متن تک بیت عاشقانه

زمین بی تو،جهان بی تو،تمام کهکشان بی تو

ندارد   ارزشی   اصلاً ... دلیل  زندگی  هستی

سجاد یعقوب پور

در دلت هیچ کسی غیر مرا راه مده
جزتو هم هیچ کسی در دل این عاشق نیست

اعظم کلیابی
بانوی کاشانی

مرا به حال خودم وا نمی گذاری تو
هوای این دل من را همیشه داری تو
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی

دیدمت شبی به خواب و سرخوشم
وه ... مگر به خوابها ببینمت

من همانم که به جز روی تو هیچ گل ندید
هر کجا رفت و نرفت، باز به سوی تو دوید

برای  من  چو  مهتابی ،  شبیه  نور  میتابی

جهان تنگ و تاریکم به لطف تو گلستان شد

سجاد یعقوب پور

خیال عشق تو  آرامشی  برای  من  است

تویی که ساحل امنی برای حال مجنونم

سجاد یعقوب پور

زنده هستم من همیشه تا تو باشی یار نازم

عشقِ بی پایانی و پایان ندارد  با تو عشق

سجاد یعقوب پور

بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سال ها
با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من

بعد از هزار سال اگر باز بینم ات
همزاد من! همینم و عاشق ترینم ات

چه زیبامیشودگاهی،به شخصی مبتلا گشتن
برای یک نفر ماندن، برای یک نفر مُردن

هرگز نمیشود که تو را دید و بعد از آن
جایی نفس کشید به جز در هوای تو

نقش جهان بهانه بود برای جستجوی تو
کی بشود سر بکشم شراب آرزوی تو

تا تو جلو رویِ مَنی آئینه می خواهم چه کار؟
هر لحظه مشغولم به تو، آدینه می خواهم چه کار!؟


یاسر یزدانی

تا چشم حسود، با دلم دشمن شد
فیروزه ی چشم تو، پناه من شد
رضا حدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰

عطر تو را نفس زدم، درونِ سینه آن قدر
که آه هم که می کشم، بوی تو پخش می شود

مرا چه حاجت اسپند و آیت الکرسی؟
فقط همین که تو باشی بلا ز من دور است

بار دیگر چشمهایش را گشود این زندگی

ای دلیل روزهای خوب من صبحت بخیر

بهزادغدیری

با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام، بنشین تماشایت کنم

خبر رسیده موثق که انحنای لبت
هزار کشته و مجروح در به در دارد

به قدری دوستت دارم که قدرش را نمی دانم
به تن چون روح می مانی، بمانی زنده می مانم

تویی  بهانه ی  بودن  ،  دلیل   حال   قشنگم

به عشق پاک تو سوگند تا ابد برای تو هستم

سجاد یعقوب پور

هیچ می دانی چرا جان را نثارت می کنم؟

تا یقین گردد تو را می خواهم از جان بیشتر