متن قفس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات قفس
روبروم راهِ شبه ، پشتِ سر دره ی گرگ
رو لبم باز دوباره مُرد ، یه لبخند بزرگ
رو تنم زخمه و مار ، توو سرم بادو هوس
میکشم با تو نفس ، توو بهشتم با تو حتی توو قفس
رو تنت شب بنویس ، شده با قطره ی خون...
یڪ عمر قفس بست مسیر نفسم را
حالا ڪہ درے هست مرا بال و پرے نیست
حالا ڪہ مقدر شده آرام بگیرم
سیلاب مرا برده و از من اثرے نیست
بگذار ڪہ درها همگے بستہ بماند
وقتے ڪہ نگاهے نگران پشت درے نیست…
آسمان از لا به لای میله ها
در سعی بالهایم
پرواز می کارد
من، چشم از زمینِ بی دلیلِ دلهره
برمی دارم
و خسته از آوار این شبرنج بی فردا
تا دوردستِ
خواهشِ خورشید می پربازم...
حالا ببینید
در نگاه قوم سنگ و ساچمه حتی
یک قفس آزادی دارم
یک...
چرا مراقبش نبودی چرا تنهاش گذاشتی، چرا گذاشتی بمیره؟
+بابا یه عروس هلندی ِدیگه. بچه بوده زود می میره.
پس چرا این همه وقت که پیش من بوده نمرده ها؟!
+چه می دونم توأم انقد حساس شدی. منکه ورنداشتمش بکشمش که، یه روز از بیرون اومدم دیدم مرده.
چون مراقبش...
جمعه ها
حال دلم بارانیست !
اشک هایم
همه اش پنهانیست !
تو نباشی
نفسم می گیرد
دل من در
قفسش زندانیست !