شعر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر
تو هم /
خودت را خالی کن /
ماشه را بچکان، آسمان! /
این سربازِ زندگی /
بارها بدرد خورده است /
راحت باش! /
این صحنه را /
فقط مرزهای دور /
می بینند.... /
آرمان پرناک
قلبِ من چون چاهِ خشکی در مسیرِ کاروان ☘︎ ☘︎
هر کسی آهی دعایی یوسفی انداخته ☘︎ ☘︎
آرمان پرناک
عقل و دل روزے زهم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند
دل بہ چشمان ڪسے وابستہ بود
عقل از این بچہ بازے خستہ بود
حرف حق با عقل بود اما چہ سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
دل بہ فڪر چشم مشڪے فام بود
عقل آگاہ از ...
ما قاتل ذوالفقارِ حیدر شده ایم
بر فرق علی رواقِ خنجر شده ایم
مثلِ نفسِ نحسِ بنی ساعده ها
شرمنده ی اشک های کوثر شده ایم
گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشود
اینجا همان دمی است که زود دیر میشود
گاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبت
با حسرتی فقط، عطشت سیر میشود
گاهی همان دو چشم که رامت نموده بود
بی رحم چون کمان کمانگیر میشود
گاهی همان گلی که به دل پروراندیش
خارش به...
بسمه تعالی
پیشِ اهلِ معرفت فرزانه باشی بهتر ست
نزدِ مستان از خرد بیگانه باشی بهتر ست
شیوه ی شوخِ عبور از کودکی ، سرگرمی است
تا به طفلان می رسی دیوانه باشی بهتر ست
رقص در بزمِ فنا ، پرواز تا اوجِ بقاست
دورِ شمع انجمن پروانه باشی بهترست...
زندگی شعر است شعری ماندگار
مطلعش زیباست چون فصل بهار
گاه میخندی و گاهی غصه ها
میشود در بیت هایت آشکار
گاه میچسبد به تلمیحی لطیف
گاه هم نام ردیفش بی قرار
شاعرش اما به وقت زندگی
درمیان واژه میگیرد قرار
میشود شیدا و میگوید سخن
حرفها دارد ز درد...
چرخاند مرا گردشِ دوران وُ... دَمَش گرم
انداخت مرا گوشه ی زندان وُ... دمش گرم
گهگاه که با یادِ لبی شعله گرفتم
سوزاند مرا نغمه ی باران و... دمش گرم
چون گوشِ کسی محرمِ اسرار نمی شد
آمد به دلم یادِ سلیمان و... دمش گرم
دستم نرسد تا به سرِ...
من هرشب تا سحر بیدارم ای یار
زهجر عشق تو بیمارم ای یار
تورفتی وبه عشق خود رسیدی
منم مجنون خود آزارم ای یار
خدا باشد..
سلامت میکنم جانا سلامی خوشنوا باشد
برای عاشقی چون تو نشانی از خدا باشد
سلامت میکنم جانا که انفاسش نسیم صبح
به روی دیده و چشمی شکوهش مبتلا باشد
سلامت میکنم جانا شعور شعر ناپیداست
که قصد من اگر گفتم خدا باشد خدا باشد خدا باشد
چه بود؟
غیر یادت های های من چه بود
نغمه ی شور و نوای من چه بود
در میان شهرک آشفتگی
کوچه نام آشنای من چه بود
جز غم دیرین ایام وصال
مژده دنیا برای من چه بود
یا که در این عالم سرگشتگی
اینهمه هول و ولای من چه...
زمان گذشته ولی من هنوز بیدارم
شبیه ساعت شماطه دار بر دارم
شبیه ابر کبودی که هق هق اش را خورد
پر از گلایه و بغضم سکوت می بارم
برای اینکه بگویم تمام حرفم را
من از نگاه تو یک زل زدن طلبکارم
و باز صبر همان اختیار اجباری
بریده...
بسمه تعالی
از دلِ ویرانه چون سیلاب باید کرد عبور
مثلِ برق از عالمِ اسباب ، باید کرد عبور
دولتِ بیدار را در خواب دیدن مشکل ست
چشم را باید گشود از خواب باید کرد عبور
شرطِ آزادی از این زندانِ تن ، سرگشتگی ست
تا به ساحل ، از...
برگشتنت مدام هی به عقب برمیگردد عزیز
عقب تر از تو ،که رفتن ندارد عزیز
آمدم هی بهانه ها را پاسخ دادم
اما قلب و بهانه اش که جواب ندارد عزیز
مهدیه باریکانی
دوباره شب شد و دلم تنگ شد
ای بی تو گل
دوباره غم آمد و قلبم بد آهنگ شد
ای بی تو گل
مهدیه باریکانی