متن غربت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غربت
تو را می توانم به هزار نام خاص بخوانم
نامهایی که فقط نام توست
به هیچ کس جز تو نمی توانم بگویم
ذخیره منی وقت سختى ،امید منی در ناامیدی ، تو مهربان همدمم هنگام ترس و وحشت
آخر تو تنهارفیق من در غربتی ،و چه خوب است که تو...
وقتی کسی را به هر دلیلی از وطنش جدا می کنند
بخشی از او را کشته اند
و بخش مانده تا زمانی که زنده است خونخواه بخش مرده است
این جدال پنهان، نمک همیشگی زخمهای مهاجرین است
غربت را نمی شود در ترازو وزن کرد
قد غربت را نمی شود...
او را وطن کردم
مرا به غربت تبعید کرد!!
ارس آرامی
تنها نشسته بود، رو به ماه و دریا
با غربتش، با دردهایش گریه می کرد
زخمی ترین مرد زمین و جنگ دیروز؛
با او خدای او برایش گریه می کرد
سردرگم و غمگین، در تردید و تشویش
تنهاییِ او، وسعت ویرانه ها بود
با سایه ی خود دردِدل می کرد؛...
من یک مهاجرم
از غربتی به غربت دیگر...!!
ارس آرامی
او را وطن کردم
مرا به غربت تبعید کرد...!
ارس آرامی
تو،،،
به \دوستت دارمی\ گرفتار آمده ای
از جنس نَمُور
که لب های کبودِ مردی مسلول
در پستوئی آفتاب ندیده
بر جانت حواله کرده ست.
شاید
به باورت سخت ست
که با همه دوری وُ،
قِدمَتِ درد
دوستت دارم!
من،،،
در سکوتی \لاجوردی کبود\
به یک تنهایی ضخیم
از غربت...
در فراقت دم به دم تب میکنم
خورده شعر هایم مرتب میکنم
در قبار غربت و دلواپسی
روز را با یاد تو شب میکنم.