سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستمدر ادامهتو رفتی و . . .. . . من آن خاطرات را بعنوان یک ستایش واقعی از عواطف انسانی خویشحفظ خواهم کرد .!!!...
کامل ترین فهرست تاوان هاست قلبمغمگین ترین سال خیابان هاست قلبمگهواره ی رویاست، مبنا باد پائیز!در التهاب اوج این رقص غم انگیزگلبرگ رویا های من پرپر ترین استوارونه شد رویای من دیگر همین است↓پائیز و چنگال غم و امید واهییعنی سحر با نوری از جنس سیاهی!یعنی که من پائیز در پائیز ابرماز اختیار ترک تو لبریز جبرمبابک! تو را میخواهمت دل به تو بستمدیگر که من من نیست... حالا من تو هستمسرگیجه ی عطری که آن یادآور توستسر در گم ز...
فقط آرزوم همینه که تو از سفر بیایینکنه یه وقت بمیره دلم از غم جدایی-برشی از ترانه قدیمی...
جرم من دوست داشتنت بودو تو قاضی سخت گیری بودی ک مرا محکوم کردی به مرگ با خاطره باران...
اگر غمگین و مایوسم خداحافظ!اگر بعد از تو می پوسم خداحافظ!شب از تنهایی ام سرشار شد امشبو خاموش است فانوسم خداحافظ!غرور بغض قاجارم در این غربتکه مغلوب بدِ روسم خداحافظ!مرا دیوانه می نامند بعد از تواسیر آه و افسوسم خداحافظ!چه بی تابم! چه دلگیرم! چه دلتنگم!تو را با گریه می بوسم... خداحافظ!◽شاعر: سیامک عشقعلی...
می خواهم رها بشوماز این پیله ای کههیچ امیدی به پروانه شدنش نیست...بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
میرود کز ما جدا گردد، ولی جان و دل با اوست، هرجا میرود...
باغ ها را گرچه دیوارو در است از هواشان راه با یکدیگر است شاخه از دیوار سر بر می کشد میل او بر باغ دیگر می کشد باد می آرد پیام آن به این وه از این پیک و پیام نازنین شاخه ها را از جدایی گر غم استریشه ها را دست در دست هم است تو نه کمتر از درختی سر برآر پای از زندانِ خود بیرون گذار دست تو با دست من دستان شود کار ما زین دست کارستان شود...
دیدند غمگینی ولی شادت نکردند! دیدی تو را یک لحظه هم یادت نکردند! در چاه غم بودی ولی آن ناتنی ها رفتند، خندیدند، آزادت نکردند! ویران شدی و روزگارت درد می کرد دستی نیاوردند آبادت نکردند! گفتند با پروانه ها ماندن چه زیباستهرگز به این دیوانگی عادت نکردند! در اشک خواهی دید آن ها را که حتیاظهار شادی روز میلادت نکردند....▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
دور از رخت دل من تاب توان ندارد⚡ بی شور بی ضمیرم شعرم بیان ندارد⚡این قلبی که شکستی اصل صاحبش تو هستی✍گفتم که خلق بداند عشقم نهان ندارد⚡پنهان کردم عشقم را تا تو از من نرنجی 💙حیف ندانستی گفتی دردت درمان ندارد⚡گفتم گهی دلگیرم انگار دلداری دارم 💙گفتی که شاید خیر است این نگران ندارد⚡ گفتم که در خیالم یارم را می پرستم 💙خندیدی گفتی خواب است در روز نشان ندارد ⚡خواستم بگم روز شب هر صبح شام تو هستی👸آن یاری که کنارش سعید هجران ندارد ...
عاشق موج موهام بودمیگفت عصبی باشم ببینم موهاتو آروم میشممیگفت تورو دوست دارم ؛ ولی موهاتو عاشقم...هر لحظه اینا یادم میومد ذوق میکردملبخند میزدم صورتم سرخ میشد ...اما الان. ..اما الان...لعنت به الان:)...
