برش شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برش شعر
اگر که لهجه ی غم دارم،
گلوله توی تنم دارم،
بساطِ خون و قلم دارم،
ببین که خوابِ کفن دیده!
«آرمان پرناک»
به توپِ حادثه بَر خوردم
به توپِ حادثه بُر خوردم
ورق شدم به: «شُدن»، «باید»
شبیهِ مجلسِ توپیده
«آرمان پرناک»
بارها
مثل رود
از خود خزیده ام
سنگ به سنگ
ماهی به ماهی
اما
نهایت
آنچه با من ماند
در خود خزیدن بود...
«آرمان پرناک»
بین غم و غم
روی بندِ لبخند
عصا
باید تعادلی بسازد
برای چاپلینِ بندباز
برای لب های مردم
«آرمان پرناک»
چون کبوتری
که ببیند ناگهان
دستی در جیب می رود
پریدم، ذوق کردم
برای آن خرده لبخند
«آرمان پرناک»
از سفیدی به سیاهی
از سیاهی به سفیدی
آسمان
ماری است که پیوسته
پوست می اندازد...
«آرمان پرناک»
غمت کشیده رُسَم را خوب
تو مینِ کاشتنی بودی
که تکه های دلم شاهد
عزیز و خواستنی بودی...
«آرمان پرناک»
علاجِ واقعه من بودم
که قبل و بعدِ خطر مُردم
برای بدرقه ات تا در
برای ساکِ سفر مُردم
«آرمان پرناک»
و درد، آینه ای بود و
دو ابرِ تشنه ی باریدن
چقدر شیشه شکستم من
چقدر شکل تو دیدم من
«آرمان پرناک»
ماه پیشانی!
بدوز
ستاره های مرا
به شالت، پیراهنت، دامنت
و امضا بزن لبخندت را
پای لب های این شعر!
«آرمان پرناک»
برگردان سرت را
ماه پیشانی!
من
نخ به نخ
می کشم غمت را
مو به مو
بند به بندِ انگشتانم
«آرمان پرناک»
برگردان سرت را
ماه پیشانی!
ونگوگ غمت را می کشد
بستری شدن در چشم های تو
آرزوی هر پنجره ی مجنونی ست
«آرمان پرناک»
گاهی شبیه قلب
گاهی شبیه بغل
و گاهی شبیه قلاب !
ابرهای اتاقم
بلد شده اند به هر شکلی
بدل شوند...
«آرمان پرناک»
اُقیانوس
چشم هایت بود
که تُنگ را ماهی می کرد
ماهی شدم اما
راهیِ لوله های نفت...
«آرمان پرناک»
می بینی؟
هیچکس
دیوارِ ما را ورق نمی زند
دخترک!
کاش کبریتی مانده بود
می شد نصفش کرد
یکی برای شب های نفتی ات
یکی برای کتابِ تاریکِ من...
«آرمان پرناک»
یک دست کم بود
از جیب های خاک
دست هایی دیگر در آورد درخت
برای نوشتن از ردپای منجمد
برای نوشتن از دو پای منجمد
برای نوشتن از دو دستِ منجمد
برای نوشتن از دهانِ منجمد
برای نوشتن از جنگلی بدونِ سر...
«آرمان پرناک»
یک دست کم بود
دست هایی دیگر در آورد
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
برای دستگیری از بادبادک ها
و برای تکان دادنِ بادها!
«آرمان پرناک»
پلک میزنم
کانال میزنم
پلک میزنم
مگر به من است
چه روشن باشد چه خاموش
تلویزیون
تصویرِ تو را قاب می گیرد
«آرمان پرناک»