یکشنبه , ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
کاش حنجره امگوشواره ی تو بودتا هر لحظه در گوش تو زمزمه میکردم؛دوستت دارم!...
دخترونهکاش میشد تو جنگل موهات گرگم به هوا بازی کرد و تمشک وحشی خورد.کاش میشد وسط مرداد تو ساحل پشت پلکات لم داد و آفتاب گرفت.کاش میشد رو موج مژه هات نشست و ماهیگیری کرد.کاش میشد از آسمون تیره و تار چشمات ستاره چید.کاش میشد رو استخون ترقوت قایق سواری کرد و به دلفینا غذا داد؛ بعد آروم تو منحنی کنار لبت غرق شد.کاش میشد رو شونت سرسره بازی کرد واز آرنجت بوی درختای نارنج شمالو حس کرد.کاش میشد صدای خسته ی آخر شبتو بغل کرد،رد نگاه پر از...
مطمئنم چشمانم در حسرت دیدنآن نگاهی می ماند کههر دم نفس کشیدنمبخاطر اوست.میدانم که تلاقی این دو چشمهرگز دیگر ممکن نخواهد بود...اما چرا؟؟؟تاوان یک اشتباه باید این باشد کهحسرت دیدنت در دلم بماند؟خدایااشکهای چشمانم تنها یادگارانه دوران عاشقیستاز دست دادنشان برایم غمناک استاین حال و هوای بارانی دلم را بسیار دوست میدارم....کاش حرمت این اشکها نگه داشته میشد.کاش تاوانم جز این بود.......
آن که رخسار تو را این همه زیبا می کرد کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد...
کاش می شد رفت و گم شد در دل پاییزاز تو تنها برگ زردی تحفه ی عشق است...
✁کاش هَنوزم مثل بَچگیامون تَنها تَلخی زندگیمون شِربَت سرَما خوردِگی بود✁...
ای کاش دو نفر بودم یکی در کنارت راه می رفت لبخند می زد دیگری از دور نگاهمان می کرد از خوشحالی بی صدا جیغ می کشید...
کاش چون پاییز بودم...کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم......
کاش، باران بود وتو بودی و خیابانی بی انتها ، تا شرح دلتنگی برگ ها را آرام آرام ،برایت روایت ، کنم که بی تو بهارم طعم خزان دارد و خزانم طعم یخ زدگی قلبم را، وقتی در به در عشق را گدایی می کند......حجت اله حبیبی...
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار، کاش بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود ......
کاش !جای برگ های پاییزی بودمتا آخر یک روز نقش دامنت می شدم با برگ یا بی برگ ،مهم ،دامن توست.......................... حجت اله حبیبی...
ای کاش؛این ای کاش ها را سر به سر به نسیم پاییز بسپارم ..شاید نمانند باقی..مبینا سایه وند...
کاش برگردیم به روزهای خوبِ سابقهمین فردا اخبار اعلام کنددیگر خبری از کرونا نیستموبایلم را بردارم و به تو پیام بدهم" ساعت هفت , همان کافه همیشگی "کافه ای که ماه هاست میزبان صدای خنده های ما نبوده است و از سکوت و تاریکی هر شبش می توان فهمید که دلتنگ ترین است برای دو نفره هایمانبدون فاصله اجتماعی روبرویت بنشینمو با چشمانت مرا یک دنیا حالِ خوب مهمان کنیخبری از ماسک هم روی صورتت نباشدتا هلال مثل ماه خنده هایت راکه روشنی ب...
آدم هاجهنم دست ساز خویش اندبیا در آتش هم بگریزیم.کاش دست ات را می گرفتماز پله تاریخ پایین می دویدیمبه ابتدای زمین می رسیدیمآنجا که در گِل آدمیگل رازقی می روییدکاش نبض ات را می گرفتم و منتشر می کردمتا دنیا به حال طبیعی اش برگردد.آدم ها جهنم دست ساز خویش اند.باید بروم نامم رادر ردیف عقاب ها، ببرها، و شب پره ها بنویسمدر آلبوم قدیمی سارها مسکن کنمآدم هاجز در کنار تو، هیچ تصویری ندارند....
