نگاهت را دوست دارم نگاهی که ازروی محبت ست نگاه تو با نگاه من درآمیخت وعشقی جاودانه ساخت عشقی که مرا می برد به کوه ودشت به جنگل سر سبز شمال چشم شکلاتی من دوستت دارم
روز ها می نشینم به سرودن شعری از صورت چون ماهت از گیسوان چون حریرت از چشمان چون غزالت از گل های سرخ پیراهنت از چال گونه ات از لبان چون پسته خندان وووواز... تا که شب شد زمزمه می کنم با خویشتن که چه کردی با من
یلدا آمد و تو نیستی که ببینی چگونه انار را دانه دانه به عشق دیدن روی چون ماهت دانه می کنم می ریزم درون قلبم که از عشق تو سرشار است
من از پنجره چشمان تو آسمان آبی را دیدم که پرنده عشق پرواز می کرد در کهکشان دوستت دارم
عشق همان لحظه دیدار توست
برگ ها می ریزند مثال ریزش گلبرگ ها روی سر عروس زیبای بهاری پاییز می رسد از راه خوشحال و شادمان چون که می داند عشاق دل باخته دستانشان به هم روی برگ های خشک الوان سرود عشق می خوانند ونقاشان می کشند تصویر زیبایی ها را نوازندگان می نوازند...
نسیم پاییزی وزید درختان می رقصند و برگ ها رخت سفر پوشیده اند یکی به رنگ زرد یکی به رنگ قهوه ایی وآن دگر رنگارنگ می رسد ز راه چند روز دیگر پاییز ، پاییز دل انگیز
صدا می زند مرا آنکه ذهنم را آشفته کرده گوید بنویس شعری بنواز آهنگی تا رها شوی از دلتنگی در این روز ها که پاییز است و برگ ها می رقصند در میان نسیمی که از کوچه دلدار می آید
در اضطراب دلتنگی میان برگ های رنگین بدنبال تو می گردم در باغ آرزو ها که از پاییز سرشارست
گلهای باغ را چون برگ های پاییزی فرش می کنم زیر پایت گر قدم رنجه کنی بیایی
قلبم را به تو هدیه دادم در یک روز بارانی چه گرفتم؟ دوری جدایی تنهایی
جمعه یعنی شمردن لحظه های بی تو بودن
وقتی که رفتی ریشه عشق سوخت ، آتش گرفت شادی
گاهی آهی گاهی نگاهی
عشق یعنی ستوده ترین حس زندگی
خنده کن تا بهار زودتر بیاید شکوفه ها زودتر باز شوند لبخندِ توست که شادمانی می آورد و عشق
وعشق را . در انبوهی . از اندوه . یافتم
آینه را برداشتم لحظه ای محوخود شدم چقدر تغییر کرده ام از وقتی عاشق تو شدم تارهای سپید مو پف کردگی زیر چشمانم رنگ پریدگی رخسارم تپش تند قلبم آمدی زندگی ام شیرین شد اینک هستی اما کمی دور میدانی؟ چه کردی بامن
جرم من عاشق شدنم بود و زندانم چشمان تو
هارمونی گیسویت تپش احساس مرا درید و لرزشی انداخت به تن کلماتی چون عشق حال می اندیشم از ترس احساس تنم که می نوازد با آرشه سنفونی درد را
تک درخت تنهایم وسط بی کران آب دور از چشم بر ساق خود ایستاده ام گل های بنفشم تصویری زیبا ست به سرودن شعرِتو..
گاهی بخند لبخند تو مرهمی ست بر غم هایم
لحظه خونین شدن قلبم یادت هست؟ وقتی که پنجه انداختی به رفتن