متن حسرت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت
دلی خونین و چشمی تر در این دنیای وامانده
نه یادی از خدا بردل نه رحمی در دلا مانده
نمی دانم چه شد دیگر پر از آشوب و تشویشم
از این نا مهربانی ها دلی حسرت به جا مانده
دلم دلتنگ باران است چرا باران نمی آید
به قلبم خنجری خورده که خون از آن نمی آید
ز حسرت گشته ام لبریز بی تو چند وقتی هست
سراغم دیدن رویت پی درمان نمی آید
بدون تو سیاهی سایه ای افکنده بر جانم
چو آتش کوره ی دل را ،لب...
یک روز می آیی که شاید مرده باشم...
تا آخرش هم آدمی هرگز جوان نیست!
دیدی نمی آیی و حسرت می شود عشق
دیدی خدای قصه هایت مهربان نیست!
▪️شاعر: سیامک عشقعلی
آه...دلهامان اسیر حسرت و درد و غم است
سهم ما از زندگی دریای رنج و ماتم است
ما کم آوردیم از بس زیر سقف آسمان
زخم خوردیم از غریب و دوستانِ همزبان
نا امید و خسته از این بی مرامِ روزگار
مانده بر دلهایمان صد زخم کهنه یادگار
در هجومِ...
ای کاش
ختم به خیرهایمان
ختم به عشق می شد !
تا دیگر
حسرت گره
بر دل دست هایمان
باقی نمی ماند
مجید رفیع زاد
زمان عاشقی بگذشت و من در حسرتم بی تو
خدا را شکر از این بابت که در هر حال خوبی تو
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
آغوش های تشنه ی آغوش و لک زده
یک آسمان بغل که ز حسرت کپک زده
از سوته سینه ای که غرییانه اش قضا
با رنج حسرت و غم هجران محک زده
دردی ست در دلم که مداوا نمی شود
خسته ام از گریه ها ی بی صدا
از این همه حسرت بی انتها
خسته از دلخوش به فردا بودنم...
خسته ام از ضربه های بی هوا
داغ دارم... درد دارم... مرده ام...
سفت خوردم من از شل گرفتن ها، خدا...
روزی که احساست بر عقلت حاکم شد،
وقتی که قلبت ، عقلت را دور زد،
همانجایی که بر سر دو راهی ماندی
و کاسه چه کنم دست گرفتی،
و یکبار برای همیشه شکستی،
آنجاست که میفهمی عشق لذتی ندارد...
فقط حسرت است و ناکامی
و غمش تا همیشه کنج دلت...