غزلِ چشم تو شد باعث شیدایی من
چه غریبانه از این خاطره شاعر شده ام
هادی نجاری...
حرقه ای
که به آتش
آبستن است
تاریکی را
زندگی ، نمی کند...
وَ مرگ
ناجی بازندگان است
آنان که می سوزندُ
می سازند....
هر روز
دورتر می شود
از لبانم
لبخند...
آری ،
رنج ما
میراث نخستین آدمی ست
که گناهش ،
با متاسف گفتنی
بخشیده شد ......
گناه
لباس شایعه به تن کرد
وقتی بخشش
به خاطره پیوست...
در روحِ بیدارم--
«فرخی یزدی» ست
آشوبگر،
که
--شاعرم می کند!
...
شاعر شدی که کوره ی اندیشه باشی
با عشق و با حقانیت، هم پیشه باشی
• شاعر: سیامک عشقعلی...
می روم تا که به دنیای جدیدم برسم
خواهشا پیش چِشَم هیچکسی پر نزند...
..
..
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...