به ساز یکی گریه میکند... و به ساز دیگری... می رقصد ! دنیا را میگویم... مدام مطربی میکند
آهسته گریه نکن بگذار گلها بیدار شوند
از میان نوحه و زنجیر و گریه بر حسین کاش گوشم بشنود پیغام آن آزاده را
آن قدر جای خالیت اینجاست که کنارم دراز می کشد برایم قصه می گوید سر برشانه ام می گذارد وگاه باهم، گریه می کنیم... آن قدر به نبودنت، عادت کرده ام که اگر یک روز بیایی دلم برای جای خالی ات تنگ می شود دلم برای دلتنگی ات دلم برای...
می خواستم برای تو شعری بنویسم تیر امان نداد نیزه امان نداد شمشیر امان نداد می خواستم برای تو شعری بنویسم حرامیان نگذاشتند و حواسم را بردند پی ِانگشتر پی ِ گوشواره و تا عمق قلبم تیر کشید می خواستم برای تو شعری بنویسم که فرشتگان به گریه ریختند به...
در محرّم، مردمان خود را دگرگون می کنند از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند
گریه اگر کنم همی، بهر تو گریه می کنم ور نه ز دیده ام عبث، اشک رها نمی شود گرد حرم دویده ام، صفا و مروه دیده ام هیچ کجا برای من، کرب و بلا نمی شود ای بدن تو غرق خون، وی سر و روت لاله گون با چه...
گریه هم نمیتواند حجم نبودنت را کم کند من دلم فقط یک آسایشگاه روانی میخواهد؛ که یک جیغ ممتد دیوانه وار باشد و فکر کردن به تو... . .
در ستیغ کوه می درخشد آفتابِ بامدادی من نشسته روی تپه از شکوه آفرینش اشک می بارم ز دیده گریه ام پایان ندارد ...
امشب کنار عکس تو . . . من خواب رفته ام . . . ازبس که گریه شُسته مرا... آب رفته ام... مثل لباس های رها روی بند رخت پیچیده ام به یاد تو .... بی تاب رفته ام . . .
از بس که گریه شسته مرا آب رفته ام...
توی شب های سرد هر پاییز دلقکی گریه می کند یکریز رفتن از خانه یادشان رفته کت و شلوار روی رخت آویز باید این بار انتخاب کند زود از بین چیزها یک چیز درد خود را چه خوب می داند که به خود مرگ می کند تجویز تاج و تختی...
گاهی می خندم گاهی گریه میکنم گاهی بینابین خنده هایم حناق میگیرم و گاهی میان ضجه هایم قهقهه میزنم دیوانه ؟؟؟؟ اوه نه دیوانه نیستم فقط میان تو ومن گم شده ام و میان هذیان ها گاهی زندگی میکنم تو مقصری؟؟؟ نه عزیزم من مقصر بودم زیادی وجودم را وصله...
بوسیدمت با اینکه دیدم در هوایت پاسخ نداد این بوسه ها را گونه هایت رفتی و من در تشنگی ترجیح دادم لیوان آخر را بریزم پشتِ پایت رفتی و من با چشم هایم پهن کردم فرشی به زیر قامتِ نا منتهایت گفتم نرو با خواهش و با گریه زاری وقتی...
صبر کن شانه ات را نبر، هنوز حرف های زیادی را گریه نکرده ام
آغوش امن تو آغازین سخن امنیت ای اولین خاطره ات در ذهنم، آغوشت! وقتی از هق هق گریه ی یک ترس در بغلت دل می زدم، یادت هست؟ دو ساله بودم... جام بلورین پر از آب حیات! امتداد زندگی یک گل چیده... پدرم! اولین روز پدر بعد از آسمانی شدنت،...
چند وقتیست حال و روزم خوش نیست هر شب انگار زنی غُرغُرکنان دارد رخت چرک هایش را با حرص تویِ مغزم میشوید مدت هاست به خوابم نمیایی...؟! تو مگر قول نداده بودی برمیگردی؟! از کدام کوچه رفتی آن شب؟! که من تمامِ شهر را وجب به وجب گشتم و نیافتمت...؟!...
آنقدر گریه شدم ، عشق به امداد آمد آتشم زد که آبم نبرد...!
در شبی مهتابی... نه، مهتاب نبود آسمان تیره تر از موی سیاهم شده بود ابر اندوه چنان روی مرا پوشیده بود که ندانستم من زن محجوب یا دیوانه ی شاعر؟ کدامینم؟ کدامینم؟ هر قدم یاد تو با رنج و عذاب می برید نفسم می درید سینه ام می چکید از...
من بر خلاف خیلی ها که می گن من " خودم "هستم ، اعتراف می کنم که خیلی وقتا خودم نبودم . وقتایی که پر از گریه بودم ولی به ناچار با خندیدن سعی می کردم به خاطر اطرافیان خودمو قوی نشون بدم یا روزایی که از درون خسته و...
من از این دنیای تاریک شبام افسرده تو هنوز اهلی اون حس شک وا مونده من دلم پر میکشه واسه یه لحظه دیدنت توی قلب تو هزار حرف نگفته مونده گریه کردم تا بدونی من همون روانیم تو به من چی هدیه دادی جز عذاب جاده تورومن باهمه احساس خودم...
دوست داشتم کنارم باشی تا از بودنت با گلدان های لب پنجره ساعت ها حرف بزنم و وقتی صدایت می زنم آسمان از شادی زمین را غرق در باران کند دوست داشتم کنارم باشی با من اندکی ابر بنوشی که وقتی اسم باران می آید هر گوشه زمین عشق را...
ببین چگونه سفر کرده ای از آغوشم تمام خانه از اندوه رفتنت غَم شد تودور می شدی و خاطِرَت به من نزدیک ببین که من کمَرَم زیر غُصه ها خم شد __ مرا ببخش عزیزم که زود می رنجم... . ببین که شُهره شُدم، شهره ی پریشانی به عشق های...
دلتنگى؛ یک کلمه ساده نیست گفتنش هم فایده اى ندارد فقط بى هوا... هى دلت مى خواهد بزنى زیر گریه...