پنجشنبه , ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
عزیزکم رقص شاخه های بید مجنون را در باد دیده ای ؛من همان بیدم که می لرزم تا سخن از رفتن می زنی....حجت اله حبیبی...
بودنتونو یادآوری کنید... بی سر و صدا نرید... بزارید بودنتونو حس کنن ک وقتی نبودی همه چی آوار شه رو سرشون... اینطوری بیشتر ب یاد میمونه! اینطوری جای گله کمتره... نویسنده: vafa \وفا\...
پاییز فصله رفتن است پرنده ها شهر را ترک میکنند برگ ها ، درخت را گرما ، قلب هارا و تو مرا... نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده🍁⚡️...
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!رماد...
مرا هنگام رفتن، در بغل کردی، ولی این کار دقیقٱ مثل بسم الله یک قصاب می ماند.....
در سفر،هر کس به مقصد می رسد، می ایستد!من سفر را دوست دارم، مقصد من رفتن است!...
دلم میخواهد برومجایش را نمی دانمفقط میخواهم از حالی ک در این زمان دارم دور شومحالی ک فهمیدنش برای خودم هم نا ممکن استدلم دور شدن می خواهداز شلوغیاز دغدغهاز آدم هادلم رفتن می خواهدیک رفتن طولانی...
این روز ها بیشتر از همیشه به رفتن فکر میکنم،به جا گذاشتنِ خاطراتِ شیرین و تلخِ سال ها تجربه،فکر میکنم به ندیدنِ عزیزانم،به آغوش نکشیدنِ آدم های امنِ زندگی ام،فکر میکنم به یک پروازِ همیشگیبا مقصدی معلوم و بدونِ هیچ بازگشتی،به جا گذاشتنِ هر چه که داشتم و نداشتم،هر چه خواستم و نخواستم،هر چه رسیدم و نرسیدم،این روز هابیشتر از همیشه برای رسیدنِ به امید،برای رسیدنِ به آرامش،برای پا گذاشتنِ به دنیایی که شبیهِ گذشته نیست،به رفتن ...
رفتنقانون چشم هاى تو بودو جهان منچیزى شبیه به آوارگىِ یک رویانزدیک ، دورهر جا که هستىبه آسمان بگودردهایمدرد مى کنند...
من و "رفتن"گاهی به هم فکر می کنیمبی کوله و چمدان و کاسه ی آببی چشمی پشت ِ سر....من و "رفتن"گاهی به هم فکر میکنیم..می دانستی؟پرنده ها آدم های دلتنگی بودندکه جیک جیک را به هزار کلمه ی لال ترجیح دادند؟!که یک روز صبحنشستند پشت ِ میزروبه روی ِ " رفتن"چای خوردندو بعد.....من و "رفتن"گاهی به هم فکر میکنیم....
رفتن،سفر،عبوردنیا کلافه استاین روزهای تلخوقت اضافه است...
روزهامان رادر رنگ های مختلف تا کردیو در چمدانت گذاشتیکاشچون آسمانچشم های بیشتری برای گریه داشتمحتا اگر هزار پا بودمبا هر هزار پا کنارت می ماندماماتو با همین دوپاتنها به رفتن فکر می کنی...
از کنارت می روم!مرگ دلم یعنی همین... عاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود ....
هر روز خبر می رسد از رفتن یاریمن مانده ام اینجا به چه کاری به چه باری...
منو تهدید به رفتنش کرد ، آروم در گوشِش گفتم راه رو بلدی یا نشونت بدم...
برای رفتن .. چمدان می بندند برای ماندن .. دل ! من کدام را ببندم ...! که نه خیالِ رفتن دارم.. و نه توانِ ماندن .....
یک رفتن هایی هستکه تمام شعر های دنیا رابه پایش بریزیبرنمی گردد...
مدت هاستنه به آمدن کسی دلخوشمنه از رفتن کسی دلگیر...بی کسی هم عالمی دارد......
عاشق که باشیرفتن نمیدانیمیمانی …سر حرفت میمانیکه گفته بودیتا ته دنیا کنارش میمانی...️️️...
