متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
پیله هایم تمامی ندارد
هر چه در می آورم
یکی دیگر به تن دارم
کاش می توانستم
به خدا بگویم
که پروانه ها
پیش از هر فصلی
در جهنم می سوزند
«آرمان پرناک»
قابل نداشت
قلبم
عادت دارد اصلاً
به سنگ خوردن
و تپیدن
رودِ روزهای غمبارم
راضی ام
به رضایِ خشم شما
«آرمان پرناک»
🍁🍃نوزادان بی نام در شهر
دیوارها گریه می کنند
و
پاییز
با مشت های گره کرده
از کنارشان می گذرد
کسی صدای زنگ را نمی شنود
اشک ها روی زمین
جاری می شوند در چشم هایشان
و باد
با نام های فراموش شده
بر آینه می تازد
می خواهم آدم...
☘️🍃پرنده می خواند در دل شب به یاد لانه اش/
رود می گذرد غمگین و خاموش در انتظار عشق/🍃☘️
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
دنیا همیشه زیبا نیست، بودن ها هیچوقت به اندازه نبودن ها پر رنگ نیست، سیاهی یعنی سیاهی و روشنایی به معنای نبودن سیاهیست، و شاید هر چقدرهم چشم هایمان را بشوییم همه چیز را غمگین تر ببینیم، دنیا سراسر ظلم است، پرنده ها به اشیانیشان نمیرسند و غم برای همیشه...
از حالم می پرسی؟
با گوشِ یکبارمصرف نمی شود
لیوان را بردار
و عمیقاً ببین
پایانِ یک بی پایان را؛
قرصِ جوشانی شده ام
لاینحل
مدام خودم را می خورم
و تمام نمی شوم...
«آرمان پرناک»
کلمات ذهنم دیگر تن به تولد هیچ شعر عاشقانه ای ندادند در دفتر زندگیم ! وقتی دیدند در کنعان وجودم یعقوب دلم به سوگ نشست درفراق یوسفش ؛ به جرم گناه فرزندانش .
ای کاش کور میشدم...
چه می خواهید از زندگانی من؟!
بگذار بگویم تا بدانید،
گذشته ام پر از حسرت و درد بود
اکنونم پر از غم و کم و کاستی ست
و آینده ام هم
نه آغازش پیداست و نه پایانش معلوم...
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی
خیلی سخته ادای محکم بودن و در بیاری وقتی تو خودت فرو ریختی،
خیلی سخته به اجبار لبخند بزنی وقتی تو قلبت گریه میکنی،
خیلی سخته همه به خوشبختیت حسرت بخورن وقتی خودت میدونی کم آوردی،
خیلی سخته همه فکر کنن تو خوابی اما کل شب با بالشتت حرف بزنی...
شاید بیخود نباشد که ما نمی توانیم ربط خودمان با بعضی از آدمها حوادث مکانها و... پیدا کنیم. اما کشش عجیب و بی دلیلی نسبت به آنها در خودمان حس میکنیم. یکهو عاشق چیزی و کسی و جایی میشویم یا میخواهیم درباره اش فکر کنیم یا حرف بزنیم بی علت...
دلتنگی، دلتنگی،دلتنگی
قلب را چنان می سوزاند
که اقیانوس های پر آب نیز
آتش آن را خاموش نمی کنند.
آه که این روزگار
روزگارِ دلتنگی هاست..
شاید بزرگترین عیب تنهایی های طولانی این است که وقت بیشتری داری تا خودت را ببینی و وقتی نمی توانی مقابل دیگران آن خودی را که پیدا کردی باز ببینی درد می کشی ، انگار که تو بدترین زندان دنیا زنجیرت کردند ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
هیچ چیزی به سرعت خبر های بد نیست . سرعت آن ها به این خاطر است که نمی خواهیم شان . / محمد رضا کاتب / رام کننده /
خیالت راحت شد پاییز
آمدی و روزها را کوتاه کردی
من ماندم و غم های بی پایان
وشب هایی که قصد صبح شدن ندارند
وشب زنده داری هایی که فقط ماه نظاره گر آن بود
وغم هوایی که فقط خدا می داند
آمدی و خاطرات تلخ را با خود آوردی...
نمیدانم اکنون که برایت مینویسم
خاک با چهره ی زیبایت چه کرده
نمیدانم شادی یا غمگین
سخت بود از دست دادنت
تو نیز رفتی و قلب مرا با خود بردی
من ماندم و قطره های اشک که گونه هایم را در بر میگیرد:(
رایا ی آینده
امشب فهمیدم همه منتظر نمی مونن تا پیر بشن بعد بمیرن یا منتظر نمیمونن خدایی نکرده تصادف کنن یا مریض بشن بمیرن؛
فهمیدم گاهی وقتا،بعضیا،یه جوری میمیرن که فکرشم نمی تونی بکنی:(
من یه پسری میشناختم،ازش فقط اسمشو میدونستم و عکسش؛که اونم...
بچه فقط 6،7 ماهش بود......
باد
هر چقدر هم دست مرا بکشد
تکان نمیخورم
تکان نخواهم خورد
من خانه ی تو را
پیدا کرده ام
پنجره ها و چشم هایت را
من همان ابری هستم
که تو روزی
چترت را زمین انداختی
و اشک هایت را
با اشک هایش شستی
«آرمان پرناک»
پرسیدی
ما که در لنزِ دوربین بودیم
پس چرا ظاهر نشدیم
عزیز دلم
پاسخ ساده است
غمگین ها
جایی در جهانِ عکس ها ندارند!
«آرمان پرناک»
ما با گریه ی خود و خنده ی دیگران به دنیا می آییم و با خنده ی خود گریه ی دیگران از دنیا می رویم. شاید ما برای شاد بودن آفریده نشدیم...
(محمد فرمان رضائی)
روزی گفتیم فقط مرگ می تواند
ما را از یکدیگر جدا کند،
مرگ شتاب کرد و ما از یکدیگر جدا کرد
کاش می دانستی وقتی غمگین می شوی،
چه ها که بر سرم نمی آید!
اگر شاه باشم،
گدایی بی جا و مکان خواهم شد.
وقتی که غمگینی،
دستم،
با دستان چه کسی نوازش شود؟!
و من همچون سنگ های سر راهی می شوم.
چشمه ی چشمانم،
به جوشش در خواهند...