده دلتنگ کسی باشی و از شدت حزن گریه بر شانهی بالش کنی و خواب شوی؟
بعضی ها گریه نمی کنند اما از چشم هایشان معلوم است که اشکی به بزرگی یک سکوت، گوشه ی چشمشان به کمین نشسته..
آن قدر میخندم که اشکم در بیاید این هم به نوعی گریه با سبک جدید است
خاطرات خیلی عجیبند ... گاهی اوقات می خندیم ... به روزهای که گریه می کردیم ... گاهی گریه می کنیم ... به یاد روزهایی که می خندیدیم!
مبادا شوخی شوخی وارد قلب کسی شوید که او جدی جدی شما را به قلبش دعوت کرده باشد یادتان باشد هرگز باعث گریه کسی نشوید چون خدا اشکهای او را می شمارد و به وقتش با شما حساب می کند..
ابر و باران و یار من و یک زن میانسال عقب تاکسی نشسته بودیم. یک مرد چهل و چند ساله هم جلوی تاکسی کنار راننده پا به سن گذاشته نشسته بود. باران به شدت می بارید و برف پاک کن ماشین با سرعت کار می کرد. زن میانسال گفت: «خدا...
کاش تو رو ندیده بودم توی اون سه شنبه سرد کاش میشد شبا با گریه بگم هر جوری برگرد
برف آمد و پاییز فراموشت شد . آن گریه ی یک ریز فراموشت شد . انگار نه انگار که با هم بودیم . چه زود همه چیز فراموشت شد
مطمئن باشیدکسی که شما را دائم به گریه می اندازد... نه عاشق شماست و نه حتی دوستتان دارد!
یکشنبه غم انگیز ... تا شب دوام نمی اورم در تاریکی و سایه ... تنهایی مرا می ازارد با چشمانی بسته تو از کنارم میروی تو ارامیده ای و من تا صبح منتظر سایه های مبهمی را میبینم از تو خواهش میکنم به فرشته ها بگویی مرا در اتاقم تنها...
تو را با دیگری میبینم و با گریه می پرسم از این دیگرنوازیها خدایا چیست مقصودش؟
خیانت می کنیم هردو ولی فرق می کنیم با هم تو با غریبه می خندی و من با گریه می خوابم
وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم... وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند، تازه فهمیدم غم من چقدر کوچک است و غم آسمان چقدر بزرگ...
هیچ کس رمق گریه کردن ندارد امروز چه رسد به خنده که رنج اش بیشتر است درخت های راش از هم فاصله گرفته اند انقدر که دیگر جنگلی پیدا نمی شود بین این همه بد و بیراه که روی زمین افتاده است...
یک روز یک جایی عاشق کسی میشوی که دوستت ندارد حالا تمام دلتنگی های دنیا را هم گریه کنی سبک نمیشوی ...
گریه کردم برای تمام روزهایی که بودی من ندیدمت وروزهایی که خواستم ببینمت تونبودی.