متن امیدواری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امیدواری
به خودت اجازهیِ شکسته شدن بده
چرا که تنها از میان ترکهاست
که نور میتواند به درون راه یابد.
گذشته،معلمی است که تو را رها کرده
امروز،صفحهیِ سفیدی است
که باید بر آن زندگی ات را نقاشی کنی.
من آن خورشیدم که اگر تاریکی بر آن مسلط شود و کوچکترین نور از آن بماند در دل تاریکی دوباره طلوع میکنم و دوباره میدرخشم
دلم چون بادبانِ پاره بر طوفان غمها سرگران مانده
به امیدی که روزی در افق پیدا شود فانوس رویایی
نوای درد را «ساهر» به شوق عشق میخواند
که میداند پس از شب، صبح میتابد ز زیبایی
دوبیتی هایی از محبت
دعایت می کنم سالم بمانی
چنان ماهی به اوج آسمانی
سمند دولت اقبال خود را
به سمت روشنائی ها برانی
◇◇◇
الهی هر چه خوبیها نصیبت
کلید گنج عالم توی جیبت
خداوند خوشیها جانپناهت
شفای مهربانی ها طبیبت
◇◇◇
بمانی تا جهان عاشق بماند
زمانه درخور...
گاهی روزها آنقدر شبیه هم میگذرند که انگار در یک چرخه بیپایان گیر کردهای. ساعتها، کارها و حتی حرفها تکراری میشوند و خستگی مثل سایه دنبال آدم میآید. گاهی حس میکنی هیچ پیشرفتی نیست و فقط داری روزها را علامت میزنی. اما حتی در دل این روزمرگیها، جرقههای کوچکی هست...
گاهی
در چالشِ یک شکست
امّید رهایی هست...
تشریحِ چَشمش؛ آیه هایِ بیقراری
کابوسِ شب، رویا شد و امیدواری
بدترین بلایی که آدمی می تواند بر سر خودش بیاورد ناامیدی ست، لذت نبردن از لحظه های امروز و نگرانی برای فرداهاست، افکارهای خسته ای که همچون کوچه های پرپیچ و خم از هرطرف به بن بست می رسند.
حصارهایی بلند که سال هایی طولانی برچین نشده باقی مانده اند...
تمام زخم ها را ب جان میخرم..
نوش داروی من امید ب خداست..
میدانم میبینی ب حکمتت دل میسپارم
گاهی تمام دلخوشیت میشود امید ب خدا
میدانم چه میکشی!
بگذار سیگارت را
روشن کنم چاپلین؛
قبول کن
از آسمانِ هنر
آفتابی گرم نمی شود،
بازی عوض شده است
بیا
عصا را به موسی
کلاه را به چرچیل
و سبیل را به هیتلر بازگردان
باید
برای فروشِ خندهی خودمان
نقشهای بکشیم
بیا از کفِ محتوای امروز شروع...
قدم در راه بگذار ومپرس ازچند و چون،ای دل!
زمان از دست خواهد رفت، امّا و اگر کافیست
گُلی
میانِ مین ها روییده است
اما
جایی برای اُمیدواری نیست
جز
پا نهادن بر گُل
جای ادامه نیست برای امید
همیشه
پای یک «مرگ» در میان است
«آرمان پرناک»