اینکه آدم ها خودشان قبول میکنند آدم ها در حال کتمان حقیقت هستند و دلشان به ترک عادت های بعد از هزار توبه خوش است، فقطباعث میشود هر زمان که باز میانحرف های کذب همان آدم ها غرق شدندتنها خودشان مقصر باشند...و این چیزیست شبیه پذیرش یک خودکشی مجدد برای جبران خودزنی های نافرجام قبل... و ما خودمان به آدم ها اجازه میدهیم احساساتمان را به غارت ببرند و در پس یک نقاب دلفریب تر ما را مجدد به سمت خود بکشانند... و ای کاش حواسمان به سرجای خود بازگردد....
جانا ! من از دردِ نهانم می نویسم از درد با اشک نهانم می نویسماز سردیِ پاییز و از داغ غمِ یارهر نیمه شب از عمقِ جانم می نویسمپژمرده ، باغ و گلشن دل از دو روییدلتنگم از بی همزبانی می نویسمچندیست بی خویشم چو مجنون وچو فرهاداز لیلی ی شیرین٘ جهانم می نویسمروی تو ماه روشن هفت آسمانماز تیره ابر آسمانم می نویسمآتش زده گلبوته ها را این جداییهر لحظه از آه و فغانم می نویسملبریز از بی تابی ام گیسو پریشانبا بغض از ابرو کمانم می نویسم...
مگر چند پائیز باید طول بکشد !؟تا تو بیاییچقدر باید برگهای زرد، خزان شوند!؟و چقدر بایدصداهای زیر پا ، گوشها را بخراشد !؟زمان را فراموش کرده ای!؟چند پائیز باید بگذرد ؟تا نیمکت چوبی کنارِ خانه اماندونفره شودفصل های سال ، قطار شده اندقدمهایت را سریع برندارییک قرررن طول می کشدنسخه ی یک قرن جدایی ؛تا امروز ...هیچ کس را شفا نداده است!رعنا ابراهیمی فرد...
فروغ دیدگان من کجاییشدم بیمار و جانم را دوایی جهانم با تو روشن، بی تو تاریکچرا پایان ندارد این جدایی-بادصبا...
شاید مرگ بتواند جسم و نگاه ها دو عاشق را از هم جدا کند اما هرگز قدرت ندارد که قلب و یاد تو را از من دور کند 🖤 کربلایی/سادات 🥀...
آرام جان از عشقمان چیزی نمانده دوری تو جان مرا به لب رسانده !..!بی آشیان از غم تو ویرانم در این هوا بغضی پر از تکرارم !..!در این هوا بغضی پر از تکرارم آرام جانم میرود از سینه جانم میبرد آتش و خاکستر شدم آخر نماندی !..!برشی از ترانه...
سخت است دلم تنگ توباشد نگویم...!سخت است فاصله بینمان باشدمن تورابجویم...!سخت است در فکر توباشم دائم با دلم بجنگم..!سخت است دلتنگی ام را باگریه بشویم.سوی خیال عطر پیراهنت را ببویم.بزند به سرم دیوانگی بخوانم و برقصم نیایی به سویم...!بنشینم دم پنجره در غروب دل انگیزبایاد تو خلوت بجویم.!سخت اس دگر تحمل کنم فاصله ها را ...!سخت اس به هنگام جدایی تاپای پله بیای ب سویم !!با اشکهایم بغلم کنی بوسه زنی به رویم..!دل منتظرآمدنت هست شب و روز ای کاش خ...
منآدمِ دیر رسیدن بودمآدمِ دوست داشتن هاىِ دست دومآدمى بودم که هر کجا پا میگذاشتم،یک نفر قبل از من،قولِ ماندن داده بود و رفته بود...که دوستت دارم راهر مدل به زبان مى آوردم،هزاران بار با گوشش بازى کرده بودهر کدام از گل هاى شهر را برایش میچیدم،هیچکدام برایش تازگى نداشتهر عطرى برایش میزدم،بویش،مشامش را قبلاً پُر کرده بود!هر بار به بهانه اى فاصله میگرفتم تا ارزشم را بسنجم،اما براىِ همیشه از دستش میدادم!من همیشه برای رسی...
سلام على حسرت بَقیَت فی القلب؛ و ربّما ستبقىسلام بر حسرتی که در قلب 🖤ماند و خواهد ماندالقلب💔مجروح و محزون من مصیبتک و چه سخت است وداع با تو وقتی طاقت جدایی نیستجسمم می رود اما روح و قلبم کنار می ماند پنجشنبه های دلتنگی وادی السلام نجف الاشرف...
