سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
نه سهمی به تو می دهمنه جای ت را به کسیتنهاییتمام سهم من استاز عاشقِ تو بودن...
برای هر آدمی لازم است یکبار در عمرش عاشق شود.که بفهمد ویولن سل با سلول های تن آدم چه می کند و کلاویه های پیانو چطور از نوک پا تا فرق سر را به جنون می برد.برای هر آدمی لازم است یکبار در عمرش عاشق شود تا بفهمد، پاییز عاشق ترینِ فصل هاست.که معشوقه اش را دزدیده اند و به حجله ی بهار برده اند....
عاشقت شدم که وقتی پاییز شدو هر کسی رفت توی لاک خودشکسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشدعاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشیکه صدایت طعنه بزند به خش خش برگ هاعاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشندو آدم ها من و تو را با هم ورق بزنندآن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردمدلم خواست عاشقت شومتا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم...
تا بحال رفته ای بالای بام که حس پرواز را تجربه کنی؟با بال های خیالی ات رقص اندام را بر فراز آسمان دیده ای؟ریزش امواج قلب را تا به نوک انگشت هایت چشیده ای؟من همانقدر پر هیاهو عاشق توامهمانقدر به داشتنت می بالم که پاییز به یلدایش...
دارم فکر می کنم چه داستانی پشت این برگای نارنجی مخفی شده که پاییز رو انقدر عاشقانه و دلگیر کرده....آیا واقعن تمام وصل ها و فصل ها توو پاییز اتفاق می افته که انقدر نبض داره این فصل....؟پدرم توو پاییز رفت... عشقم هم همینطوراما من توو بهار عاشق شدم...میگن عشق مهم نیست چیزای مهم تری هم هست....اما نمیگن چه چیزایی....می بینمشون که سردشون میشه و دستاشونو می کنن توو جیباشون و میدوئن دنبال اولین اتوبوس، کز می کنن کنار پنجره و زل میزنن به بیرون...
گوش کن اکنون صدایی را که نیستحرف های آشنایی را که نیسترازهایی را که میگفتم به باداعتمادِ نابجایی را که نیستگوش کن در اخرین دیدار هارفتن و اندوهِ پایی راکه نیستمن تمنّا میکنم پاییز راروزگار باوفایی را که نیستچشمهایم غرق احساسی عجیباین مه آلوداشکهایی را که نیستگوش کن لب های خاموش مرادردِ اندوه ِ رهایی را که نیستبا غمی هرساله عاشق تر شدنابتدا و انتهایی را که نیست .........
دوست داشتم با تو در باران قدم بزنمبدون چتربدون کلاهبدون بارانیبدون کفشبرباران راه برویمآنوقت باران هم مثل ما عاشق شودو دست در دست زمیندنیا را بچرخدمی دانیدنیا گرد استبیا باهم دنیا را دور بزنیمقبل از اینکه زندگی ما را دور بزند...
" مهر ماهی ام " ...و به " پائیز " کشیده اخلاقمعاشقم و دیوانه و مجنون ......
من عاشقش بودم ...به خانه ی ما که می آمدند، حالم عوض می شد. یادم هست یکبار مدادرنگیِ بیست و چهار رنگی را که دوستِ پدرم از آلمان برای سال تحصیلیم آورده بود نویِ نو نگه داشتم تا عید، که اینها آمدند و هدیه کردم به او...که جا گذاشت و برگشت به شهر قشنگ خودشان...یکبار هم کفشهای پدرش را در راه پله پشت ِبام پنهان کردم تا دیرتر بروند و دخترک بتواند کارتون نِل را تا انتها ببیند. این بار اما داستان فرق می کرد. دیشب به من گفته بود برای صبحانه حلیم و نا...
کاش به زنی که عاشق است می آموختند که چگونه انتقام بگیرد !غمگینم که عشقاینهمه مهربان است......
یک شهر با عاشقانه های من عاشق شداما من هنوز هم چشم به راه توایستاده سر کوچه ی هر وقتمنه تو نمی آیی و نه عاشقانه های من بند می آید...خدا می داند که چه شود عاقبت این همه تاخیر در آمدن تو ......
پنجشنبه که می شوددوستت دارم هایم راخیرات می کنمشاید به دستت برسد وفاتحه ای بخوانیبرای روح عاشقم......
عاشقیم و زخمیان خاطراتآلزایمر به دادمان برس...
یک بار تو شاعرِ من باشتو عاشقِ من باش وُمرا دوست داشته باشکه من لذت دوست داشته شدن یادم نرود وُتو،لذتِ دوست داشتن...
خیابان ها را اشتباه ساخته اند،وقتی هیچ کدام نمی توانندمن را به تو برسانندشاید مهندس هایشهیچ گاه عاشق نبوده اند .....