کاش خدا فصل پنجمی خلق می کرد و آن را انسانیت نام گذاری می کرد. فصلی فارغ از نیرنگ و دغل، دور از ادعاهای دروغین و آدم های دو رو. کاش نام آن فصل را با اقتباس از نام خودش، انتخاب می کرد. کاش نام آن فصل خدایی بود. در اسارت هر دینی که به سر ببریم، کاش از کوچه معنی ناممان عبور کنیم. خط کش سرد سرنوشت، مرا تنبیه می کند، چرا که با طلوع دروغ، میلادش را جشن گرفتم.کاش فصلی باشد، به نام طلوع. در آن فصل فقط تولد باشد و بس.تولد یک نوزاد، تولد مهربانی، ص...
کاش وقتی کسی میرفت همه ی خاطراتش را با خود میبردعطرش را...اسمش را...خنده هایش را...چشم هایش را....امان از جامانده هایی که آدم را میسوزاند...
کاش، تا حالمان خوب شود، برای مدتی هم که شده جمعه نشود...!...
تیرماه است و به شدت باد بی انگیزه است کاش بانو دامن گلدار خود را تن کنی احسان پرسا...
کاش ! من همسایه ی ضربان قلبت بودم تا با هر بار زدن ،حس زنده بودن را از سر بگیرم.....حجت اله حبیبی...
خورا سراده سنگان _سرکخ بارده کولهدریا چیرنپیشاشو شدهپاورانده دووده ایاهف کو هف دریااماردوس جا اوشین تر اب _ امرا گب دارمهدریا فانوس _ اراخالی کرجن _ اراکاشکیماییبوبوبیم.برگردان:خود را روی سنگ ها رها می کند/ موج کف آلود/ پرستو های دریایی/ به پیشوازش می روند/ باپاهای برهنه/ می دوند.اینجا/هفت کوه هفت دریا آنسوتر از سپیدرود/ با آب در گفتگویم/بافانوس دریایی/ باقایق های خالی/ کاش/ ماهی بودم...
کاش همیشه میماند!دلبر را میگویم ..قول داده ام اگر بماند هر روز عصر چایی را در بالکن کنجِ آغوشش بخورم ..قول داده ام هر روز قبل از اینکه بیدار شود ببوسمش و صورتش را نوازش کنم ..گفته ام اگر بمانی دیگر جلوی جمع خجالت نمیکشم از بوسیدنت! میرویم شلوغ ترین جای شهر و بی هوا میبوسمت ..هی بی هوا میبوسمت ..هی میبوسمت !حتی گفته ام اگر بمانی تمام کافه های شهر را با هم میگردیم خاطره میسازیم ..گفته ام اگر بمانی چنان عاشقانه ای میسازیم که آنهایی ک...
پروانه صفت به دور تو چرخیدمهرساز زدی به میل تو رقصیدماما تو به من وفا نکردی رفتیافکار تو را به خواب شب می دیدمنفرین به منی که بی قرارت بودمنفرین به من از قهر دلم ترسیدمای کاش تو را ندیده بودم هرگزای کاش به خاطرت نمی جنگیدمنفرین به منی که عاشقی را با توبا واحد چشمان تو می سنجیدم...
دیر برسی همه چیز تمام می شودحتی خاطراتی که گمان میکنی ساخته ایی...قلبی که گمان میکنی داده ای و گرفته ایدیر برَسیحتیلبی که میگفت دوستت دارمبوسه ای خواهد شد بر غبار خسته ی روی طاقچه که با فوتی از درگاه پنجره به ناکجا پرواز می کند شاید بنشیند بر لب عاشقی نو ،با طعم گسِ ای کاش...کاش می دانستیآن فانوس روشن بر درگاه خانه همیشه روشن نخواهد ماندحتی دوستت دارم ها نیز تاریخ انقضا پیدا کرده اند ....
