پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سقوطبرگِ بَرنده ایستکه درخت ، قاطعانه بَر زمین می کوبد.حادیسام درویشی...
مثل درختی که برگی برایش نماندهدیگر چیزی ندارم به پایت بریزممی خواهی با مهر بمانمی خواهی خزان به پا کن....
درخت بودنانتهای خوشبختی ستحتی اگراز شاخه هایت کبریت بسازند!.شاید وقت دلتنگیسیگارش را با دست های توروشن کند....
تک درختتنهایموسط بی کران آبدور از چشمبر ساق خودایستاده امگل های بنفشمتصویری زیبا ستبهسرودن شعرِتو.....
در کدامین خلقتمدرخت بوده امدر مسیر خنده های تو زیبابه پشت پنجره که می رسد پاییزجای زخمی ناسورتیر می کشد مدام !...
آرام شده اممثل درختی در پاییزوقتی تمام برگ هایش را باد برده باشد!...
اجازه هست بگویم پس از تو حالم را؟؟شبیهِ حالِ درختی که در زمستان است...
درختِ عشق در جانم؛شکوفه_باران شده است !بهار تویی ...♥️آمدنِ فصل ها بهانه بود !...
به دنبال سایه ی درختیدر کویر بودمسکوت حضورت داد دلم رادو چندان کرددر سایه درخت تنها....
مادر من یک درخت بوددرختی که در آشپزخانه سبز می شدو در اتاق خواب میوه می دادتو دیر می رسی و مندر آستانه ی زایمان یک درخت می میرم....
من درختم ، تو بهار !️ناز انگشتای بارونِ تو باغم می کنه......
شنیده ام که درخت از درخت باخبر است و من گمان دارم که سنگ هم از سنگ و ذره ذره عالم که عاشقانِ همندمگر دلِ تو که بیگانه است با دلِ من....
نشسته ام کنارِ پنجرهو باد می وزد ...درخت ، می خرامَد از درونو شاخه در عزای سیبِ چیده اش ؛سکوت می کند ...پرندگان چه بی ریا میانِ ابرها ؛به اوج می روند !و انزوای کوه ، بی صدا ؛بغل گرفته آسمان شهر را .سکوت می کنمو می تکانم از درون ؛غبار روزهای تلخِ رفته را ......
نام مرا بنویسیدپای تمام بیانیه هایی کهلبخند و بوسه را آزاد می خواهندپای بیانیه هایی که نمی خواهنددرختی قطع شودپرنده ای بهراسدچهارپایه ای بلغزد زیر پای کسی،پای بیانیه هایی کهمی ترسند کودکی گریه کند......
یک نفر امروز زیر سایه نشسته است چون که یک نفر مدت ها قبل درختی کاشت....
درخت دلتنگ تبر می شود...!وقتی پرنده، سیم برق رابه او ترجیح می دهد......
اما بهاراز پشت سال ها عطش و صبر و انتظارروزی سراغ باغ مرا هم گرفته بوداما چه سود،در باغجز لاشه ی خمیده ی یک چند تا درختچیزی نمانده بود...
- بابا...کاش ما هم می تونستیم فرار کنیم... - پسرم...یک درخت هیچ وقت در حال فرار نمی میره...ما ایستاده می میریم...
لب بر لبتچنانت به درخت بچسبانم به دلتنگىکه درخت شوىکه رفتن اگر بخواهى ، نتوانىکه بمانى ...!...
هیچ درختیبه خاطر پناه دادن به پرنده هابی بار و برگ نشده است...تکیه گاه باشیم ،مهربانی سخت نیست..!...
چون می نگرم به کار عالم بهترهر مسئله چند وجه دارد در بر ،.از منظر شعر ...آه بیچاره درختاز منظر جبر ...آه بیچاره تبر....
با درختی سبز گردد این زمینشادی گل آورد این نازنینخوش بکاریم هردرحتی یادگاربا درختی زندگی دلپذیر وزین .روز درختکاری را گرامی می داریم...
برگ درختان سبز در نظر هوشیارهر ورقش دفتری است معرفت کردگارروز درختکاری مبارک...
امام صادق (ع) :شش چیز پس از مرگ مؤمن به وی رسد: فرزندی که برای او آمرزش خواهی کند و قرآنیکه از او بماند (قرائت شود) و نهالی که بکارد، چاهی که حفر کندو صدقه جاریه و سنت و روش پسندیده ای که پس از وی بدان عمل شود.روز درختکاری مبارک...
