متن سکوت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سکوت
این منم !!!
دنیایی از خلسه ی سکوت
دردهایی به استخوان رسیده
نفس هایی در سینه حبس شده
و بُغض هایی در گلو خفه مانده ...
سکوت اختیار کرده ام کِه سکوت ، فریادِ بیصداست !
در من کسی پیوسته از خویش گریزان است ...
این منم ، گُمشده در...
در مسیر عشق
در کوله هایمان
هزار بیت غزل بود
ترانه بود و سپید
قسمت بهانه شد
تا انتخاب تو
تنها سکوت باشد و
سکوت
مجید رفیع زاد
چه فرقی می کند چه ساعت از شبانه روز است
آن هنگام که به دیدنم می آیی
جهان هم مانند من به سکوت
می ایستد؛
خوشبختی در آن است که لحظه را دریابیم
می دانی همانند یک آینه است
سکوت جهانم!؟
من و او
او و تو
نگاه در نگاه...
هر چی که بیشتر میگذره ؛
ترجیح میدم بیشتر سکوت کنم!
لزومی نداره حرفی بزنم ؛
لزومی نداره حرفایی رو حتی بشنوم
ترجیج میدم تو خلوت و تنهاییم به سکوتم
ادامه بدم تا با آدمایی هم کلام بشم که هیچ وقت
تو شرایط سخت من نبودن تا درکم کنن
توقعی...
سکوت می کنم اما،،،
چشم هایم،
-[هنگامِ دیدار]
حرف های تلمبار شده ام را
خوب بازگو می کنند!
لیلا طیبی(رها)
او استعداد عجیبی برای سکوت داشت
میتوانستی ساعت ها کنار او ساکت باشی
بی آنکه متوجه شوی چیزی برای گفتن نداری
📕 خداحافظ گاری کوپر
✍🏽 رومن گری
سکوت تنها پاسخ ابلهان نیست
سکوت
زیباترین پاسخ به آنکه دوستش داری
.
صادقانه ترین پاسخ به آنکه دوستش نداری
.
بهترین پاسخ به آنکه قبولش داری
.
بدترین پاسخ به آنکه دیگر قبولش نداری
.
بُرّنده ترین پاسخ به آنکه قصد تنبیهش را داری
.
نرم ترین پاسخ به...
نمی دانم چرا گاهی،
قلمم...
یاری نمی کند،
این همه سکوت را...
شاید رازهایی نهفته ست
در لابه لای واژه هایِ آغشتهِ،
به طعم تلخ دلتنگی...
من یک شاهزاده ام
وقتی می توانم
جوابِ تمام بی احترامی هایت را بدهم
اما ترجیح می دهم سکوت کنم
من یک فیلسوف ام
وقتی می توانم
دروغ هایی را که می گویی رو کنم
اما ترجیح می دهم سکوت کنم
من یک جنگجوی شجاع هستم
وقتی زیرکانه زیر پاهایم...
براستی چه زیبا سخن میگویدسکوت یک تصویر از ثبت یک لحظه
زندانیه شماره ۲۴۵
- مریم؟ یادته اون دختره رو توی زندان؟
- کدومشون؟
ناگهان اشک در چشمانم جمع می شود...
- زندانی شماره ۲۴۵
این رو گفتم و سکوت همه جا رو فرا گرفت.
- چقدر اون دختر قشنگ می نوشت! انگار جرمش نوشتن بود.
مریم با خنده ای آرام...
من ارزش سکوت را
ازگلدان پژمرده ی مادربزرگ آموختم
آن هنگام که می دانست دیر یا زود خشک می شود
اما طلب آب بیشتری نکرد
تا گلدانش را به یک کاکتوس ندهند
دیدار من بی تو.
به خودم گفتم، گِردی زمین باعث شد، باینکه ما آنقدر از هم دور شدیم، دوباره به هم رسیدیم.
همین جا، روبروی من، تو رو دیدم ، پُراز زیبایی و مثل همیشه پُر از زن بودن.
تمام وجودم پُر شده بود از احساس خوبی که فقط حسِ...
آشنایی م.
میخواهم خودم را به تو معرفی کنم، یک بار دیگر از نو، تویی که منو مثل کف دست خودت میشناسی. تو، ای تنها کسی که راز شب منو و رمز دل منو میدونی و نگهبان قلبمو سر در گم میکنی. بیا، نزدیک شو، بیا ، بیا باز هم...