گر که غم لشگر برانگیزد که حالم بد کند تا پرنده، تا که گل باشد به دنیا، خوشدلم
تصمیم گرفت و بی محابا آمد خورشید به دشت عشق زیبا آمد آورده برای او انار و گل و سیب باران ستاره تا به اینجا آمد
رویا های گرداوری شده ی گُل را به کندو می برند زنبورهای عسل
گُل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
گل نسبتى ندارد با روى دلفریبت تو در میان گلها چون گل میانِ خاری
میشه پروانه شد و روی هر گلی نشست اما بهتره، مهربون شد و به هر *دلی* نشست
گفتی از پاییز باید سفر کرد... گر چه گل تاب طوفان ندارد آنکه لیلا شد در چشم مجنون... همنشینی جز باران ندارد
گل یا پوچ چه فرق می کند؟ یک طرف بازی که تو باشی هر دو دستم پر است
قلب مانند گل است فقط در زمان درستش باز میشود...
هیچ گل سرخی بی خار نیست، ولی خارهای بیگل فراوانند.
خدا وسط غم هات یه گل می کاره مطمئن باش
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد.
دنیا همه پوچ تو ، تنها گلِ من
از کدام قطار جهان جا مانده ام مدام فکر می کنم یکی توی یک ایستگاه دور افتاده گل بدست به انتظار من نشسته است!
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش بیستم مهر روز بزرگداشت حافظ مبارک
با تو گل می دهم و ناز بهار را نمی کشم
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود. برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند.
کلاس آفتابی دانش، آغوش می گشاید برای معلم کوچک و صمیمی اش. معلم، رنگ مهربانی در کلامش می ریزد تا ابتدای سخن «با نام زیبای دوست»، رنگ و بوی عشق بگیرد. آن گاه پروانه رنگی واژه اش از دهان روشن دانش آموزان پر می گیرد و طنین پرحرارت صدا بر...
مهر که می آید، پاییز آغاز می شود برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند
جایی نیست که زندگی باشد و عشق نباشد. در استکانهای چای، در گلدان، در انتظار گل. آنجا که از عشق خبری نیست از زندگی هم نیست.
دخترم جهان با خندههای تو معنا خواهد داشت با تو بهار که لبریز شکوفههاست دیدن دارد دخترم، چون تو هستی شمعدانیهای لب پنجره، این گونه زیبا گل کردند و عطر سیب معنا دارد با تو پدر معنا پیدا میکند و مادر بهشتی میشود
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است سُلطان جهانم به چنین روز غلام است گو شمع میارید دراین جمع که امشب در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
در میان همه گلهای نجیب گل مریم چیدم و در این محفل عشق با دوصد شاخه یاس مقدم پاک شما یاران را همه گل میکاریم .
لانهای ساختهاند با گل یاس سفید در فراسوی بهار، ما ترا میخوانیم تا به لطف قدمت این دل کوچک ما گل به دامن بشود در انتظاریم با گل حضور خود محفل آرای سرور ما باشید