مرگ یعنی لحظه جدا شدن روحمن پرواز میکنم اما روحم کنار تو ماند...
گابور راسوو (نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس و بازیگر فرانسوی)ژک: من و همسرم اودیل اعصاب همدیگه رو خرد می کنیم. بعد از بیست سال زندگی مشترک، تکرار شب های حال به هم زن جلوی تلوزیون با این برنامه های مزخرفش داشت بین ما فاصله می انداخت. ما در عنفوان جدایی بودیم و وقتی می گیم جدایی یعنی دستمزد وکیل، رفت و آمد و تقسیم ما و اموال رو هم باید درنظر بگیریم و...برشی از کتاب دوستان کمدی...
اگه دلت براش تنگ بشه چیکار میکنی؟ + خب بهش زنگ میزنم یا قرار میذارم ببینمش دیگه اگه نتونه جواب بده یا نیاد چی؟ + برای چی نتونه؟ هیچی ولی کاش دلت برای عشقت که دیگه تو دنیا نیست تنگ نشه...
در مسیر عشقدر کوله هایمانهزار بیت غزل بودترانه بود و سپیدقسمت بهانه شدتا انتخاب توتنها سکوت باشد وسکوتمجید رفیع زاد...
کاش در آخر این قصه ی پر غصه وصالی باشد باز از چشم تو در چشم من از عشق نگاهی باشد گرچه من بنده ی کافر شدم و سجده به آدم کردم یا رب ای کاش که در خواب شب از یار نشانی باشد:)!...
آه که این دل دیگر از خود خبر ندارد آه که این غم دلیل بودنش را نداندطولانی شد ایام جداییآه که روح دیگر؛جسم،ندارد...
تو رفته ای و شادی من دور می شود انگار چشم زندگی ام کور می شود!دیگر دلت هوای مرا هم نمی کند این عشق نیز،وصله ی ناجور می شود هرگز جدایی از تو نشد باورم ولی این است حق هرکه که مغرور می شود!باید که صبر پیشه کنم مثل مرد کهدرگیر ترک منقل و وافور می شود!با دست روزگار تو همدست گشته ای این آش ذره ذره عجب شور می شوددردا که جای شعر از امروز دفترم جایی برای خط خط هاشور می شود!...
با من بمان تا خنده هایم جان بگیردنگذار عمرم در غمت پایان بگیردچیزی ندارم جز همین دیوانه بودنبا ماندنت شاید سری سامان بگیردسیلم که یک دریا جنون در سینه داردای وای اگر با بغض سرگردان بگیرد!یعقوب می ترسید با این فکر، روزیمصری شود یوسف دل از کنعان بگیرد!با من بمان این لحظه ها را کنج غربتبدجور غمگینم... بگو باران بگیرد...چون کودکی بی تاب هستم مادرش کاشاو را در آغوشش همین الان بگیرد!می ترسم از فردا که شاید رفته باشی...
بزار هر کی خواست برهوجودت لیاقت آدمی را داره کهخودش به کنار تو بودن اصرار کنه....
بیا منطقی باشیمترسو ها هستن که جا میزنن و فرار میکننعاشقا یاد گرفتن که بجنگن...
دیگه پیشت اومدن سخت شده دلم آبادان شده برات...
اگر چه دیدمت اما هنوز دلتنگمهنوز مثل تو تنها... هنوز دلتنگم.قسم به برق نگاهت، به ناز لبخندتقسم به شوق تماشا هنوز دلتنگم.رسید وقت جدایی و بعد هر بوسهچه گفت صخره به دریا؟: "هنوز دلتنگم".شبیه حوض که ماه است در دلش؛ هرچندرسیده ام به تو، اما هنوز دلتنگم.چه باورم بکنید و چه باورم نکنیدهنوز... مردم دنیا! هنوز دلتنگم......
وقتی میدونی موندنی نیستی نیا !!چرا وقتی میدونی این آدم ، آدم ِ تو نیست میری باهاش صحبت میکنی ، خاطره میسازی؟ هرکدوم از ماها یه حسی داریم که بهمون میگه اینآدم ، آدم ِ زندگی ما نیست !!ولی چرا بعضیا اصرار دارن که هست و فقط میرن ، که تجربه ش کرده باشن همین ....وقتی میدونی آدم تو نیست آدم ِش نیستی نرو و باهاش خاطره نساز نرو و علاقه ای که توی تو واقعی نیست توی ِ آدم دیگه به وجود نیار تا وقتی از نوع ِ احساست مطمئن نشدی چی...
