کاش میشد که نگاهم به تو پیوند خورد چشم در چشم توباشد به توسوگند خورد عشق جاری شود از برق نگاه من و تو اشک در گوشه ی لب ها گل لبخند خورد سینه از غصه و غم های جهان دور شود قلب چینی صفتم بار دگر بند خورد کاش...
آغوش بگشا تا مرا در بر بگیری از هرم جانسوز تنم آذر بگیری یک شب بیا برروی مرداب خیالم تا بوسه از گلهای نیلوفر بگیری آرام بنشین روی بال خاطراتم تا بر فراز آسمان ها پر بگیری یک عمر بی تردید در مستی بمانی از شهد لبهایم اگر ساغر بگیری...
من دختر بهمنم مرامم عشق است یک مادرو یک زنم مرامم عشق است چون زاده ی سرمای زمستان هستم گل داده به دامنم مرامم عشق است آذر رئیسی
وقتی که تنهایی دلت یک مرد می خواهد سنگ صبوری محرم و همدرد می خواهد هنگام خشم و فاجعه - در قلب اقیانوس - یک مرغ طوفان زاد و دریاگرد می خواهد مغرور هستند و قوی زنهای با احساس زن بین قلب و عقل شهرآورد می خواهد چون تشنه ای...
گفتی تو زیبایی ، زیباتر از گل ها در اوج تنهایی،شیداتر از گل ها بی شک فریبایی ، خوش قد و بالایی در چشم من ماندی،رعناتر از گل ها گفتی که لبخندت آرامش جان است من با تو خندیدم،رسواتر از گل ها از بی کسی شاید آواره ات باشم در...
پسر دوست داشتنی من! تاریخ تولد تو در تقویم ودر یک روز خاص نیست؛ چراکه تو بارها و بارها، هر روز و هر روز در قلب من متولد می شوی. بدنیا آمدن تو دلیل هر تپش قلبم است. دلیل هر تپش قلبم تولدت مبارک.♥️
گیسویت ای زیبای من ! تفسیر یلدا می کند یک خنده بر لبهای تو دل را چه شیدا می کند چشمان زیبایت شبی بر دیده ام تابید و رفت اما دلم با هجرشان دارد مدارا می کند مهرت درون سینه ام یاد آور صد خاطره ست با خاطرات رفته ات...
پاییز از دلشوره های دخترش هرسال غمگین است اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین است بادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت زردی هر برگی که می افتد زمین داروی تسکین است
ازتماشای دو چشمان تو سردرگم شدم شور عشقم را ندیدی آخرش دوم شدم ناز چشمان تو بدجوری مرا دیوانه کرد که شدم بیچاره و بازیچه ی مردم شدم موج گیسوی بلندم مست شد در دست باد ساقه ام خشگیده شد تا خوشه ی گندم شدم با غرور کاذبت دل را...
در صفحه ی شطرنج دل مات رخ ماهت شدم سرباز عشقت گشتم و یکباره گمراهت شدم
بی تو تنهایی ودلتنگی و این پنجره ها... گرچه باران زد و سبزند همه منظره ها چتر در دست خیابان به خیابان گشتم تا که خالی شوم از بغض و غم خاطره ها
هر شب از عشق نشان و خبری می آید در دل ظلمت هر شب قمری می آید چشم عاشق نتوانست بر هم بزند به امیدی که دوباره سحری می آید شب تاریک گذر کرد و سحر باز آمد باز بر قلب پر از غم شرری می آید حال امروز گذشت...
من آن آشفته حالی را شبی باز آرزو کردم تو را بین تمام خاطراتم جست وجو کردم شدم لیلا شدی مجنون در این دنیای بی پایان که شب را در خیال و روز حفظِ آبرو کردم دوباره چشمهایم را برای دیدنت بستم برای چشمهای تو، نشستم گفت و گو کردم...
ماه من امشب چرا در آسمانت نیستی در کجا پنهان شدی در آشیانت نیستی راستی شاید تورا در خاطرم گم کرده ام این چنین آشفته ای درکهکشانت نیستی باز هم با رفتنت شب را پر از غم کرده ای دل به تنهایی سپردی در جهانت نیستی با همه قهری و...
امشب میان واژه ها دنبال هم دردم من از مرور خاطرات کهنه دل سردم با هر سکوت و انزوا در فکر لبخندم وقتی که در دیروزها بیهوده می گردم آذر رئیسی
تمام کوچه های شهرمان را غم گرفته درون خانه جای همهمه ماتم گرفته برای ما تمام زندگی رنگ خزان است زمین از گریه های نو بهارش نم گرفته کجای زخم های کهنه را محکم ببندیم که زخم تازه جان از پیکر آدم گرفته دوایی را برای دردمان پیدا نکردیم تن...
چنان در عشق های یک طرفه غرق شده ایم که وقتی به گذشته فکر می کنیم شرمنده احساسمان می شویم.
پاییز هم از غصه های دخترش هرسال غمگین است اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین است بادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت زردی هر برگی که می افتد زمین از بهر تسکین است
دلتنگ که باشی نفس هایت بوی کهنگی می گیرد.
پاییز را فریاد خواهم زد بر خشتهای کهنه ی دیوار بر آن سپیدار بلندی که از تاک همسایه شده بیزار پاییز را فریاد خواهم زد با قطره های بارش باران بر بامهای خانه میبارند من زیر چتری مانده در رگبار پاییز را فریاد خواهم زد در اشکهای کودکی تنها بر...
و من همچنان چشم انتظار عشقی هستم که تمام زنانگی ام را در وجودش یافته ام
تا تو را جدی گرفتم بر تنم خنجر زدی عشق را بازیچه کردی بردلم آذر زدی سوختم دراین سکوت و انزوای عاشقی غصه را بر تار و پودم تا رج آخر زدی