متن کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کوتاه
شاید من ابرم و تو آفتاب،
اما هر بار باران میبارد، تنها خاک من را خیس میکنی.
تو یک پرسش بیپاسخ در ذهن منی،
و من جوابم را میان موجهای خیال میجویم.
در خلأ نگاهت، من پژواک خویش را گم کردهام…
و تنها سکوت حرف میزند.
زندگی مثل کتابی ست که توی آن نیستی،
و من هر صفحهاش را با چشمهای خیس میخوانم…
تو نقطهای در نقشهی وجودم،
و من مسیری بیپایان…
که به هیچ جا نمیرسد.
هر رفتنی، جهانی را با خود میبرد،
و من در همان جهانِ خالی، تنها قدم میزنم…
دستهایم به تو نمیرسد،
اما قلبم همیشه دنبال توست…
من شبیه سایهام،
که دنبال تو میدود
اما هیچگاه به تو نمیرسد…
زخم ها و خنده ها همه تقدیرِ روزگار،
باید پذیرفت حکمی که در دلِ آن هزار راز است!
دستدرازی می کند
پاییز
به خرمالوهای باغ
اما گل یخ همچنان
دست نخورده می ماند
خواب دیدم تو آمده ای
دل من قوری شده بود
چای را با گل ریحان برایت به پیشواز آورد
ز جهانم این بس،
که دو چشمان تو شوق نفس در تن ماست.
رقص مردان پاک و لطیف است مگر
بر آنانکه ز الطاف خدا بی خبرند
تا تو را دیدم از آن لحظه زمان هم یَخ زد
من خلافِ جهتِ عقربه ها خواهم رفت...
زادگاه قلب من چشمان توست،
غیر از این باشد، دروغی بیش نیست.
...من قامتم شبیه الف بود،کوهِ درد
مانند دال،پشت مرا کرده است خم...
از پشیمونیِ بعدش میترسم.
-پشیمونیها ترس ندارن، درس دارن
انسانی هستم که بخشش را یاد ندارم بلکه ببخش را در تاوان دادن میبینم
ای کاش، نگاهت بزند، چشمکِ احساس؛
تا در پرشِ چشمِ دلم، برق زند، مهر!
دلباختهی چشمِ تو شد، شورشِ قلبم؛
چشمک بزن و مهر بدم، بر تپشِ دل!
با هر نگاهِ عسلیچشمانِ نازت
شیرین شود، مثلِ عسل، کامِ درونم!