متن آرزو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آرزو
بسان هر انسانی دیگر،
چه آرزوها که نداشتم!
لیکن،
بی سرزمینی آنقدر مرا آزار داد
که همه آرزویم داشتن وطنی شد...
شعر: نەبەز گوران
برگردان: زانا کوردستانی
ما بجای آنکه تلاش کنیم از دیگران جلوتر باشیم ، آرزو میکنیم که دیگران از ما عقب تر باشند .
دارایی من واین قلب عاشق عشقته آرزوی قلب من رسیدن به چشمته
مثل باد
آرزو دارم بیایم پا به پایت مثل باد
طی نمایم جاده را تا بینهایت مثل باد
سر سپردم روی بازویت که بار دیگری
پر شود از های هایم شانه هایت مثل باد
دوست دارم گل بچینم از نگاهت با نسیم
جان بگیرم پیش هر ناز و ادایت مثل...
و من امیدوارم انتهای این همه سختی ، جاده ی تلاشمان ما را به مقصد آرزوها برساند ، آنجا که دست در دست رویاهایمان ، آنچه که همیشه در خیالمان بود را به واقع زندگی کنیم :)
مشتی آرزو
برای پرنده ریختم ،
درخت پر زد ، تا اجاق افروزد،
آسمان
سقف لانه ی پرنده هاست .
حجت اله حبیبی
سکوت
نردبان ترقی
و
سکوی پرواز آرزو هاست .
حجت اله حبیبی
آرزو بود آن چه از دل گفته ام/
حسّ غم، در سینه ام، انبار شد/
آرزو مانده، به قلبم؛ تا که دوست/
بشنود حرفِ دلی که: خوار شد/
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
آرزو مانده به قلبم تا که دوست/
بشنود حرفِ دلی که: خوار شد/
خارِ غم در پای قلبم می رود/
هرکجا پا می نهم پُرخار شد/
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)
برای همه ی شما عشقی واقعی آرزو میکنم
که خیالتون از بودنش راحت باشه
بدونین وقتی نیستین دلش کنار دلتون زانو زده
بدونین هیچ نگاهی نمیتونه اونو ازتون بگیره
و هیچ حرفی،هیچ قربون صدقه ای قدرت اینو نداشته باشه که ازتون دورش کنه
هیچ زیبایی، شما رو از چشش نندازه...
دشتِ احساسِ مرا، پر کرده بوی خاطراتت؛
شورِ قلبم می تپد در، آرزوی خاطراتت!
شک نکن، هستی دمادم، در میانِ باغِ جانم؛
بس شمیمِ مهر دارد، جامِ بوی خاطراتت!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب آوای احساس.
- امروز جوری بغلم کن که انگار فردا می میرم!
+ فردا چی؟
- فردا جوری بغلم کن که انگار از مرگ برگشتم ...
بهزاد غدیری
هر زمان از پله های آرزوهایت گذشتی و به تخت خوشبختی تکیه دادی، هرازگاهی برگرد و پشت سرت را ببین زیرا در پائین این پله ها افرادی هستند که برای بالا کشیدنت نقش خود را به خوبی ایفا نمودند
برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
وزبانی
که در صداقت خود
ما...
آرزو کن شاید بزرگترین آرزوی تو کوچکترین معجزه ی خدا باشه
هر شب
کنار خیالت می نشینم
اما نه شانه ای برای تکیه می بینم
و نه دستی برای نوازش
چاره ای نیست
جز آنکه همراه با خیالی واهی
از شب عبور کنم
تا در سپیده ای دیگر
به دنبال آرزوهای
گمشده ام باشم
مجید رفیع زاد
به باد دادی/
احساسی را/
که دمادم/
«حدیثِ آرزومندی»/
با باد می گفت!
زهرا حکیمی بافقی، کتاب گل های سپید دشت احساس.
آرزو دارم که مرگ ام را ببینیم
بر مزارم دسته های گل بچینیم
آرزو دارم ببینم پر گشودم
شعر آخر را همین امشب سرودم
جای اینکه زندگی را غم بگیرد
آرزو دارم عجل جان ام بگیرد
خط تاریکی کشیدی بر جهانم
عاشقم کردی و رفتی از کنارم
جای اینکه عاشق...
اول تویی آخر تویی وصل تو بسیار آرزوست
عشقم تویی در راه عشق میثم تمار آرزوست
لعنت به هرکسی نشد از جام تو مست و خراب
سر پای این مستی دهم این سر به دار آرزوست