مواظب گرمای دلت باش، تا کاری که زمستان با زمین کرد زندگی با دلت نکند....!
گاهی نباید از زندگی چیز زیادی خواست همین که یکی را در زندگی ات دوست داری همین که در کنج ذهنت ، دلت به داشتن یک رفیق دلخوش است همین که هر شب موقع خواب از لابه لای درختان حیاط خانه ات میتوانی صدای جیرجیرک ها را بشنوی همین که...
کنارت که می ایستد به چشم هایش خیره شو و به او بگو که تمام زندگی اش هستی کنارش که راه میروی دستش را محکم بگیر و انگشتانش را محکم فشار بده تا حس کند بودنت را کاش بدانی ناگهان چقدر زود دیر میشود کاش بدانی که فرصت برای با...
زندگی واقعا ساده است، ولی ما بر پیچیده کردن آن اصرار داریم.
زندگی کن ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ … رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست قصه بودن ما برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست دل اگر می شکند گل اگر می میرد و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد همه هشدار به توست؛ ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ … زندگی کوچ...
بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ... ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛ ﻳﻚ...
همیشه فکر می کردم آدم های بی احساسی هستند، همان هایی را می گویم که نه از چیزی خوشحال می شوند و نه ناراحت، نه دل می دهند و نه دل می برند از کسی، از همه چیز و همه کس راحت عبور می کنند، منتظر هیچ اتفاقی نیستند و...
سرم گرم توست،... مدام به تو فکر می کنم ... و سعی می کنم تمام تمرکزم را ... روی تو بگذارم.... وقت هایی که پشت ویترین مغازه ای ایستاده ام تا پیراهنی انتخاب کنم ... به این فکر می کنم که کدام یک از آن ها ... می توانند چشم...
خیلی از ما آدما انگار هزار سال ِ زندگی کردیم ! خسته ایم از دوییدن و نرسیدن ...از خواستن و نداشتن انگار گوشهٔ ذهنمون یه تابلو نصب شده که روش نوشته « ظرفیت تکمیل است» دیگه نه طاقت دلتنگی داریم و نه حوصلهٔ صبوری ، نه با تنهایی کنار میایم...
آغوشی باش... و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود! فقط نگاه باشد و نفس... زندگی آنقدرها دوام نمی آورد همین حالا هم دیر است...
چون تو دارم هرچه دارم زندگی ست...
زندگی پر است از دوستت دارم ها .... گاهی نگاه گاهی بیان گاهی ادا اما هیچ کدام همین دوستت دارم نمی شود رمز عبوری که مستقیم نشانه می رود قلب را
آیا نگران این نیستی که بعد از مرگ همه تو را به فراموشی بسپارند؟ - خب، تو نگرانی؟ فک نمی کنم. من با آدم های زیادی در ارتباط هستم که با هم صمیمی هستیم. وقتی عشق بین ما هست، مگر می شود فراموش شد؟ عشق کلید زنده ماندن است حتی...
اسب سرکش عمر بی امان می تازد و در ما حس تلخی نو به نو جان میگیرد فرصت اندک است و زندگی افسارگسیخته گرچه ایمان داریم که" خَلَقَ الاِنسانَ فی کَبَد" اما زندگی دلبرانه ما را مدهوش می کند نمی شود دیده بر آن بست نمی شود از چشمه زلال...
پسرم ! همیشه گفته ام رفتارت را بسنج در سخن گفتن تامل کن درست را بخوان همنشین بد ممنوع! سرعت نداشته باش.... من به تو گفته ام حساب دخل و خرجت باخودت گفته ام شبها فلان ساعت..... خانه...!!! . توچه زود بزرگ شدی جان مادر من هنوز نگفته ام نشان...
کمی آرام بگیر جانم، کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن. چقدر شیرین است اگر برای خودت یک فنجان چای بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود. اگر دیوان حافظ را که در طاقچه ی اتاق خاک می خورد برداری و واژه به واژه ی آن را...
محبوبم! مادامی که نامِ من کنارِ نام تو می درخشد! زندگی ام تبسم می زند؛ درخت ها شکوفه می دهند؛ پرنده ها در ارتفاعات اوج می گیرند؛ و خوشبختی می نشیند در مرکزی ترین نقطه ی قلبم! پس همان همیشگیِ من باش و مرا از هر چیز دیگری بی نیاز...
شاید هم زندگی همین باشه ... حسرت راه های نرفته و تاوان بی راهه های رفته ...
سعی میکرد قبل رفتنش حفره ی نبودنش رو با دلخوشیای کوچیکی که میزاره پرکنه اما رابطه ها مثه بند نافن قطع ام که بشن بازم جای اتصالشون تا قیامت می مونه آدم وخداش، آدم وعشقش، آدم وکتاباش، آدم و اسباب بازیاش، آدم ونداشته هاش، حتی آدم و داشته هاش... این...
دیگر برای ماندنت دیر است، می فهمی؟ این عاشق، از تو سخت دلگیر است، می فهمی؟ یک جای دیگر زندگیِ تازه خواهی کرد اما دلت پیش دلم گیر است، می فهمی؟ آنجا به رویت زندگی هر روز می خندد اینجا کسی از زندگی سیر است، می فهمی؟ یک روز می...
کاش یه کم بیشتر مراقب همدیگه باشیم. . امروز داشتم به این جمله فکر می کردم. انقدر درگیر روزمرگی و ماراتن زندگی شدیم که اصلا مهم نیست برامون چه بلایی سر همدیگه میاریم. . بچه که بودیم تو مدرسه بهمون یاد ندادن موقع خرید از بوفه ی مدرسه صف ببندیم...
یک روز کتابی خواندم و کل زندگیم تغییر کرد.
پدرم دفتر شعری آورد تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین زندگی شاید شعر پدرم بود که خواند
زندگی کوتاه تر از دریغ کردن خنده های توست ، بخند تا که دنیا جای زیبا تری شود ...