خیال گمشدهام!باز می خواهمتبیشتر از همیشهکه بی تو طاقت نمی آورمدر این سردرگمی و بی قراری،دغدغه هایم گاه بیش از حد توان استقابل تعریف نیست اماحتی عشق هم دیگر نمی تواند مرهمی باشد؛دردی دوا نمی کند آدمیزادی کهخودش پر است از دغدغه،حتی اگر عاشق باشد....
هر دو اشتباه کردیم،من در عاشقِ تو شدنتو در دوست نداشتنِ من!...
میگم: پاییز اگه خواننده بود صداش عین صدای بنان بودوقتی که با اوجِ غمِ توو صداش میگه"ای الهه ی نازبا غم من بساز..."میگه: چقدر ملتمسانه و غریبانهمیگم: یا اگه میخواست دکلمه بخونه صداش عین صدای خسرو شکیبایی بود.اونجا که با یه طعنه تلخی میگه"حال همه ما خوب استاما تو باور نکن"میگه: چقدر صبور و دلتنگمیگم: پاییز اگه دختر بود میشد آنه شرلی...اینبار اون میپره وسط کلامم و میگه: وقتی با موهای قرمز_نارنجی بافته شدش، ل...
لیلینام دیگر پاییز استزیباستعاشق می کندو می کشد!...
عاشق که می شوی قشنگ می شویقشنگ مثل روزهای آفتابیروزهایی که آفتاب می آیدو هوا برای دیدن داغ می شودقشنگ مثل وقتی که می گویی:گرمم است! بیا برویم طرفِ جاییکنار چشمه ای، لب دریاییقشنگ مثل رفتن های زیر یک درختدراز به دراز شدن و رو به آسمانبه هم نگاه کردن..به خدا من تو راقشنگ دوست دارمعاشق که می شویخیلی قشنگ می شوی!...
پاییزوفادار ترین فصل خداستحافظه ی خیس خیابان های شهر راهمیشه همراهی می کندلعنتی، هی می بارد و می بارد…و هر سالعاشق تر از گذشته هایشگونه های سرخ درختان شهر رامی بوسد ولرزه می اندازد به اندام درختانو چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشقبرای لمس تن زمینکه گاهی افتادننتیجه ی عشق است…...
بعد از توعاشق یلدا شدنکار سختی نیستبی توهر شب زمستانهر شب پر از سرماستو نبودن توعجیب شبیه بودن های ماست... ....
طاقتم تمام شد و باز به دیدارت آمدم. و این نشانه ی دوست داشتن است نه ضعف. در سینه ی من قلبی ست که بی دریغ به مهر می تپد و فرقی نمی کند اطرافیانم اسمش را چه می گذارند.حتی ساده لوحان هم عاشق می شوند و ابراز عشق حتی از زبان ساده انگارترین آدم روزگار، کاری احمقانه نیست.حسِ دوست داشتنت آنقدر محکم و قوی در وجودِ من نشسته است که از احتمالِ برخوردِ سردِ تو و گفتمانی سردتر نترسیدم. چه اتفاقی قرار بود بیفتد سنگین تر از نبودنت؟اعتراف می کنم ک...
ازم پرسید: ” به نظرت آدما چجوری میفهمن عاشق شدن؟ ”.یه مکث کردمو گفتم:“ تا حالا شده وقتی به یکی فکر میکنی، قلبت در عین هیجان، آروم تر بتپه؟.تا حالا شده وقتی با یکی حرف میزنی، به دیگران بیشتر لبخند بزنی، با اطرافیانت مهربونتر از همیشه باشی؟.برات پیش اومده انگیزت برای ادامه ی زندگی هزار برابر شه، و با حال خوب، منتظر فرداهای پیش رو باشی؟.تا امروز شده بخوای بخاطر نگاهِ تحسین برانگیزِ کسی، بیشتر به خودت برسی، خوش پوش تر و خوش بوتر ا...
غرور لعنتی شد پایِ رفتن,گرچه میدانمدرون جاده های بی سر و ته,بی توحیرانممنم آنکه برای عشقهای دیگران شاعر شدم امّاخودم یک مصرعِ بی وزن,در اعماق دیوانمشبیه شهریارم,شاعری عاشق بدون توجوانی رفته و پیرم، ولی نشکست پیمانمشکوفایی نخواه از من,خزان زد شاخه هایم راشبیه \باغ بی برگی\میان ماه آبانمبه جان شانه هایت,شانه هایم تا که میلرزدبه جای شانه های تو سری دارم به دامانمفدای چشم تو,اشک و \غروبِ مردمکهایم\سزاوار عذابم من که با...
خبر به دورترین نقطة جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسدشکنجه بیشتر از این ؟ که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسدچه می کنی ، اگر او را که خواستی یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد... رها کنی ، برود، از دلت جدا باشدبه آن که دوست تَرَش داشته ، به آن برسد رها کنی ، بروند و دو تا پرنده شوند خبر به دورترین نقطة جهان برسد گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسدخد...
