چه خوب/جفت و جور شد لب/دو سنجاقک
آمدی خاطره ها را ورق زدی آینه اشک می ریزد
مداد/تنهایی را کلاغ پر می برد/کلمه ها به خط
به همین زودی همه چیزتمام میشود واین چشمه بیقرار که ازبالای کوه سرازیراست درآغوش دریا آرام میگیرد.
همین باد/پاییز را زمین زد/تن زخمی زنجره ها
در من سرد شد دو فنجان چای که قرار بود با هم بنوشیم
سُرخیِ پیراهنت / که پاشیده شد /خیابان / شکوفه زد!
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد
شراب/روی پا ایستاد/برای چشم هایتو/نه خدا خوابید/نه من
دوبرگ/روی نوک سینه ی پاییز/باد دست بردار نیست
سودای سفر/ راه را سنجاق کرد زمان ایستاد راه رفت.
چقدر بگویم موهایت را ببند دلم را باد دارد میبرد.
بیدار شو پیراهن خمیازهات را پاره کن با یک پیمانه افتاب چُرتات را اب بکش
میخواهی با درد مرا وامانده کنی یا اینکه خشک و آویزانم کنی؟ اشتباه میکنی درد را سقط میکنم سنگم، سنگ آب و صیقل خورده رودخانه، گذرم
شهرمرا می فشارد واین خیابان که نامش ازیادم نمی رود همانکه مردی با سیگارهایی درجیب چپش وفکرهایی درنیمکره ی راستش با عینکش قدم می زند ومی دانم روزی ازاین همه حقیقت که دسته ی عینکش پشت گوش می اندازد مرامی فشارد!
شعرهایم مثل دامنت کوتاه باد که می وزد شاعرترمی شوم
ماه از یقه ات بیرون آمد شب راهش راگم کرد دکمه ات راببند
وقت رفتن است بایدرفت بااستخوان ها باگوشت ها بایدرفت وقت رفتن که می شود ازشانه هایم می توان به آسمان رفت بایک نفس عمیق می توان هوارفت این راه را درازیاکوتاه بایدرفت وقت رفتن است حشره (وسوسه)افتاده به جانم
لب به لب نهاده بودند دوگردو دروای وای گفتن سنجاب ها
اجنه های رودخانه سنجاقم کردند وگرنه ماوایم دریابود
پدربزرگ سیگاربدون فیلتر می کشد پدر روزنامه های فیلتردار می خواند کودک اما مشقش را سرخط می نویسد نه یک حرف بالا نه یک حرف پایین
زمانی که بهار با خانواده ِ خود ، - در دیار ِ بیگانه باشد باد ِ پاییز با سرمای سخت ، ترا می آزارد.
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.
گنجشک/می خوانَد/گلوی پنجره /می شکوفد/سپیدی/جارو می کشد/کوچه ها را