پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
کاش لبخندت انحصاری بود...مال خود خود من چال گونه آن را به نام خودم می زدم وتا آخر عمر روزی هزار بار برای نمایان شدنش دعا می کردم تمام کسانی را که برایت ضعف می کردندقتل عام می کردم دست خودم نیست من به لبخندت حسودم...
تا رشته ی مهر تو به جانم بند استهر لحظه به روی چهره ام لبخند است از حادثه و فاصله ها نیست گله تا عشق ،میان قلب ما پیوند است...
لحظه هایم را جذاب کنمانند تبسمیکه بر روی لب هایت نقش می بنددآنگاه که به آینه خیره می شویو آن محو تماشایطرح لبخند تو می شودمجید رفیع زاد...
هر شبماه به استقبال تو می آیدلبخند تو را می بوسدو چشم هایت را در آغوش می گیردستارگان برایت چشمک می زنند واز عطر موهایت مست می شوندو من در انتظار این آرزوکه ای کاش یک شبمیان آسمانجای ماه بودممجید رفیع زاد...
جهانم شد به لبخند تو زیبانگاهت کرده دل را مست و شیدادل انگیزاست صبحم با تو ای گلکه از عشق تو روزم همچو رویا-بادصبا...
جُمعه است و تمامِ افکارَم جَمعِ تو شده لَبخندِ اولِ صُبحتیک روزِ نَحس را بِخیر میکنَدنِمیخندی؟!...
لبخند بزن جانا لبخند تو یعنی❤️عشق❤️...
هرشب خودم را در آسمان...چند قدم مانده به ماه...در آغوش ستاره ای کوچک و کم سوزانو در بغل...با موهایی آشفتهو چشمان غم آلودِ خیره به مهتاب...و لبخند بی رمقدر انتظار تو نشسته ام...!بیا و پریشان حالیِ مرا مرحمی باش...بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
وقتی میخنده،احساس میکنم خدا قلبمو نوازش میکنه!...
مادر تجلی لبخند خداست ؛همانقدر ناب ، همانقدر مهربان...آریا ابراهیمی...
چشمه ی عشقچشم های توستآنگاه که از زبانمدوستت دارم را می شنویو پهنای صورتم آبشار اشکوقتی کهلبخندت را می بینممجید رفیع زاد...
آاای خانم غمزه هایت ریخت می خواهیدشانمی خرند عشاق اینطوری نیندازیدشانمی برند و پشت ویترین ها نمایش می نهنددیدنی هستند، باید با دل و جان دیدشانوقت لبخندت جواهرسازها مستاصلندبین لبخند شما و برق مرواریدشانخانم اینها که دلِ آدم اسیرش می شوداز کدامین بندر آزاد می آریدشان؟مثل آدم سیب ها وقتی بهاری می شوندهرچه تاوانش شود از شاخه باید چیدشان!خانم ِعاشق را به ندرت می شود تهدید کردچون جواب عکس حتمن می دهد تهدیدشان!ارس آر...
زیباترین هدیه خدارفیق قشنگممیدونم دغدغه ها زیادهمشکلات فراوونهاما تو بخند چون تا حالا کسی با غصه خوردن و حال بدی به جایی نرسیدهمن درکت میکنمببین عزیز من تا زمانی که حال خودت خوب نباشه نمیتونی برنامه هاتو با آرامش و خیال آسوده به سرانجام برسونیرفیقم تو لیاقت تموم آرامش و حال خوبی که همیشه برای دیگران آرزومندی رو داریبیشتر مراقب خودت باشدوستت دارم...
تنهادر قاب چشمان توستکهعکس مناز ته دللبخند می زند....
دلم میخواهد عشقت را تا ابد در قلبم بکارمتا ناخودآگاه هم شده دلیل لبخند و حال خوبم رافراموش نکنم...
با پنجره ها بخوان سرود از تبِ رودخورشید شو! عاشقانه لبخند بزن! غم می رود از حوالی ما، به خدا!بی علت و بی بهانه، لبخند بزن!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
هر لحظه ای که کنارمی لبخند از دلم نمی رود... اما نمی دانم چرا دلشوره هایم ریز ریز می شود از رفتن ات......