\پنجره\ همیشه یک واسطه بودهواسطه برای به قولِ آنها نگاه کردن به کوچه ی خوشبختواسطه برای دریافتِ نورواسطه برای از باران لذت بردن و خیس نشدنواسطه برای از هیاهوی تصادفات و دعواها دور نماندن و درگیر نشدنپنجره همیشه یک واسطه بوده برای دید زدن و دیده نشدن!نمی دانم چرا در عصری که دور دورِ از بین بردنِ واسطه هاست، اینقدر دل به این واسطه سپرده ایماستفاده از پنجره، کارِ ترسوهاستاگر مردی خودت کوچه را خوشبخت کناگر مردی خیس شو، عاشقی کن، دعو...
اهل هیچ کجا نیستمعاشقم وتنهااهل به تو فکر کردنماهل دوست داشتن توواین برای تمام من کافی ست ......
قحطی عشق آمده جانمباید احتکارت کنمدر جغرافیای بن بست دلمهمانجایی کهمدت هاستخاک می خورددر ورودی اش همتار عنکبوت بسته بودمحبوب منقبل دیدار شماکبوتر دلمان به هوای هیچ کسی پرواز نکرده بودبس کههمه رهگذر بودند و عابر ...بمان و ثابت کن کهمی شودعاشق هاعاقل ترین دیوانه های شهر باشند......
جایِ زیادی از زندگی ات نمی گیرمفقط لبخندت را تماشا کنمو دلم خوش باشد که خوشی.تو را نسیم از همان درِ بسته ای آوردکه دیگران رفتند!اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام؛اگر ممکن است بگذار عاشقت بمانم....
جهان دوست دارد ، دخترکان ، با گیسوانِ عطر شبنم و لب های خندان در آن ، عاشق باشند ... جهان هیچ آدمی را غمگین نمی خواهد ! بیا گیسوانت را شانه کنم دخترک ...خدا ، مهربان تر از رهگذران خیابان هاست ! خدا مهربان تر از ماست .. . و عشق و آرامش ،...
متولد بهمنیم...باران که بارید دلمان به آمدن رضا نداد!آسمان ابرهایش را گفت اینها مغرورند و حساس،باید برایشان از چشمهایتان بغض ببارید!ابرها شروع کردند بغض های سفیدشان را روی دنیا باریدندو ما شدیم دردانه های آسمان!از آن روز است که اگر دلمان بگیرد تنهایمان اگر بگذارند،لبخندهایمان دفن میشود،آرزوهایمان یخ میزند...اما کافیست پر پروازمان باشید،تا قلبمان را به نامتان بزنیم تا راز نگاهتان را بنوشیم تا یک دنیا تنهایی تان را با اشک ها و لبخند...
خودم می دانماگر پیش چشم مردم ببوسمتکلی حرف پشت سرمان می زننداما شعرهایم،دنج ترین جاست برای بوسیدنت!شعر که برای تو باشدبا یک بوسهمی شود به هزار زبان زنده ی دنیا دوستت داشت...من هر روز در شعرهایمبیشتر عاشقت می شوماین خط،امن ترین جای شعر هستپس همین جا می بوسمتخط بعدی عاشقانه ترین جای شعر استپس همینجا می بوسمت،خط بعدی بی هیچ بهانه ای می بوسمتدست من باشدتوی هر خط می بوسمت!اصلا انگار بوسه با لبهایت هم قافیه هست،انگار...
عاشق که شدى هواى دلتفقط نوازش مردانه مى خواهد ️️️...
"پاییز” مرا عاشق میکند"باران” عاشق ترحالا تو بگواین "باران پاییزی” با من چه میکند . . . ؟...
لبانت را چون حسی گرم از هستیبه نوازش های لبهای عاشق من بسپار.....
ولنتاین روز سپاس گذاری از خداوند استزیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودنتا با تمام وجود به او بگوییمعاشقااا روزتان مبارک...
آغاز و ختم ماجرالمس تماشای تو بوددیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بودمن عاشق چشمت شدم ......
مگر می شود صدایم کنی و برگ های پاییزیبه آغوش درخت باز نگردند؟!مگر می شود نگاهت کنمو زمین بر آسمان نبارد؟!بیا بیشتر عاشق هم باشیم،تا شب سرمه ی عشق را به چشمانش بکشد...تا ماه موهای خورشید را توی آیینه صبح ببافد...تا بهار روی زخمهای پاییز شکوفه بپاشد...بیا بیشتر عاشق هم باشیمبیا نظم جهان را به هم بزنیم......
