در من سرد شد دو فنجان چای که قرار بود با هم بنوشیم
سُرخیِ پیراهنت / که پاشیده شد /خیابان / شکوفه زد!
تندتند مینویسد / شب... / گریه / خاطرات را، آب و تاب میدهد
شراب/روی پا ایستاد/برای چشم هایتو/نه خدا خوابید/نه من
دوبرگ/روی نوک سینه ی پاییز/باد دست بردار نیست
سودای سفر/ راه را سنجاق کرد زمان ایستاد راه رفت.
چقدر بگویم موهایت را ببند دلم را باد دارد میبرد.
بیدار شو پیراهن خمیازهات را پاره کن با یک پیمانه افتاب چُرتات را اب بکش
شعرهایم مثل دامنت کوتاه باد که می وزد شاعرترمی شوم
ماه از یقه ات بیرون آمد شب راهش راگم کرد دکمه ات راببند
اجنه های رودخانه سنجاقم کردند وگرنه ماوایم دریابود
پدربزرگ سیگاربدون فیلتر می کشد پدر روزنامه های فیلتردار می خواند کودک اما مشقش را سرخط می نویسد نه یک حرف بالا نه یک حرف پایین
زمانی که بهار با خانواده ِ خود ، - در دیار ِ بیگانه باشد باد ِ پاییز با سرمای سخت ، ترا می آزارد.
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.
هنوز/ سکوت/ ریخته در خیابان/پرت می شویم/ از این سکوت/به آن سکوت
تکه ای نان کمی نمک گرسنگی برد برکت سفره را
ابرهای سیاه ره آورد آورده اند زنبیل زنبیل شب روی شانه ی روز بلند
تشنگی مفرط روزنه ها/ تماشایی است/ پاییز
تماشایی است/ جابجایی/پاییز برگ ریز
آرام آرام/ عبور کردم از مرداب/ زیر برگ های نیلوفر/ صدای بوسه ی اردک ماهی ها
نفست همانند ابر است دل من نیز تشنهء باران میتوانی روزی بباری این دل تشنه ام را سیراب کنی؟
آغوش آغوش/می ریزند بدون بوسه/گریه ی درختان
به پا افتادنفس صدا گم شده بود چشم ها نمی دیدند نشان به آن نشان سرمان کلاه رفته بود حالا تو تا صبح روی دیوار بنویس زندگی
ارزوهای سوخته/نالهِ مرگ/اسمان سیاه/ابرها نا بارور/خون در راه است /مار به لانهها افتاده /راه گم گشته/پرِ پرستوها خونین است/سکوت بوی تعفن میدهد .