درخت ، هویت پنجره هاستجوانه ، شعر درخت استو غنچه ، معنی عشق . . .روز درختکاری مبارک...
درخت ها که مثل پرنده ها نیستند که وقتی جنگل آتش گرفت کوچ کنند !درخت ها می مانند اما نمی توانند جنگل را نجات دهند . . .مثل من که می مانم اما نمی توانم تو را نجات دهم !مرا ببخش محبوب من که پرنده نیستم !روز درختکاری مبارک...
از کجا دریافتی درخت ِ اسفندگانبهاران را با احساس سبز تو سلام میگویدو ببر بیشهغرورش را در آیینه احساس تو میآراید؟از کجا دانستی؟احمد شاملو...
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟ بیداری شکفته پس از شوکران مرگ زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟ زیر درفش صاعقه و تیشه تگرگ زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ...
جان دلم...قراراست ماننددرخت ریشه کنم...شکوفه دهم...برایت زندگی باشم...بهارم میشوی...؟...
هیچ درختی به خاطر پناه دادنبه کبوترهابی بار و برگ نشده است،تکیه گاه باشیم.مهربانی سخت نیست....
هم پنجره خانه تو باز بودهم پنجره خانه مناما چه فایدههمدیگر را نتوانستیم ببینیمرو به روی همتنها ماندیممثل دو درخت در زردی و بادما از درونپنجره هایمان رابه روی هم بسته بودیم !...
بعلت گرانی، برای انجام آزمایش و تست میتونی زیر درخت ادرار کنی اگر مورچه جمع شد دیابت داری اگر پشه جمع شد عفونت داری اگر بوی کباب بلند شد کلسترول داریو اگر یادت رفت زیپت رو بالا بکشی آلزایمر داری...
خانواده ما مانند شاخه های یک درخت استممکن است در جهت های مختلف رشد کنیم اما هنوز ریشه های ما یکی است...
پرسید رنج چیست؟گفت:دوست داشتن تویِ دلت جوانه بزند،درختی شودولی نگویی ......
گنجشک های شهر دیگر حوالی آدم ها پر نمی زنند از وقتی به جای درخت ها مجسمه هایی کاشته اند که بوی هیچ فصلی را ندارد....
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغنه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق...
در من عجیب ریشه دوانده ست مهر اوزورم به این درخت ِتناور نمی رسد...
اگر من درختمپس روزی به زمین می افتماز من پایه نسازیدمرا در شومینه نیندازیداز من پلی بسازید بر بستر رودیدری یا چارچوبیجایی که دو نفر به یکدیگر میرسندو عشق می بازند...
تو درخت خوب منظر ، همه میوهای ولیکن چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت...
درخت ِ نارنج پیراهنش رابا بهار گُل دوزی کرده است بازکن پنجره را نسیم اوازِ ان را منتشرمی کند...
دلِ درخت پُرازشکوفه باد چشمک می زند...
رود اگر دل به درختی بسپارد کافیستتا بخشکد وسط راه، به دریا نرسدفال حافظ که بگیرند همه میفهمندکار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد ....
یک درخت می تواند شروع یک جنگل باشدیک شمع می تواند پایان تاریکی باشدیک واژه می تواند بیانگر یک هدف باشدامروز می تواند آن “یک روز” باشد...
حرف هایش نشان آشنا می دادزیر گوش درختتبر...
اون درخت سربلند پرغرورکه سرش داره به خورشید میرسه منم، منم!اون درخت تن سپرده به تبرکه واسه پرنده ها دلواپسه منم، منم!......
فقط تبر نیست که به درخت آسیب میزند.آب که پای درخت نریزی، میخشکد.از درون میپوسد و خالی میشود.آنوقت به کوچکترین بادِ خزانی فرو میریزد.عاشقانهها همیشه که با زخم جفا و خیانت سرنگون نمیشوند، بیشترشان آب نمیخورند.همان دوستت دارمهای هر روزه، همان نگاهها و ملاحتها، همانها پایشان ریخته نمیشود که میمیرند.کمکم،آرام......
موریانه نه! این کابوس تبر استکه درختمان را ذره ذره می خورد...
ستاره ھاخیره درشب ھاتورا کم می آورندھر بارمرا می شمارنددرخت ھادست تکانت می دھنداما توھمچنان ماه ِ یوگا نشسته ای !...
هر جا هوا مطابق میل ات نشد بروفرق تو با درخت همین پای رفتن است...
پس از لحظه های درازبر درخت خاکستری پنجره ام برگی روییدو نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاندو هنوز منریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودمکه براه افتادم...