مجسمه هادر خراب آبادِ بی سامانی اَمقدم می زدند؛صدای پای ِشانصدای قلب من را می شکست؛ سکوت، با هر قدم اَش...می ترسیدم!پنجره ها را شتابان از پس هم بستمخود را با پیراهنی سپیدسخت در آغوش کشیدم.باورم نمی شد!!!این منم که از صدای بارانمی ترسم وُ دلشوره می گیرم!!!بعد از این همه سالعاشقیچه وقت پا پس کشیدن وُ چه جایِ وا دادن است!؟ذهنِ دیوانه ام مدامبلند پروازی می کرد ویادش نبود که این ویران سراهیچ یوسفی ندارد،شبیه ع...
افطار می کنمروزه ی عشقم را به دعوت لبخندت...
لبخندپرده ای است بر روی اشک هایم.اما پرده خیس می شود؛ سنگین و آویزان،بد ریخت و بی منظره :)- کتایون آتاکیشی زاده...
از کنارم رد شدی یک روز با لبخند ، عشقبعد از آن شب های بسیاریست گریان توام...
یخِ قابِ سرمازده ی چشمانم را با انعکاسِ لبخندِ گرمت آب کن که بهار تشنه ی باران است :) - کتایون آتاکیشی زاده...
اولین باری که دیدمت داشتی میخندیدی...انقد شیرین و پر انرژی که وقتی به خودم اومدم دیدم رو لبای منم انحنای خنده نشسته!!..بعدها فهمیدم که دیدن لبخند اون روزت تصادفی نبوده،انگار که خدا موقع آفریدنت اون لبخندِ لعنتیو وصله زده به لبات....تو هیچوقت نپرسیدی چرا من هروقت میبینمت میخندم و من هیچوقت نگفتم که هروقت خنده هاتو میبینم تا خوداگاه لبام به خنده باز میشه... من اعتقاد دارم که خدا هر آدمی رو با یه هدفی خلق میکنه و اگه از من بپرسی میگم تو رسال...
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچیک بار اگر تبسم همچون شکر کنی...
گابریل گارسیا مارکز :هرگز لبخند را ترک نکن ، حتی وقتی ناراحتیچون امکان دارد هر کسی عاشق لبخند تو شود...
قلم که در دست میگیرم می رقصد و غوغا می کنداز تو نوشتن را خوب بلد است...کافی است از ترنم دست هایت بگویم...کلمات صف میکشند برای بیان شان لبخندت نظم ونثر را...و چشم هایت قافیه وزن را احضار میکنند......
هر شب حوالی یادت --بساط می کنم!گاهی بیا وُعشقی، لبخندی،، چیزی،،، بخر !سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
حالا که دم دمای رسیدن جوانه هاست؛به تو قول خواهم داد،به محض رسیدنشدر سپیده ی روشن فردادر گوش او بگویم: "ای بهار!تمام شکوفه هایت را به ما قرض بدهکه با ما دوباره دلی ستپر ز آرزو"فقط تو را قسم به لبخندهای گذشته،با امید منتظر باش......
لیوان چو لبت بوسد و بوسم لب لیوانپیداست ز تو بوسه بگیرم نه ز لیوان!لیوان به لب لعل تو لب داد به لبخندما لب بگرفتیم به لبخند ز لیوان!لعل لب تو بوسه نمی داد به این لبآن بوسه گرفتیم ز لعل لب لیوان!لب بر لب لیوان و لب لعل تو در یاداین لعل لب توست نه لعل لب لیوان!تا لب به لب لعل تو دادیم ندادیملب بر لب لعل دگری جز لب لیوان!جز نام تو و لعل لبت لب نگشودیمالاّ به لب همچو لبت بر لب لیوانلبهای من و لعل تو و بوسه ی شیرین...
خوشا دل های خوش، جان های خرسند خوشا نیروی هستی زای لبخند...
