آب در زندانِ حوضِ حیات ، دیوانه شد استعمالِ هر شبه ی قرصِ مُسَکنِ ماه از آن روست....!
کوتاهترین شعر جهان هم شده باشى دیوانه ى دیوان بلندتو منم من......
رنگ چشات دریای من/ زیباترین رویای من دیروز و امروز بوده ای/ همراه فرداهای من! دستی بکش بر موی خود/ آشفته شد دنیای من روی مه ات پنهان مکن/ بن بست شد راههای من هر جای قلبت حک شده/ تصویر ردپای من یک ارتباط کهنه ای ست/ بین تو و...
از لحظه نبودن تو دیوانه تر شدم این جا دلی به سوی تو پرواز میکند
انسان بسیار دیوانه است وقتی که عاشق است.
من دختر پاییز و آبانم دیوانه ات هستم و می مانم طوفانترین طوفان اگر باشد من قایقم را خوب می رانم
شبی دست از سرم بردار و سر بر شانه ام بگذار بکش بر سینه این دیوانه ی حالی به حالی را . .
می ترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبخت بیدار بشُم این طرف مرز نباشی تو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندم بیدار شُم اما تو کشاورز نباشی می ترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه له شُم تو به معماری آوار بخندی آواره بشُم مملکتُم دست تو باشه هیهات...
تو را ،،، دیوانه ،،، دوست میدارم ، چرا که از دور دست ها ، با یادت ، با صدایت ، با نفس هایت ، مرا در آغوش میگیری.
معشوقه ومحبوبه منظوره تویی تُؤ ویرانه وبیچاره ودیوانه منم من…
ما همه دیوانه به دنیا آمدیم. بعضی از ما دیوانه باقی می مانیم.
با خاطره های تو که سرسبزیِ محضی هر روز برای منِ دیوانه، بهار است ...!
خط پایان است دور خودم می چرخم اینکه نیامده ای دیوانه ام کرده... از کوره در می روم و فرا سپید می نویسم لطفا به کسی بر نخورد آه می کشم حنجره ام را که جیغ دست بالا نگیرد...!
دیوانِه تَری از مَن و دیوانِه تَرم از تو اینجاست کِه خوشَش آیَد ، دیوانِه ز دیوانه.. ️️️
من چه قدر شعر برای تو بگویم کافیست؟ بیت هایم که به اندازه ی یک دیوانند من تو را می نگرم قافیه را می بازم \ در نظربازی ما بی خبران حیرانند\ هرچه قدر دور شوی باز به چشمم آیی مثل مهتاب که قفلی به دل دریا بست ماه من!...
. عاقلی بودم... به عشقِ یار دیوانه شدم!
باز عاشق شدم و دیده ی من بارانی ست هر که دلداده و دیوانه شود قربانی ست
به سربلندی هیچ سربازی فکر نمی کنم وقتی که سرزمین مادری ام در چشم های تو جا مانده در چشم های تو که تکلیف هر دیوانه ای را با ماه روشن می کند
بگفتم دوستم داری؟ ببستی هر دو چشمانت سپس وا کردی آغوشت که من دیوانه ات گشتم
من از عشق به جنون رسیدم.. شکی نیست ولی..تو بودی که دیوانه ام کردی..
من خلق شدم تاڪہ پریشان تو باشم دیوانہ وسرگشتہ و حیران تو باشم گفتم: تو جهانے! ڪہ بدانے ! ڪہ بمانے آغوش گشودم ڪہ جهانبان تو باشم️ ️️️
کذاب ترین حادثه زندگیم رفت دیوانه ی دیوانه ی دیوانگیم رفت تو میروی و جان عزیز منه مغرور هر لحظه به من دست تکان میدهد از دور انگار که تو آمده بودی بروی زود کز روز تولد به تنت رخت سفر بود با این همه داغی که دلم دید و...
ﻣﻦ ﺧﻨﺪه زﻧﻢ ﺑﺮ ﺩل، ﺩل ﺧﻨﺪه زﻧﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می خندﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می خندد ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪه ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ می خندﺩ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ...
میانه همه گشتم و عاشق نشدم تو چه بودی که تورا دیدم و دیوانه شدم ... ️️️