دلتنگی رد پایت را در سینه میجوید تنهایی صدا میزند پاسخی نمیدهد خیالت
خیالت بود اشکهایم ... بنفشه؛ دامن کبودش را پهن کرده بود لبهایِ بهار می سوخت....
دوست دارم ازحنجره ام اگرنام گلی برده شود نام زیبای توباشد مریم.
در تنور سالهای دور تو، آتش من، هیزم هر دو، سوختیم آتش ِ زیر خاکستر شدیم باد بوزد، شعله میگیریم یکبار دیگر پر می گیریم
نگاه من /با نگاه تو /گره خورد/دل به دریا زد/ با ماهی سیاه کوچک
اب میشود/برف/تا دامنههای خانه هم اگر ببارد/دوباره/بنفشههای کنارِپرچین/امدن بهار را/ مژدگانی میدهند.
بوسه برف کوه را بههم ریخت بوسه باران زمین را غرق کرد تو بیرون نیا برف و باران را به گردن تو می اندازند... !
زمستان چه فصلی چه فصلی که جزدرنگاهت تماشای سبزه محال است
ماه نمایان/کاش نخواند امشب ستاره/برف برهنه
پریده رنگ و رویم/چقدر پشت ابرها/مخفی میشوی؟
آمدی زیرچترم نه برای همراهی بامن بلکه فقط خیس نشوی باران که بندآمد توهم رفتی بدون خداحافظی
بوسه برف کوه رابه هم ریخت بوسه باران زمین را غرق کرد تو بیرون نیا برف و باران را به گردن تو می اندازند ! ...
در آغوش می گیرم/ولنتاین را/کرونا هم باشد
قرنطینه شد/بوسه/دنیا حیران
گونه ی زمین صدای بوسه ی باران، لالا یی است برای گوشم...
قرار بود شانه باشد دست به قیچی داد
سر زده که میایی/لوس میشود/خانه/بشکن میزند/اغوش...//
بهمن مدتهاست/پهن شده روی آفتاب/وجب به وجب آدم برفی
بهار دستم را نگرفت، رفت مُشتی پَر در مردمکم پرواز کرد.
بهشت چه کوچک میشود وقتی تو را در آغوش میگیرم.
زمستان است/نگاه به شاخه های خشکیدهام نکن/پرستوها برگردند/رقص برگهایم/ دیوانه میکند باد را...
روی خیزران مرداب/ برف درخواب نیم روز/صدای تفنگ
تاصبح دم/کوکو می کند پنجره/مرغ باران نمی خوابد
پایان ندارد غصّه زبانه میکشد دلم، خاکسترِ اجاقِ زندگی فریادِ خاموشیست.