متن آرزو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرزو
برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
وزبانی
که در صداقت خود
ما...
آرزو کن شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی خدا باشه
هر شب
کنار خیالت می نشینم
اما نه شانه ای برای تکیه می بینم
و نه دستی برای نوازش
چاره ای نیست
جز آنکه همراه با خیالی واهی
از شب عبور کنم
تا در سپیده ای دیگر
به دنبال آرزوهای
گمشده ام باشم
مجید رفیع زاد
به باد دادی/
احساسی را/
که دمادم/
«حدیثِ آرزومندی»/
با باد می گفت!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب گل های سپید دشت احساس.
آرزو دارم که مرگ ام را ببینیم
بر مزارم دسته های گل بچینیم
آرزو دارم ببینم پر گشودم
شعر آخر را همین امشب سرودم
جای اینکه زندگی را غم بگیرد
آرزو دارم عجل جان ام بگیرد
خط تاریکی کشیدی بر جهانم
عاشقم کردی و رفتی از کنارم
جای اینکه عاشق...
اول تویی آخر تویی وصل تو بسیار آرزوست
عشقم تویی در راه عشق میثم تمار آرزوست
لعنت به هرکسی نشد از جام تو مست و خراب
سر پای این مستی دهم این سر به دار آرزوست
آرزو کنیم حال همه در این فصل بهار خوب باشد
خیابان پر باشد از عابران سر خوشی که نه غصه ای برای خوردن دارند
نه مشکلی برای حل نشدن، نه دلیلی برای گوشه گیری و تنها بودن
عابرانی که سرخوش و آسوده از کنار هم عبور می کنند
و می...
اقرار می کنم که دیگر به هیچ قول و قراری، قرار نمی گیرد این دل بی قرار!
قرار بود درد خراش زانو هایم بزرگ که شدم از یادم برود، دلخوش شدم ولی...
دروغی بیش نبود!
فراموش که نکردم، هیچ!
درد قلب تکه شده ام مرا به گریستن در
آرزوی درد...
انقد به آرزوهات پیله کن تا پروانه شی
در کنار تمامی امید ها و رویاها و آرزوها،
بایستی انسان واقع بین و دانایی بود.
رحمان شاهسواری کینگ
شعرهایم
در تب چشم هایت می سوزند
و به امید آمدنت
غریبانه به راهت چشم دوخته اند
بیا جامه ی عشق را
بر تن واژه هایم کن
که نفس کشیدن
در هوای نگاهت
آرزوی شعرهای من است
مجید رفیع زاد
آرزوها زیاد است و زمان کوتاه...
در این شب هر آرزویی را آرزو کردن و هر آرزویی را آرزو نکردن؛
همراست با سود و زیان...
اما در این میان، تو را آرزو کردن سراسر سود استُ سود...
پس آمدنت را برای روزهایی که نفس هایم به شماره افتاده است آرزو...
صد هزاران آرزو در گور بردن مشکل است
موج می زند
بر کلافگی خیابان
حضور خسته ی آفتاب
شهر پر از ماهی هایی ست
که تا ارتفاع هزار پا از سطح دریا
در آکواریوم آرزوهای شان
برج می سازند
یک نفر در خیابان فریاد می زند :
باید در ابرها شنا کرد
-بارما شریبی
- خیابان تشنه ی...
پایان آرزوهایم.نقطه ای گذاشتم و نوشتم:
دیگر تمام شده ام
و از من خلاصه ای ماندست از
غم ها و حرف ها
در لابه لای سکوتتان
مرا بخوانید،باصدای بلند
آخر،دردها فریاد میخواهند
چقدر خوب میشه همه در حق هم دعا کنیم ، شاید بزرگترین آرزوی ما ، کوچکترین معجزه ی خداوند باشه🌹🙏🌹
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
آرزو را صدا ڪن
خودش می اید
ڪافی است
فقط
ردِ پایش را دنبال ڪنی
همین.
پروانه فرهی(پرر)
شهریور ۱۴دو صفر
دوست دارم آرزوهایم را روی لبانت نقاشی کنم
هر بار که بخندی،
آرزویی در چال گونه ات میافتد
و
برآورده میشود.
صدیقه بیگلری