شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
درست همونجا که با گره ی ابروهاش یه معنی تازه به جذابیت می بخشه یا اونجا که با لبخند نامعلوم و ریزش میفهمی کشیدن لبخند ژکوند واسه داوینچی چقدر سخت می تونسته باشه!اره درست همونجا...دلبر نیست که، جان می برد جانارس آرامی...
تو فقط مال همین قلب پر احساس منیمنم آن مزرعه ی عشق ، تو آن داس منیهر کسی در دل من نیست عزیزم بخدابه که گویم که تو آن برگ گل یاس منیبه رطب زار لبت بوسه ای مهمان بشومچون که سرخ است و ملس میوهٔ گیلاس منیای که با شیطنتت کار دو شیطان بکنیتو بدانی که همه واژه ی خناس منیتویی آن شاه که دستم به تو آغشته شدهکیش و ماتت بکنم چون ورق آس منیتو و آن دلبری و محو تماشا شدنمتو فقط مال همین قلب پر احساس منیبهزاد غدیری...
زیبا تر از آنی که گویی نپذیرم -- تو دست مرا گیری و دستت نپذیرم -- افسوس که بردی دلم از دستم ای یار -- حال آمده ای گویی که قلبت نپذیرم...
به تو که فکر میکنمحس میکنم سیندرلامکه با یه پیرهن قشنگ و تاج سفیددست تو دستای مردونتدارم میرقصمیا شدم سفید برفی ایکه تو کلبه ی کوچولومنتطر اومدنت نشستمبه تو که فکر میکنمحس میکنم دلبری امبا یه دیو قوی که همیشه مراقبمهیاحس زیبای خفته ای رو دارمکه با بوسه هاتزندگیش زنده میشهمیدونیمن هر وقت به تو فکر می کنمنه نگران تموم شدن زمان سیندرلامنه نگران آیینه ی جادوگیر سفید برفینه به ترس ادما از دیو مهربون توجه میکنمنه...
زیباست به قدری که دلم رفته برایشرد می شود از کوچه ی ما عطر هوایشآهوی نگاهش شده صیاد غرورمهم قیمت جان است ولی ناز و ادایشهوش از سر من رفته که این بار بچینمیک بوسه از آن غنچه ی لب های بلایشای کاش که بر گردن او حلقه کنم دستآنقدر ببوسم و بماند ردِ جایشپر می زند از دامن او شعر به خورشید پروانه و گل ریخته ام بر سر و پایشاز شیطنتش وا شده صد چشمه ی لبخندماه دل من پاک بهاری ست صفایشدل می رود از عشق به یک فصل تماشاعاشق...
گفت یک مصرع بگو از چشم نازِ دلبرتبعد از آن شاعر شدم دیوان نوشتم جلد جلدارس آرامی...
بی تو بودن گاه زندان می شود مرگ با اندوه آسان می شود در علاج زخم روحم گفته اند:دردهایم با تو درمان می شود!▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
جوری دلم را برده ای با خنده هایتگاهی برایت می شوم پرپر! چه خوب است!ای کاش می دیدی خودت را از دو چشممدنیا ندارد از تو زیباتر! چه خوب است! ▫️شاعر: سیامک عشقعلی...
دل چو سوزد ﻻﯾﻖ ﺩﻟﺒﺮ ﺷﻮﺩ...
لطیف مثل گل پر از بهانه و ناز استگرفته اند از تنش گلاب قمصر رانگاه او غزل، لبش وفور زیباییخدا چه شاعرانه خلق کرده دلبر را! 🟪 شاعر: سیامک عشقعلی...
دلبرم همچون انار استیا که دل نداردیا که صد دل دارد...شعر: ئاری عبدالطیفبرگردان: زانا کوردستانی...
مثل تاجی به سرم مینهمت دلبر جان تو بلایی و چه زیبا به سرم می آیی...
ولی میدونی ؟تو برای من همون نامه ای هستی که بعد مدت ها پستچی برام فرستاده ،همونی که هیچ وقت انتظارشو نداشتم ،و نمیدونستم قراره تو این دنیاییکه همه چیز مجازی شده حتی اشک و لبخند ،یک نفر واقعی ،پلاک و آدرس منو بلد باشه و در خونه قلبمو بزنه ،اره تو همون نامه ای هستی که با تمام بهت و تعجبم نگاهش میکنمو شوق و ذوق فراوون میخونمش ...اره توی دنیای پیامک و ایمیل و چتتو مثل نامه ،برای من واقعی ترینی🦋🥰 ذاکری...
