متن حسرت و امید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت و امید
برگی نیفتاد،
اما هوا پر از اتفاق بود
نه صدایی، نه شتابی
فقط زنی ایستاده بود
کنار درختی کهن،
و نگاهش
مثل دعایی خاموش،
صلح را
میپاشید به جهان.
من ان خالی دریایم نهنگ فهم را بفرست
که از جهل ام گریزانم کتاب نو مرا بفرست
من ان لنج پر از پرسش کنار کرخه ای پر شک
تو بی پاسخ ،منش زندیق، ز ایمانت مرا بفرست
اگر ملای روم ام من ،چه هستم فارغی از شمس
برای تارک قلبم...
گر چه چراغ ها خاموش ،
خیابانها خلوت
و دلها شکسته است.
امّا :
سرانجام برآید بهاری ز دوران تار.
نگاه کن خورشید در کمین است و
ماه در دل شب حیران. امّا:
تو جهان را با دو چشم بسته بنگر.