میرسد روزی شوم آواره ی کوی دگراز همان کوی دگر باز شود روی دگراز دل و چشمم تو افتادی دگرهر چه کردی تا با خود کردی دگر...
زیستنی را تجربه میکنم بدون همسایه ... با یه کوله بار٬ پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی، و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه. در کمال ناباوری٬ دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم. تو هیچوقت برام نگفتی چرا با اینکه میدونستی بر نمیگردی ازم خواستی تا منتظرت بمونم . و تو از شهر من رفتی ... برای همیشه تو رفتی٬ برای یه شروع دیگه من موندم٬ با یه دنیا تنهایی و یه عالمه علامت سوال...... به د...
قصد رفتن کردی و دلتنگی را برایم به جا گذاشتی.روز و شب هایم با دلتنگی تو سپری می شود،فشار دلتنگی ات من دلتنگ را دیوانه می کند.از دلتنگی ات چشمانم بارانی می شود.سرگردان و بی قرار می شوم برای فقط لحظه ای دیدنت،رفتی و من را میان انبوه دلتنگی رهاکردی،شکستنم را دیدی ولی راه جدایی را در پیش گرفتی....
بی تو بودن رابلد نیستممن به اینبا تو بودن های بی تودلخوشممجید رفیع زاد...
ای حضور دلمرده!ای هوای افسرده!رنگ غصه شد سالت...رفته ها چه بی رحمند!اشک را نمی فهمند!مانده زخم بر بالت...می رسد بهار از راهبعد از این غمِ جانکاه،خوب می شود حالت!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
سرم برای دوست داشتنت درد می کنداما نگاه تو مرا دلسرد می کندهمیشه سوال من از خودم این استچه کرده ام که برخورد سرد می کند ؟کاری که می کنی نامش چیست می دانی ؟همان که پاییز با برگ زرد می کندنگو که می روی تو از میان دلمکه دل برای ماندن نبرد می کندهمیشه برای چشم هایت می مردمکاری که یک عاشق و فقط مرد می کندنرو بمان پس خاطراتمان چه شد ؟که رفتنت مرا خیابان گرد می کندمجید رفیع زاد...
سرمایی بودی...الان چند روزه هوا ابریهشاید حال دنیا مث من بدهدیگه رفتن تو که هیچ چیزی نیساز این بدترش هم سرم اومده!از این بدترش هم کشیدم ولیبه رومم نیاوردم این دردمونذاشتم که بی تابیمو حس کننشبایی که با گریه سر کردمولب پنجره م سوز داره هواتو فکرم که سرما نره توو تنتدلم شورتو میزنه کاشکییه چیزی بپوشی روو پیراهنتمقصر کی بوده توو این رابطهکدوم از ما پا پس کشیده بگوزمستون بی من توی کافه هاچه حالی بهت دست میده بگوجای...
گذشتن از تو....میخوای رد شم ازت،اما نمیشهحوالی نگاهت جاده ای نیستمث میدون مین میمونه چشماتگذشتن از تو کارساده ای نیستنمیتونم برم ،بعدش ببینمکه پر میشه تمومِ جای خالیممن از دستای تو چیزی نمی خوامبجز پر کردن دستای خالیمنذار حالا که دلگرمم به دستاتبسوزم از غمت،خاکستری شمپره زخمم از این تقدیر و بایدتو آغوشت یه مدت بستری شمبه جز تو از کسی چیزی نگفتمشکستن های من پای کسی نیستبه غیر از تو که بی تاب نگاتمجنونم سهم چ...
اگر بر روی لب، لبخندها دارمغمی ناجور در این بندها دارم من عمری شب به شب از کوه می آیممن از تکرار یک اندوه می آیم تو از من شعر می بینی غمم را نه!غزل ها را تو می چینی غمم را نه! من آن گورم که غم دارد و در ظاهرکسی چیزی نمی داند از این شاعر مرا در من بخوانی خود نمایان استکه بم در هیبت بیجار ویران است! مرا در من بخوانی مرگ خواهی دیدهزاران لاله از این قصه خواهی چید به کامم خنده هایم طعمِ خون دارد( و می گفتند این شاعر جنون دارد...