کاش دنیا طوری بود کههیچکس به کسی نیاز نداشت.اونوقت آدما مطمئن میشدنکسی که سراغشون رو میگیرهدوسشون دارهنه کارشون......
.کاش می شد یه آگهی تجاری هم بود این شکلی:" دل گرفته تان را به بالاترین قیمت خریداریم..شانه می دهیم ؛سر بگذارید ،درد و دل کنیدو نترسید از بعد! "...
کاش این بهارتو سبز می شدیدر آغوشم ...!!!...
کاش کسی بیایدخیلی بچه گانهآدم را ده تا دوست داشته باشد.کم، ولی واقعیولی واقعی......
بر مزارم بنویسید که کاش عشق را می فهمید و دلش گیر کسی بود ولیاین دل غمزده ی زار و حزینجز تو از عشق خبر دار نشد....حجت اله حبیبی...
ای کاش نگاهم به نگاهت گره می خورد تا شهرِ دلم ،پر شود از عطر نگاهت.......حجت اله حبیبی...
کاش بودی و میدیدی عشق جوانی من که رسیدم به همه ارزو هایی که داشتیم به غیر تا ابد بودنمون...
چند قطره ای از ته مانده ی عطر مورد علاقه اش در هوا اسپری کردم.تلخی خاطرات زیر زبانم مزه کردند ومن ناخودآگاه تمام روشنایی خانه را گرفتم.چراغ مطالعه ی کم سو را روشن کردم وآلبوم عکس هایمان را باز کردم.تک به تک ورق میزدم وهر صفحه را خیسِ از اشک تحویل صفحه ی قبلی میدادم.تکه های قلب شکسته ام لا به لای صفحات جا می ماند ومن بدون خداحافظی آن ها را ترک میکردم.چیزی به پایان نمانده بود،تکه های آخر بود!دلم برای موهای ریخته شده روی صورتش ...
ای کاش ...زندگی ها شاعرانه بودتمام حرفهای ما ، صادقانه بودای کاش ...سادگی ها رنگ نمی باختچند رنگی ها ...اسب زمان را نمی تاختای کاش ...دلها عارفانه بودتمام حرف های ما صادقانه بودرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
کاش با تو نسبتی داشتممثل بهار که با شکوفه پرتقالبوی خاک که با قطره های بارانیا اندوه که با سکوتِ ماه...کاش با تو نسبتی داشتم...
کاش هنگام در گوشم زمزمه نمی کردی «رفتنم تقصیر تو نیست!» تا هنگام نبودنت یقه ی تک تک آدم های این شهر را برای رفتنت نگیرم...! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
کاش میدونستیم کی اخرین بارهباور کن اگر میدونستم اخرین باریه ک دارم بغلت میکنم،جوری بغلت میکردم که بند بند وجودم توی تنت حل بشهجوری که دیگه ازت جدا نشمهمراهت باشم هرجا میری کنارت باشمکاش میدونستم اخرین باره ک دستاتو میگیرماون موقع تمام حقمو از دستات میگرفتم و دستامو با دستای تو گرم میکردمکاش میدونستمکلی از این کاش ها توی ذهن تک تک ما ادما هستاما همشون فقط ارزویی بیش نستن:)...
خواب دیده امماه خود را از بستر شببه دار آویختهناله ناله می زدم...از عمق وجوددستهایم گریبانم را رها نمی کردندگویا ادامه ی داستان را نمی خواستندهمان دستانی که تو را نداشتن را بلد نشدند.کاش خواب بود!کاش سرانجام مرگ ماه بود....
عزیزم! چند روز دیگر بهار می رسد. چند روز دیگر این قرن تمام میشود. تو عاشق عطر شکوفه ها بودی، عاشق روزهای طولانی، گرمای خورشید، سبزه زار. نزدیک نوروز، چشم هایت همیشه برق میزد..بیشتر از همیشه..عزیزم! کاش هنوز چشم هایت بود. کاش هنوز بودی و بهار، کنار خنده هایت زیباتر میشد..اما میدانی، همه چیز بعد از تو تکراری ست، بهار، نوروز، شکوفه ها، هفت سین، و حتی تقویمی که صفر میشود!تمام دنیا تکراری ستبه جز انتظار دوباره دیدنت، در جهانی پاک ، آرام و ...
