متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
می گفت:
آخه دیونه حالیت نیست
عشق این چیزها حالیش نیست
میاد یه روز که اصلا فکرشو نمیکنی؛
یقه ی غرورتو می گیره و
دکمه دکمه پیراهن بی خیالی رو
از تنت در میاره.
تا خیالت به سمت و سویی بره،
که قلبت میره.
می فهمی چی میگم!؟
یعنی اینکه،...
مدگل توی آهنگش میگه :
(( عشق
بار داره
گریه کن جای اشکاتو میبوسم ))
دلبر کجایی که از بار عشق گریانمو کسی بر جای اشکانم بوسه نمیزند تا آرام بگیرم : )
گوشه های تنهایی را
پر می کنم
از آهنگ عشق
-بادصبا
عشق یه کلمس ولی خیلی حرفه.......😉
عشق را می خو اهم سکوت کنم
عشق فریاد نمی خو اهد
آخر عشق خودش فریاد است!
پروانه فرهی(پرر)۹۶/۹/۳
آن شب کہ جام چشم هایت رانوشیدم چنان مستت شدم کہ فراموش ڪردم خداے من تونیستے..!
نگین رازقے
تا رشته ی مهر تو به جانم بند است
هر لحظه به روی چهره ام لبخند است
از حادثه و فاصله ها نیست گله
تا عشق ،میان قلب ما پیوند است
آسمان دامانش بودو ستاگان آن گل های آن،سیب سرخ چشم هایش بودو جاذبه نیوتن جذابیت آن،روشنایی خانه به بودنش بودو برق ادیسون بهانه آن،دلهره هایش به معنای عاشقی بودو مجنون شاگردآن،نام آن خورشید مادر بودو زمین پروانه ای به دور آن....
نوشته:نگین رازقی
حیف نیست
عشق باشد و باران
و تو هنوز در کوچه های آمدن
حیران باشی؟
حالا که رفتنی در کار نیست از خیالِ من...
بیا و برگرد
تاول پاهای رفتگر پیر،
وُ
زخم و زگیلِ دست هایش
قصه ی دوستت دارم را
با دو قرصِ نان-
به خانه می برد
تا،،،
هر شب همسرش
با پاشوره ای از عشق،
التیامش دهد!
زانا کوردستانی
عشق خیلی خنده دار است
خیلی هم گریه دارد
عشق، یا هست، یا نیست!
اگر نیست که نیست
اما اگر هست، اگر باشد، اگر یافت شود در تو…
آن وقت دیگر تو نیستی
اشک باران
تو تمام منی
و من بی تو تمام
عشق تو
لمس لایتناهی آغوش خداست
که ناب ترین رایحه ی دوست داشتن را
در جهان ساکنم می پراکند...
من فکر میکنم الکساندر هم عاشق بود که تلفن را اختراع کرد
وگرنه به عقل هیچ آدم عاقلی نمیرسید
که میتوان حضور گرم کسی را از سیم های سرد عبور داد.
اشک باران
شهر را بی تو ؟ نمی خواهم
خانه را بی تو ؟ نمی خواهم
سفر را بی تو ؟ نمی خواهم
تنهایی را بی تو ؟ نمی خواهم
خنده را بی تو ؟ نمی خواهم
من بی تو هیچ چیز را نمی خواهم حتی بهترین ها را که بی تو...
دلم می خواهد پاییز باشد و باران باشد و قهوه باشد و کتاب باشد و موسیقی باشد و آواز باشد و رقص باشد و پنجره ای باشد و کلبه ای باشد و
تو باشی و تو باشی و تو باشی ...
نور بهشتی
مردمی که عزیز از دست داده اند دیده ای ؟
ماتمشان را
اندوهشان را
بغض و گریه هایشان را
لباس های تیره شان را
بی حوصلگی و آشفتگی شان را
آنها فردی را از دست داده اند که با ارزش بوده
اما افرادی را که خودشان را ، از دست...
و من تو را در کدام هزارتو گم کرده ام که هر چه می یابمت جز سردرگمی چیزی نصیبم نمی شود ؟
نور بهشتی