هر شب دوست داشتنت شکل دیگری ست یک شب میانِ غزل واژه می شود یک شب میانِ گریه بغل یک شب میانِ خنده سکوت ... ️️️
... بگذار بگردد این کره ی گرد مزخرف به دور خودش و دور آن لکاته ی آتشین تا که خاکستر شود . بگذار بگردد ما کار خودمان را بکنیم او هم کار خودش را بالاخره میرسد آن روز مکافات که هی بگردد دور ما و هی سرش گیج برود ....
میشود بغلم کنی؟ محکم دلم تنگ است برای بوی تنت برای دستانت که دورم گره شود برای حس امنیتی که آغوشت دارد بغلم کنی و هیچ نگویی بگذار گریه کنم میشود بغلم کنی؟ ️
فقط یک زن می تواند در عین حال هم عاشق باشد، هم آشپزی کند هم دلتنگ بشود هم کتاب بخواند هم گریه کند ؛ و هم انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیفتاده است
به جای پاک کردن اشک هات، آدمهایی که باعث گریه ات میشن پاک کن..
یادِ رنگینی در خاطر من گریه می انگیزد...
فرق خنده با گریه این است که خنده روی تو رامی گشاید و گریه دلت را... بهترین جفت در جهان خنده و گریه است! آنها هیچگاه همدیگر را همزمان ملاقات نمی کنند... ولی اگر آن دو یکدیگر را ملاقات کردند آن لحظه بهترین لحظه زندگی شماست!
آدمک آخر دنیاست بخند... آدمک مرگ همین جاست بخند... دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذ ماست بخند... آدمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند... آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند... فکر کن درد تو ارزشمند است فکر کن گریه چه...
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
گریه ام جاریست، بارانی که می بینی منم!
دختره میگفت عاشق بارونم چون وقتی زیرش گریه میکنی هیچکس نمیفهمه گفتم منم عاشق منقل و کبابم چون وقتی سیگار میکشم بابام نمیفهمه
گاهی میپرسند ازمن! عاشقش هستی هنوز؟ بی تفاوت بودنم راگریه می ریزد بهم... .
هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد، ولی هر کسی که لیاقت آنها را داشته باشد تو را به گریه نخواهد انداخت.
جز خودم هیچکسی در غم تنهایی من مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت
همین حد قانع ام گاهی،سلامی حال و احوالی برایم عاشقی یعنی،،بدانم خوب و خوشحالی دو گیسوی پریشانت قشون شاه قاجاری و من مشروطه خواهی با تفنگ برنوی خالی ببخش ای همسفر اما من از پرواز می ترسم تمام عمر خود گفتم امان از درد بی بالی همیشه یک غزل جان...
امشب بگو که ای خدا شرمندتم شرمندتم وا کن به روی من درو؛ من هر چی باشم بندتم یا ربنا یا ربنا… من چی بگم وقتی خودت، داری میبینی حالمو امشب بیا و پاره کن؛ پرونده ی اعمالمو! گریه دوای دردمه! از من نگیر این مرهمو… خیلی خجالت میکشم؛ از...
گریه ام در دل گره شد، ناله ام برلب شکست وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
به ظاهر بوسه ای دلبسته ی دیوانه ای را کشت ولی اهریمنی نام آورِ افسانه ای را کشت کسی از سرنوشت جنگ بین عقل و دل پرسید به او گفتم دوباره حاکمی فرزانه ای را کشت میان مُلک تن، داروغه ای مست و جهان آشوب خراجش را گرفت و صاحب...
دیشب از دلتنگیت بغض گلویم را شکست گریه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست… .
بعد از تو باز شایعه ها پا گرفت و من با خنده های اهل محل گریه می کنم !
ابر تاریکم و از گریهٔ اندوه پُرم
می روی که خوشبخت شوی و من حال کودکی را دارم که نخ بادبادکش پاره شده... مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند یا برای از دست دادنش گریه!...
چنان آنها را ترغیب به گذشته و فقر و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری می کنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند!
کو گریه ای که سبز شود آرزویِ ما؟