بیا لباس هم باشیم ودکمه دکمهروی تن هم بوسه بدوزیمدلم می خواهددست من در آستین تو باشددست تو در آستین منطوری که عطر تنمان گیج شودو آغوش ، نفهمد چه کسیآن یکی را بیشتر ازآن یکی دوست داردراستش را بخواهیمن از این جنس سردرگمی هاکه نمی دانی تار عاشق تر است یا پود...خوشم می آید...
من همیشه درون بشقابیبرای خودم برنج می کشمکه ته آنلیلی و مجنونهنوز گرم بوسه و آغوش اندآن ها ظرف شستن مرا دوست دارندفکر می کنند کف و آببرف و باران استفصل دیگری آمده وبه پای هم پیر تر شده اندنیستی ببینیصدای دست کشیدن روی تصویر این دو عاشقچقدر به بوسه نزدیک استنیستی ببینیبشقاب راسرو ته که می گذارم خشک شود،با چه حسی می خندندو آهسته آهستهبعد یک عالمه حرفچطور خواب را چکه می کنندو دوباره صبح چگونه زودتر از منسمت ...
عشق یک اتفاق است.عاشق ماندن یک انتخاب.و درست عشق ورزیدن یک مهارت....
گفت:شاید شب، اجتماع سایه هایی باشد که از صاحبانشان خسته شده اند و میخواهند اندکی با هم ادغام شوند و تعهدشان به بدن هایی که به آن متصل بوده اند را از یاد ببرند.شاید به همین خاطر است که شب، شاعرانگی بیشتری دارد و تمنای بیشتری برای هم آغوش شدن!شاید این سایه هایمان هستند که به واقع عاشق میشوند نه خودِ ما.و شاید به همین علت است که عاشق آدمهایی میشویم که فکرش را نمیکردیم...در واقع، شبی، عاشق سایه ای شده ایم، برگشته ایم و صبح دوباره با بدنی ک...
دنیا با بودن آدمهایی زیباست که عاشقند وعشق می ورزند.دنیا آن قدرها هم زیبا نیست مگر اینکهدلی برای دلی با عشق بتپدما هر چه را جز عشق اندوختیم،باختیم؛کهاین جهان ناپایدار به هیچ نمی ارزد مگر به عشقای دلِ من لطفا عاشق بمان حتی اگرهیچ کس باورت نکند...که دنیای عاشق چونهمان پیله ای ست که هیچ کسباور نمی کند روزی پروانه ای زیبا می شوددنیای بی عشقچون نقاشی بی رنگچون خانه ی بی سقف وچون خیمه ی بی ستون استدنیا جز عشق هیچ محرابی ند...
ای که چون زمستانیو من دوست دارمتدستت رااز من مگیر.... همیشه آرزو داشته امروی برف، شعر بنویسمروی برف، عاشق شومو دریابم که عاشقچگونه با آتشِ برفمی سوزد....
همین که به چیزهایی که دوست داریم فکر کنیم،همین که برای خودمان دلخوشی های کوچک دست و پا کنیم،همین که یادمان نرود روزهای سخت تر از امروز را هم پشت سر گذاشته ایم،همین که خودمان را از ته دل دوست داشته باشیم،یعنی خوشبخت تر از خیلی ها هستیم...هیچکس مثل خود آدم عاشق خوشبخت شدن آدم نیست!خودمان خودمان را خوشبخت کنیم!...
عاشق که میشوی تمام جهان نشانه معشوقه ات دارند، یک موسیقی زیبایک فنجان قهوه ی تلخ، یک خیابان خلوت و ساکت،به آسمان که نگاه میکنی کبوترانی که پرواز میکنند همه تو را امید میدهند،حتما که نباید هدهد خبری بیاورد، گاهی کلاغی هم از معشوقه ات پیام دارد..جهان عاشقی زیباست آنقدر زیباست که آواره شدنش هم زیباست،مردن در عاشقی هم زیباست..!...
خرداد زنی استشاداب تر از فروردین داغ تر از اردیبهشتجذاب تر از مادرش بهارڪه در ڪمال زیباییهزار عاشق دلخستهدر حسرت یڪ چرخش نڪَاه اوست…...
بگذار گاهی جمله های عاشق کوتاه،از راز پنهان در سکوتت پرده بردارند...
من هنوز هم ،هر صبح،چشم که باز میکنمبرای موهای جو گندمیِ ،کنار شقیقه هایت می میرم ...و هر روز بیشتر میفهمم که کودکانه تر از قبل به حمایت و آغوشت نیاز دارم ....میدانی من تا همیشه عاشق خواهم ماندصد بار به عقب برگردم نه سیاستمدار خوبی میشوم نه زنی حسابگر دست خودم نیست ...دوست هم داشته باشم، نمیتوانم .من با قلبم زندگی میکنم و با چشمانم حرف میزنم و با دستانم می بخشمزندگی من پنج حرف بیشتر ندارد : کودکی...