دل اگر دل باشد ،آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد
خواب شوى ، باد شوى ، در گذر آب شوى عشق نمى رود ز سر ، عشق سفر نمى کند
دیگر هیچ شعری به سراغم نمی آید کاش پشت پای آخرین واژه آب می ریختم
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
حسین(ع) بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند...
لب این حوض مینشینم چنگ ابی بر میدارم و به آن زل میزنم وقتی بهانهای ندارم برای سرودنت
شب چنان گریه کنم بی تو که همسایه به روز دست من گیرد و بیرون کشد از آب/ مرا
نزد ایرانیان باستان پس از آتش دومین عنصر مقدس آب بود که دربارهٔ احترام به آن و ضرورت پاکیزه نگاه داشتن این عنصر زندگی بخش تأکیدهای فراوان شده است. بر اساس همین اهمیت هشتمین ماه سال و دهمین روز ماه به پاس احترام به این عنصر و ایزد موکل بر...
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است! این را دانستم و می دانم که آدم به آدم است که زنده است آدم به عشق آدم زنده است.
تو یادت نیست ولی من خوب به یاد دارم برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب می ترسید
می سوزم در آتش نبودنت و همه می روند به بهانه ی آب آوردن
شب موهای مادرم سپید شد این تنها برفی بود که هرگز آب نشد
من تعجب می کنم چطور ، روز روشن دو هیدروژن با یک اکسیژن ترکیب می شوند و آب از آب تکان نمی خورد !
بمان که برگ خانه ام را به خواب داده ای فندق بهارم را به باد و رنگ چشمانم را به آب
برای داشتنت دلی را به دریا زدم که از آب میترسید...
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان...
گفته ام بعد آخرین نفس قطره ای آب نریزند برمن تا که عطرت تا که بویت تا که آن خاطر رویت نرود از پیکرم گفته ام من گور را گشاده شو تنها نیایم سویت...
مردمانی لای موج های آب در آتش میسوزند ، مادری،فرزند بی جانش را میبیند و ما خیابان های شهر را راه میرویم یا میرانیم وبه هم خبر می دهیم از هم، شام کجایی؟ تلگرام رفع فیلتر شد! دلمان از دریا گرفته که زورش به آتش نمیرسد،حواسمان به خودمان نیست. چه...
شبی شعری برایت نوشتم در شعرم برف باریدن گرفت و من بر بالین شعرم به خواب رفتم سحرگاهان که چشم گشودم هم برف به تمامی آب شده بود هم شعر را به تمامی آب برده بود :