امشب قلم در دفتر من گریه سر دادگویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفتهدور از تو و غمنامه های ناگزیرتبی شک کنار یار و دلدارش نشستهاما تو اینجا بیقراری از جداییبر جان خود ؛ خنجر شدی قلبت شکستهبر گور عشق و خاطرات رفته بر بادکمتر بریز این غنچه ها را دسته دستهبس کن دگر ؛ مویه نکن از رفتن اوتا مرگ در چشمان تو ؛ حلقه نبسته...
دلم هوای تو دارد، امان ز درد جدایی به سینه ،یاد تو دارم؛ نگار من تو کجاییخیال عشق تو در جان، ز خود نموده غریبم ز دست رفته دل من، نگار من؛ تو نیاییتو خود، مگر که نگفتی؛ شوم به دل مرا یاردلا ،کجا تو برفتی؛ ببین شدم چه هواییتو رفتی و غم بی تو ،به جان من زده آتش نه دلخوشم به کلامی، نه خوش روم به جاییتمام خاطره هایت، بدون تو شده بی جان در این زمانه دلم تنگ، ز من جدا تو چرایینگر ،صبا که نمانده ؛امید در دل و جانم توان کنی مداوا، ز ...
تحمل میکنم فراغت رانبودنت را...نداشتنت را...به من گفتی چرا هرچقدر من ابراز میکنم علاقه ام را نسبت به توتو با تبسمی مرموز سکوت میکنی؟و تو چه میدانستی پشت آن سکوتم و زیر لبخندمرموزم راز عشق و فریادهای من عاشقت هستم نهفته بود...تمام هستی من...امروز که پایان جملاتت به من گفتی مواظب خودت باش بغصی نفرین شده راه گلویم را بست و دیگرنتوانستم صحبت کنم و تو محو شدی و تومیدانستی که من بدون تو نمیخواهم زنده بمانم...چگونه میتوانم مواظب خودم ...
گاهی برای تمام چیزها دیر میشودکسی نمیداند کدام عابرپشت باجه تلفن جا ماندو کسی دیگر نفس نمی کشید که جواب تلفن را بدهدو باران همچنان و همچنانبارید...
آمدی مرحم شوی، بدتر شدممن تو را در شعرها فهمیدمت! مانده روی شانه هایم عطر تو مثل گل بودی اگر می چیدمت... گاه گاه از خاطرم رد می شویبار آخر وای من تا دیدمت... دست هایت را کسی جز من گرفتغیرتم شد ابرِ غم، باریدمت... یادم آمد رفته ای و سالهاست...رد شدی، با اشک خود بوسیدمت!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
هر چه صدایت کردمنشنیدیچه حرف هایی که در گلویم جا ماندو چه لحظه هاییکه بی تفاوت از کنارشان گذشتیمیان ازدحام این همه حرفدست به دامان سکوت شدمکه خواندنشسواد عشق می خواستاما افسوستو آن را هم نداشتیمجید رفیع زاد...
میدانی چیست؟!یک زمانی وصله جان صدایت میزدم و تو به رویم عشق میورزیدیاما الان رفته ای هنوز هم گاهی در خیالاتم صدایت میزنم اما تو نیستی که جوابم را بدهیدرسته جدایی سخت است دلتنگی دردناک است اما مرسی که تنهایم گذاشتیچون حالا فهمیده ام که نباید تمامم را در اختیار کسی بگذارم هر کسی لیاقت عشق و علاقه ای که نثارش میکنم را ندارداگر زمانی هم بازگشتی این را بدان که در قلب من جایی برای تو نیست...
عشقت وجودت زیباترین احساسی بود که تا به حال داشته اماول مرا مدهوش خود ساختی بعد به راحتی مرا رها کردیاین بود آن عشق واقعی که برایم حرف میزدی؟!مگر نگفتی تا ابد باهم خواهیم ماند پس چه شد؟!قرار نبود رفیق نیمه راه شوی قرار نبود تنهایم بگذاریحالا من مانده ام و عطر جا مانده از یاد و خاطراتت...