پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وقتی تو رفته باشی ، کامل نمی شود عشق بعد از تو تا همیشه ، این قصّه ناتمام است...
کی رفته را به زاری باز آری؟...
آن که رفته، رفته هرگز او نمی آید سرااو که رفته با کسی همدم شده چه بی صدابی وفایی در زمانه بدخدایی می کندباوفاها هم شدن در این زمانه بی وفادرد من از آشنا شد همدم من وای منزخم کاری را فقط همدم زند هی در خفادرد بی درمان که درمانی ندارد غیر عشقتو ندانستی ولی عیبی ندارد، مرحباتو که رفتی در کنار دیگران باشد ولیدرد هم باشی دلم بازم که می خواهد تو رامجید محمدی(تنها)کانال تلگرام شاعرhttps://t.me/Sibehavaass...
تموم سهمم از تو یک خاطره ستغبار تنهایی رو قلبم نشستمثل برگم تو دست بی رحم باداون که رفته دیگه هیچ وقت نمیادمن بعد از تو یه آدم دیگمحرفامو به آسمون میگمکی میدونه چه روزایی رو دیدم..._برشی از ترانه...
امشب همراه اشک هایم ، لبخند زدمیاد خنده های شیرینشصدای شوخ و مهربانش قربان صدقه هایشدلربا گفتن هایشتصوراتش برای آینده مانهمه و همهتنها یک قصه ای بیش نبوددرواقعاو قصه میگفت تا من خوابم ببردولیکن من تا سپیده دم با قصه هایشزندگی میکردم...کجایی ای ، معشوق نالایق...
درد روی سینه ی من لحظه ای با درد گفت:آن که روح درد را در من دمیده رفته استسید عرفان جوکار جمالی...
ز راه رفته نرفته پشیمانم به جرم نکرده چرا مجازاتم هنوز؟!فیروزه سمیعی...
رفتی دلم شکستی ، این دل شکسته بهترپوسیده رشته عشق ، از هم گسسته بهترمن انتقام دل را هر گز نگیرم از تواین رفته راه نا حق ، در خون نشسته بهتردر بزم باده نوشان ای غافل از دل منبستی دو چشم و گفتم ، میخانه بسته بهترچون لاله های خونین ریزد سر شگم امشببر گور عشق دیرین ، گل دسته دسته بهترآیینه ایست گویا این چهره ی غمینمتا راز دل ندانی ، در هم شکسته بهترفرسوده بند الفت ، با صد گره نیرزدپیمان سست و بیجا ، ای گل ، نبسته بهترگر یادگار...
ردپای نفست ماند و نفس گیرم کردلشکر خاطره ات آه که تسخیرم کردمثل تو هیچ کسی در دل من جای نداشتجُز تو این عشق مرا از همه کس سیرم کردآسمان غم تو شوق پریدن راکشتبال پرواز مرا بست و به زنجیرم کردمثل پاییز منم عاشق زارت بودمآخرش درد خزانِ تو زمین گیرم کردرفته ای از بَرَم و از دل من بیخبریآه این خاطره ی لعنتی ات پیرم کردهادی نجاری...
رفته بودیسالها و برف روی زندگیام نشسته بود...امروز آمدیبا چمدانی که گلها و گنجشکها را برده بودروبهرویم نشستیلبخند زدیو آنهمه سال برف میان قلبم آب شد....
پنجره ای رو به ایستگاه قطارم؛ با منظره ای مکرر از وداع...آدم های زیادی هرروز مقابل چشم های من خداحافظی می کنند، چمدان های زیادی هرروز مقابل چشم های من ایستگاه را ترک می کنند، و تنها من می دانم که هیچ آدمِ چمدان به دستی را دوبار در ایستگاه ندیده ام؛آنان که رفته اند، برای همیشه رفته اند... نسیم لطفی قلب دوم ندارم نشر نگاه...
یه روز صبح چشمات رو باز می کنی و می بینی که یه نفر که همیشه بود دیگه نیستکسی که باهاش بزرگ شدی ،خندیدی، گریه کردی ،راه رفتی، کتاب خوندی برای همیشه رفته...نمی دونی چرا نمی دونی کجا باید دنبالش بگردی نمی دونی از کی باید سراغش رو بگیری فقط می دونی رفته...
امشب قلم در دفتر من گریه سر دادگویا دلش از شعر تنهایی گرفته! با اشک خود بر سینه ی دفتر روان ؛ گفت: بس کن نگارش ؛ در رثای او که رفتهدور از تو و غمنامه های ناگزیرتبی شک کنار یار و دلدارش نشستهاما تو اینجا بیقراری از جداییبر جان خود ؛ خنجر شدی قلبت شکستهبر گور عشق و خاطرات رفته بر بادکمتر بریز این غنچه ها را دسته دستهبس کن دگر ؛ مویه نکن از رفتن اوتا مرگ در چشمان تو ؛ حلقه نبسته...
رفته را ،رفته و فردا از کجا معلوم است؟ خوش در این لحظه دمی باش ،که فردایی نیست...
رفته ام اما در تو جا مانده ام می سرایی ام رفته ای اما در من جا مانده ای می سرایمت بر این کهنه زخم شعر پاشیدن چه سود ؟...
ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟...
تمام عمر منی، لحظه های سرشارم چقدر ساده بگویم که دوستت دارم تو اتفاقِ عجیبی در آسمانِ دلم به تنگنای کدامین ستاره بیمارم به ابر گفته ام ای عشق، بغض دریا باش به طعنه گفت:چه می پرسی از دل زارم؟ هزار رازِ نگفته است در سکوت شما هزار قلب شکسته است قاب اسرارم جهان بدون تو یعنی، جهان بی مفهوم تو رفته ای و دگر بیش از این میازارم...
قبل از اینکه بخوابم ، خواب می بینم...خواب چشمهای تورا....خواب میبینم رفته ای! نه انگار خواب نیسترفته ای...قبل از اینکه بخوابم، بیدار می شوند تمام کابوس های دیشبم...خواب می بینم آمده ای!دستهایم را می فشاریمی گویی آروم باش برمیگردم...لبهایم می شکفد...چشمانم برق میزندقلبم پر تپش تر از همیشه...و خوشحال می گویم می دانم بر میگردی میدانمبدون منبرای تو هم سخت استمی دانم،کی ؟ کی برمیگردی؟؟؟دستهایم را رها می کنی!و می گویی...
از هر ادمی فقط یه نسخه وجود دارهسعی نکنید تو ادمای دیگه اونی که رفته رو پیداکنید...
با آن که رفته ایو مرا برده ای ز یادمیخواهمت هنوزو به جان دوست دارمت...