متن خاطره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطره
                    
                    
                    تو برام شدی مثل یه دفتر خاطره ای که با هر بار نگاه کردن بهش گذشته رو مرور میکنم.گاهی با اون گذشته ها قه قهه  میزنم گاهی گریه میکنم گاهی عصبانی می شم،گاهی خودمو به بیخیالی میزنم.
دفتری شدی که نه دلم میاد دورش بندازم و بسوزونمش نه میخوام مدام...
                
                    
                    
                    من تو رو قرمز دوست دارم . 
مثل همون سرسره ی توی پارک که باهاش خاطره دارم. 
مثل سس روی پیتزام 
مثل حس سرزندگی 
عاشقتم دلبر قرمز !
دوستدار تو: قرمزِ جان!
                
                    
                    
                    شیرین می کند
تلخی نبودنت را
قند خاطره ها
                
                    
                    
                    ولی به قولِ صابر ابر:
خاطره ی خوبِ کسی شو...
حتی اگر قرار بر همیشه ماندن نیست،
آنی شو که وقتی در ذهنش آمدی،
چشمانش تو را لو بدهند...
                
                    
                    
                    حالا که قرار هست 
یک غروب...
یک نگاه...
یک خاطره...
یک داستانِ تکراری...
یک حسِ مبهمِ همیشگی...
یک برگ....
یک پاییز...
بشود دنیایِ یک آدم ؛
پس اعتراف میکنم به اینکه...
کاش روزی تو هم شاعر شوی...!
ستاره  ح
                
                    
                    
                    چهل سالت شده:
یه روز وقتی پشت چراغ قرمز داری به یک دختر گل فروش لبخند میزنی و پسربچه ها رو از شستن شیشه ماشینت منع می کنی
یه عطر آشنا...
یه نگاه از دور...
یه لبخند شبیه به...!
یکهو با رایحه همون عطر مثل کپسول زمان پرتاب میشی به...
                
                    
                    
                    که توئی
شب یلدای من و خاطره هایی که تویی
دل مشتاق من و منظره هائی که توئی
خلوت یاد تو را پنجره ها می فهمند
تا شعاع همه ی گستره هایی که توئی
تا چه آید به سر پاکی این دلشدگان
به در مسلخی از کنگره هائی که توئی...
                
پارسال این موقع فکر میکردم خوشبختی در آینده ست اما حالا چه تلخ می فهمم خوشبختی روزای خوشی بود که با تو گذشت و خاطره شد 🖤
                    
                    
                    اثر انگشت آب 
 روی پلک مهتاب 
 یک نفر می گوید 
 یاد ما را دریاب
                
                    
                    
                    عشق اهورایی 
ای باد ! 
ببر قصه ی تنهایی من را 
تا یار بداند 
غم رسوایی من را 
چون قاصدکی نامه رسان شد 
گویم برسان
شعر پریشانی من را 
چون یار خیالش شده آسوده ز عشقم 
با قافیه ی تلخ بگو راز 
شکیبایی من را 
من نیز اگر ساکت و...
                
                    
                    
                    آن روزها رفت
خاطره اش ، بر ذهن ما نشست
سرد و سفید و برف
همه جا را گرفته بود
آن شب سکوت سرد
فرسنگ ها راه بود
فاصله ها بود و فاصله ها
کسی خبر نداشت از سختی راه
ما بودیم و ما بودیم و بس
تنهایی و بیدار...