این چهره را، بانو، به آرایش نیازی نیست بر چهره ات زیباتر از رژ، رد لبخند است احسان پرسا...
کافیستصبح کهچشمانت را باز میکنیلبخندی بزنی جانمصبح که جای خودش را داردظهر و عصر و شب هم بخیر می شود......
آسمان را به چشمان تو بخشیده اند تو امایک لبخند هم نثار چشمان من نمی کنی...! - کتایون آتاکیشی زاده...
به آسمان، زمینِ خداوند سلام!به هرچه آفرید هنرمند سلام! به رود، چشمه، سنگ، به این پنجره هابه زندگی، به عشق، به لبخند سلام!شاعر: سیامک عشقعلی...
لبخند که میزنیتبسم کنان خورشیددست زمین را می گیردو متولد می شود صبحدر پس لبخند تو...
از آمدنت به کنج دل خرسندم لبریز توام،لبالب از لبخندم خوب است قدم به چشم من بگذاری ای عشق !خوش آمدی ،ارادتمندم...
رو لبهات من فقط دنبال یک لبخند میگردم واسه بوسیدنت دنبال صد ترفند میگردم...
ای طنینِ گام هایت بهترین آوازِ عشقصبحِ من در انتظارِ یک سبد لبخند توست...
ای کاش دو نفر بودم یکی در کنارت راه می رفت لبخند می زد دیگری از دور نگاهمان می کرد از خوشحالی بی صدا جیغ می کشید...
بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخندشبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها...
شاد بودن وشاد زیستن،آسان تراز ان چیزی است که فکرش را بکنی...کافیست به جای زانوی غم بغل کردن،کسی راکه دوست داری محکم ومهربان بغل کنی.فرقی نمی کند مادرت باشد یاپدرخسته ی از راه رسیده ات ...اخم را ازابروهای گره خورده ات جدا کن و لبخند را برای همیشه اویزه ی لبت کن ...حالت خوب می شود وقتی که لبخندت را از کودک ابنات به دست گوشه ی خیابان که مبهوت نگاهت می کند دریغ نکنی...برای خوب بودن حالت،صندلی ات را با پیرمرد عصا به دست ایستاده ای که میله ها...
در گل و باغ مستتر هستی از همه کائنات سر هستی کاش باور کنی که با لبخندچقدر خوش قیافه تر هستی...
قهرمان خندهتو بند باز زرنگ زمینیبا قلم انگشت،و مرکبدان همراهبر کف دست،با عشق نامه می نویسی؛به عشق،بند باز پایین طنابیتو عاشقی؛چاپلینی،عاشق بچه های بی لبخندیقهرمان خنده ای؛رها از هر دروغی...!هنرت برای همه کودکان شهر و روستا، یادگاریست؛پر از شادی.و با صدای سرنا، ساز و نقاره اتدر خاطره ی شالیزار،و خوشه های طلایی،شادمانه می مانی؛چون(( زرد ملیجه ی )):جهان پهلوانییالانچی؛ تو لبخند مثبتی...!...
تو قشنگی ، دلفریبی خوب و نابی مث لبخند یه نوزاد توی خوابی...
دلم یک استکان چای و دو حبه قند می خواهددلم یک جرعه از شیرین ترین لبخند می خواهد...
من که هیچ، اصلا تمامِ جهان!به تو بستگی دارد،چشم که باز کنی، صبح میشود...لبخند هم که بزنی، بخیر هم میشود......
باور نکنی هرکس لبخند به رویت زداین شهر که می بینی عشاق دغل دارد...
گاهی نیاز داریم به حادثه ای هرچند کوچک،حتی به اندازهٔ یک لبخند محبت آمیز،تا دوباره به این زندگی و روزمرگی هایش بازگردیم....
روی لب تو خنده و شادی باشدبازار غمت رو به کسادی باشدلبخند خدا نصیب هر روز شماصبح همگی بخیر و شادی باشد....بهزاد غدیری/شاعر کاشانی...
داشته هایم را که نگاه میکنم تو را میبینم و لبخندی را که هرگز نداشتم......