ازش پرسیدم:پدر جان!آدم برای رفتن باید چقدر مطمئن باشه؟گفت: مردها نمیزارن زنی رو که دوسش دارن؛هوای رفتن به سرش بزنه!...
چهرفتن هاکه می ارزد...بهبودن های پوشالی!...
هر جا هوا مطابق میل ات نشد بروفرق تو با درخت همین پای رفتن است...
منو تهدیدبه رفتنش کردآروم در گوشش بهش گفتمراه رو بلدی یا نشونت بدم..!...
دلماز همه جا رفتن می خواهدو کنار تو ماندن را......
چه دردی بدتر از اینکهبخواهی رفتن او را...خودم صدبار جان کندمولی رفتن صلاحش بود......
از کنارت میروممرگ دلم یعنی همینعاشقت باشم ولی رفتن صلاح ما شود...
ما دوباره به آبادی برگشتیم.دیر فهمیدیم !رفتن…همه چیز را خراب کرده بود...
لحظه خونین شدن قلبمیادت هست؟وقتی که پنجه انداختیبه رفتن...
می خواھم بروم اما تا به کجا نمی دانمفقط می خواھم برومبه غربتی دیگربه عشقی دیگرو شاید به دردی دیگرحس رفتن تا ھمیشه رفتن وجودم رافرا گرفته است...
وقت رفتن.../میگفت ، زودبرمیگردم/بوسه ، هنوز چشم براهست...
آدما معمولا برای رفتن پاییز را انتخاب می کنند. خودت را برای غیر منتظره ترین فصل سال اماده کن......
باور کن بانو جان... اگر کسی از دل و جان بخواهدت نه می رود... نه می گذارد...فکر رفتن به سرت بزند...
تو آن عهدی که با من بسته بودی مگر بهر شکستن بسته بودی تو سنگین دل چرا از روز اول نگفتی دل به رفتن بسته بودی...
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی، آبتنی کردن دراین رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایمدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟هیچ!...
منروز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محالکه دستم به دست توست منجای راه رفتن پرواز می کنم...
هر شب چشمهایم رو میبندم ساعت هابه این فکر میکنمدلتنیگی منچرا بخشی از رفتن تو بود ؟...
باید رفت !و این لغت رفتنچقدر سخت است......
سلامتی کسی که رفت!ولی باور رفتنش برای کسی که تنهامونده خیلی سخته...دلتنگتم...
تو چه دانیکه چهها کرد ،فراقت با من ...!...
تا تو مراد من دهیکشته مرا فراق تو...
اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد...
من می توانم جای سیگار نقاشی بکشم، با دوغ مست کنم، با وسایل خانه تمام شب را تانگو برقصم و به جای تو بالشتک دوران کودکی ام را در آغوش بگیرم...تو برای فراموش کردن کسی که بی نظیر دوستت داشت چه خواهی کرد ؟...
بعضی آدما یه جوری میرن که انگار از اولش هم نبودن...
به اینکه نباشی عادت کردم ......
مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد....... مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست....! میروم تا آنان که توانا ترند.... تورا به پوچ بودنت برسانند..️...
دلم میخواست تا ابد دوسِت داشته باشم ولی انقد دلتنگم گذاشتی که دیگه حتی نمیخوام بهت فکر کنم!...
بعد از رفتنش هیشکی نتونست جاشو بگیره، حتی خودش بعد از برگشت :)...
کاش هممون تو زندگی با آدمی آشنا بشیم که معنی اعتماد رو بهمون بفهمونه نه آدمی که هرلحظه بخاطر خیانت و لغزشش استرس داشته باشیم!...
نکُند دل نکَنی،دل بکَند بهرِ تو دل دل نَکُند؟بروددر بر یار دگری، صبح که بیدار شوی......
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داریو چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستیچون زمانی که از دستش بدیمهم نیست چقدر بلند فریاد بزنیاو دیگر صدایت را نخواهد شنید...