کاش،،،شعری باشم وُ،تو زمزمه ام کنی! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
کاش آنجا که تو رفتی، غم عالم می رفتکاش این غربت جمعی، همه باهم می رفت...
کاش در پایانِ تموزهمزمان با فصلِ ترک های اناردل من بر میداشت،ترکیهرچندخُردو زِ طعم مَلَسِ غم هایشصاحب این خانهبانگ خوش سر میداد... ....
من نوشتم که تو را دوست ندارم،ای کاش نامه ام گم بشود، نامه رسان بر گردد......
ای کاش جهانمان غم آهنگ نبودای کاش نصیب آینه، سنگ نبوداز فاصله ها گلایه دارم بی توای کاش که بودی و دلم تنگ نبودشهراد میدری...
چه کم!باید فکری کرد..."دوستت دارم"جملهٔ کاملی نیست...سیر نمی کند، کاش...کلمه ها بیشتر بلد بودند......
کاش...بودن ها را عکس نمی گرفتیمکه نبودن ها، آینهٔ دق شوند......
"با من بیا و رد شو آهستهاز کوچه های سرد پاییزیتا پُر شود در سینه ی این شهریک عطر باران دل انگیزیای کاش چون پروانه ای عاشقگم میشدم در آسمان تویک لحظه میخندیدی و بعدشیک عمر میمردم برای توگفتی چه هستی از کدامین شهرگفتم که من از جنس بارانمباران اگرچه لب ندارد مندارم برایت شعر میخوانمشعری که از اسم تو پُر گشتهشعری که از عشق تو لبریز استچندین بهار آمد ولی این دلدر کوچه های سرد پاییز است"...
کاش آرام بگیرد دل دیوانهکاش آتش نکشد طاق ودر این خانهکاش کمتر طلب یار دل آزار کندکاش منت نکشد گلشن خود خارکندکاش اَشکش سرازیر نگردد زِغمتکاش قلبش به درآورده نگوید سخنتکاش آسان بگیرد که زمان در گُذرستکاش بیهوده نخواهدهرچه را بی ثمرستکاش این قلب بسوزدکه شود خاکسترکاش ته مانده یادش بگذرد از این سَرکاش عاشق نمی شد که کشددردو جفاکاش یادش برود دل نسپارد به نگاه...
هر زمان می بینمت از قبل بهتر می شومفکر کن با هر نگاهت شعری از بر می شومسنگم و با رود می غلطم به شور دیدنتهرکجا باشی به سمت تو شناور می شومآشنایم با زبان سنگ و باران و علفشانه هایت را که می بارم سبک تر می شومبا ترک های کویر ای عشق! کاری کرده ایمحو پایان غم انگیز کِلیِدَر می شومخاطراتم را اگرچه باد با خود می بردپای هر افتادنی تسلیم آذر می شومکاش! هرگز رفتنی در کار عاشق ها نبوداز صدای پای آدم ها مکدر می شومای قرار...
کاش می شدصدای تو را بوسید...
با آمدنت دلم را روشن کردیبا رفتنت سیگارم را...تو بگوچگونه دل خاکسترم راگرم و پر نور نگه دارمبرای آمدنتبا رفتنت اردیبهشت ماندیگر گل نداددکان گلاب گیری مانکور شدتو بگوبرای آمدنت با کدام گلابکوچه را جارو زنمگر چه خیالی نیستچون تو مشغول بیل زدنباغ های دیگرانیفقط کاش دیگرباغ کسی از رفتنتشهریور نشودکه سوز باد پاییزی اشاستخوان سوز است...
چنان دوستت دارم که کاشکسی این گونه مرا دوست می داشت...