وجب به وجب فتح کرده ام کوچه باغهای قلبت را دلبرِ یکّه تازِ من! در پیچِ کدامین کوچه قلب مرا ربودی و روحم را دیوانه ی نگاه سبزت کردی؟!!
اسم اش را هر چه دوست داری بگذار عشق دلتنگی اما من " دیوانه" توام
تو همان " عشقی" که هر دم و باز دمَم از " عطر تو "جان میگیرد، و درهر نفس از " تو" دیوانه تر می شوم و هر لحظه از تو عاشق تر....
. ای عجب خوب دو دیوانه بهم ساخته اند؛زلف آشفته ی تو،️ با دل سودایی ما
خوش به حال من دیوانه ترین... عقل و هوشی که ندارم... همهٔ داشته ام از دنیا، یه دل ساده است.
گاهی می خندم گاهی گریه میکنم گاهی بینابین خنده هایم حناق میگیرم و گاهی میان ضجه هایم قهقهه میزنم دیوانه ؟؟؟؟ اوه نه دیوانه نیستم فقط میان تو ومن گم شده ام و میان هذیان ها گاهی زندگی میکنم تو مقصری؟؟؟ نه عزیزم من مقصر بودم زیادی وجودم را وصله...
روزها با فکر او دیوانه ام، شب بیشتر هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر
فقط چشم های تو مانده در یادم و صدایت در گوشم..بگو چگونه دیوانه نباشم وقتی با هر صدایی یا هر نگاهی.... تنها تو مجسم می شوی روبرویم...!!
مظهر عشق را عالمیان، قلب میدانند اما عاشق تراز دل ها دستانی هستند که در فراق یار به جیب ها پناه میبرند و حاضر نمیشوند در دستان کسی جز معشوقه ی خود قفل شوند... دست ها مهم ترین عضو بدنند!! اگر دست ها نبودند بشر در حسرت یکی شدن با...
آب در زندانِ حوضِ حیات ، دیوانه شد استعمالِ هر شبه ی قرصِ مُسَکنِ ماه از آن روست....!
کوتاهترین شعر جهان هم شده باشى دیوانه ى دیوان بلندتو منم من......
رنگ چشات دریای من/ زیباترین رویای من دیروز و امروز بوده ای/ همراه فرداهای من! دستی بکش بر موی خود/ آشفته شد دنیای من روی مه ات پنهان مکن/ بن بست شد راههای من هر جای قلبت حک شده/ تصویر ردپای من یک ارتباط کهنه ای ست/ بین تو و...
از لحظه نبودن تو دیوانه تر شدم این جا دلی به سوی تو پرواز میکند
انسان بسیار دیوانه است وقتی که عاشق است.
من دختر پاییز و آبانم دیوانه ات هستم و می مانم طوفانترین طوفان اگر باشد من قایقم را خوب می رانم
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار بکش بر سینه این دیوانه ی حالی به حالی را . .
می ترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبخت بیدار بشُم این طرف مرز نباشی تو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندم بیدار شُم اما تو کشاورز نباشی می ترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه له شُم تو به معماری آوار بخندی آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه هیهات...
تو را ،،، دیوانه ،،، دوست میدارم ، چرا که از دور دست ها ، با یادت ، با صدایت ، با نفس هایت ، مرا در آغوش میگیری.
معشوقه ومحبوبه منظوره تویی تُؤ ویرانه وبیچاره ودیوانه منم من…
ما همه دیوانه به دنیا آمدیم. بعضی از ما دیوانه باقی می مانیم.
با خاطره های تو که سرسبزیِ محضی هر روز برای منِ دیوانه، بهار است ...!
خط پایان است دور خودم می چرخم اینکه نیامده ای دیوانه ام کرده... از کوره در می روم و فرا سپید می نویسم لطفا به کسی بر نخورد آه می کشم حنجره ام را که جیغ دست بالا نگیرد...!
دیوانِه تَری از مَن و دیوانِه تَرم از تو اینجاست کِه خوشَش آیَد ، دیوانِه ز دیوانه.. ️️️
من چه قدر شعر برای تو بگویم کافیست؟ بیت هایم که به اندازه ی یک دیوانند من تو را می نگرم قافیه را می بازم \ در نظربازی ما بی خبران حیرانند\ هرچه قدر دور شوی باز به چشمم آیی مثل مهتاب که قفلی به دل دریا بست ماه من!...