آه مِن الفِرَاقَ
قَلْبی مَدفونٌ فی العِرَاقُ...
اینکه رفتی و تنهام گذاشتی برام عجیب نیست
اینکه با چه رویی دوباره برگشتی برام خیلی عجیبه...
چه شبها
در خیال خود دویدم
رویای باتو بودن را
ازفاصله های دور
در شبهای تنهایی
بادصبا...
در تنهایی خندیدم
در تنهایی گریستم
در تنهایی زیستم
و فهمیدم
من هم میتوانم
به اندازه خدا
تنها باشم...
تنهایی
یک سکوت عمیق است
که هر لحضه ، بلندتر می شود
وَ هیچ کس وَ هیچ چیز ، نمیتواند
آنرا شکست دهد....
باران
بند آمد ،
دلش
بند نشد
به خیابان زد
تا
تنهایی اش را بجوید .
حجت اله حبیبی...
تنها
تنهایی است
که
حال مرا می گیرد
در
فالِ قهوه ی سردِ آرزوها .
حجت اله حبیبی...
روزی
در کتاب خواهی خواند ،
یکی بود ،
امّا
تنهایی
امانش نداد .
حجت اله حبیبی...
تن ها ،
تنهایی را می چشند ،
وقتی
دست در جیب قدم می زنند .
حجت اله حبیبی...