می بویم گیسوانت را تا فرشته ها حسودی کنند شانه می زنم موهایت را تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا شعر میگویم برای تو تا کلمات کیف کنند مست شوند بمیرند...
از تن واژه ها پیکری تراشیده ام از تو که عاشقانه بسرایمت تا مست کند جان جهان را....
بطور میانگین بچه ها ۲۰۱ بار، زنها ۶۲ بار، و مردها فقط ۸ بار در روز لبخند می زنن. ما تو وجودمون مجموعه ای از ادمکها و شخصیتهای متفاوتی داریم بیاین با آدمک خنده رو، عاشق و مهربون درونمون بیشتر بیرون بریم دست آدمک عاشق درونمون، همونی که عاشق سعدی...
راهی مقصد دستانش شدم وگرنه من کجا سفر کجا جاده کجا مست چشمانش شدم وگرنه من کجا ساغر کجا باده کجا بیقرار وصل شبهایش شدم وگرنه من کجا امید آینده کجا قفل در زنجیر احساسش شدم وگرنه من کجا وعده پاینده کجا
تقصیر خود حضرت حق است که مستیم طراحی چشم عسلی،ایده ی او بود!
زن موسیقی ست... نُت به نُت عشق... سمفونی آرامی که همه ی تو را می بَرد ... تا مرز بوسه و آغوش... جایی که با هر دوستت دارم... مست می شوی... رها... میان زمین و آسمان ها...
عشق با انگشت های کشیده... پیانو می نواخت... من پابه پای پونه های وحشی می رقصیدم... باران می آمد... بهار نارنج ها همه مست... هوا هوای تو بود...
با آنکه نان برکت است تو اما برایم ، شراب باش .. بگذار با تو مست شوم تا از تو سیر .
این روزها در سرم نهالی شکوفه داده است که گرد عشق می پاشد و عطر آرامشش تمامم را در آغوش می کشد مست می شوم و خنکای نسیم حریر نازک خیالم را تا دشت ها می برد میرقصم و به جایی حوالی بهشت می رسم . آری گویا اردی بهشت...
نَفَس بکش مرا عطر عاشقانه هایم مستت خواهد کرد .! ️️️
ناگهان ماسک برانداخته ای یعنی چه؟/ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟
تو را بی چتر می بینم زیر باران با موهای ریخته بر گونه تو را در ساحل می بینم تا مچ در آب می خرامی و می بری دل را تا افقی سرخ در غروب تو را در باغ انگور می بینم مست از شاهانی ی شراب نشده تو را...
چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده ست که اگر کهنه شود مَست ترت خواهد کرد
شب در راه ماه را بوسه باید زد.. پنجره ها باید بست خیال را پر داد تا جنون مست از عطر حضور دست احساس به گیسویی زد ️️️
کاش می دانستی! حافظه ی گل مست است از عطر پیراهن تو... ️
خدا کند انگورها برسند و جهان مست شود تلو تلو بخورند خیابانها به شانه هم بزنند رئیس جمهورها و گداها و مرزها نیز مست شوند خدا کند انگورها برسند برای لحظه ای تفنگ ها یادشان برود دریدن را کاردها یادشان برود بریدن را خدا کند کوه ها به هم برسند...
با فنجانی چای هم می توان مَست شد اگر اویی که باید باشد، باشد
کنار من باش حتی اگر بهار نیاید حتی اگر پرنده ای نخواند حتی اگر زمستان طولانی اگر سرما نفس گیر حتی اگر روزگارمان پر از شب پر از تاریکی باز یکی با نفس هایش عشق را صدا می زند. دنیا پر از عطرِ بابونه است محبوبِ من! بیا بودن را...
چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست... ️️️
عشق برای من در چشمان تو زاده شد و من هنوز هم مست از لذت آن دمم...
همرنگ سپیده و سپیدار شوید مشتاق سلام و مست دیدار شوید روشن شده چشم آسمان صبح بخیر در میزند آفتاب بیدار شوید
بیت بیت این غزل ... مست از می گیسوے تو️ ناز گیسوے تو را با جان و با دل میخرم ...
من مستم و این مستی من مستی می نیست چون یاد جمال تو کنم، مست شوم من،،، ️️️