از شهر خیالم می گذشتمدر تمام کوچه هایش، تنها تو بودی ...!ساحل هاشمی...
تو فقط باشاخ که اگر نباشی به راستی تمام هستی و نیستیم به هم میریزدآخر مگر میشود بدون دلبر سَر کرد...
حال عاشق را نمیداند ،عاقل؛ در جهان عشق می خواهد، باشد؛ در پی لیلا دوانقلب عاشق، کوی لیلا ؛ دیده و بی گفتگوردپای عشق، ماند تا ابد ؛ در دل نهانآنکه عاشق را نموده، همچو مجنون بی قرارنردبان عقل را ، بیگانه داند ؛ در زمانعاقلِ مستانه را، ساقی اگر می، میدهدمی نباشد در میان ، ساقی به دل شد میهمانچشم ، اگر ؛ غارت کند ؛ زیبایی روی مَهانمَه نبیند چشمِ دل ، دلدار باشد بیگمانروی یوسف را، به چشمِ دل؛ زلیخا دید و بسماه رویی کز حضورش ؛ ...
فراق نچشیده ایکه از دوزخ هراسانی.....برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتمبه قلم:مریم کنف چیان...
عشق تو از پیونده قلب ها نبوداز پیونده سلول به سلول جانم بودتو همچون خون در رگ هایم جریان پیدا کردیو من به بیماری عشق تو مبتلا شدم وتو در من رشد کردی و از من شدی حال ما دو جسم در یک روح پنهانیم💕👻رقیه سلطانی...
نگرانم نگران خودم و حال دلمنگرانم که پس از تو به کی دل بدهم؟ نگرانم که چرا بی تفاوت شده ام!مثل بُت کنج اتاق در فکر توام...🖤رقیه سلطانی...
زیبا تر از آن خنده ی زیبا وسط بغضِ بزرگ دلچسب تر از عطر چای و قند هِلی شیرین تر از طعمِ عسل در سبلان تو در آغوش من از هر چه خوب، خوب تری:)...
من تو رو قهوه ای دوست دارم.شبیه شیر کاکائو مثل چیزای قدیمی مثل کمد دیواری و در چوبی خونه مامان بزرگم دقیقا همون قشنگی گذشته و حال خوب! دوستدار تو: قهوه ای شیر کاکائونویسنده: مهرآفرین قاسمی:)...
من تو رو صورتی دوست دارم. دقیقا شبیه همون لاک جدیدم که از بهترین دوستم هدیه گرفتم... به قشنگی گلای توی باغچه همونقدر سرزنده به نظر من ادمای مهربون یه قلب صورتی دارن:) دوستدار تو: صورتیِ بهار!...
من تو رو قرمز دوست دارم . مثل همون سرسره ی توی پارک که باهاش خاطره دارم. مثل سس روی پیتزام مثل حس سرزندگی عاشقتم دلبر قرمز !دوستدار تو: قرمزِ جان!...
من تو رو سبز دوست دارم. مثل پوشه ای که چیزای مهم رو داخلش میگذارم بوی خوب سبزه های توی باغچه مادربزرگ برگ گل های زر ! یه حس خوب طبیعی و شاد ! دوستدار تو: سبز بانو...
من تو رو آبے دوست دارم تو آبے ترین حس دنیایی مثل همون اسمون بدون ابر مثل دریا مثل حس های قشنگ تو ذهنم که رنگ همه اونا ابیه! عاشقتم دلبر آبے !دوستدار تو: دخترآبےنویسنده: مهرآفرین قاسمی...
تو جهان مخفی منحنی لبات کلی توت فرنگی به چشم میاد که با نور ماه شب چهارده چشمات هارمونی قشنگی ساخته شده...
و تو آن دلبر نابی که دل از ما بردی!:)❤نگار منجزی🦋...
تو تک ستاره ی آسمان دنیای منیدلبر..!=)❤نگار منجزی🦋...
دلبرمیدونستی شمردن مژه های بالا و پایینچشماتقشنگترین زنگ ریاضی دنیاست؟...
آهای دلبر!! میدونستی خط قرمزم چشماته؟هرکی نگاهشون کنهباید صد و بیست و یکبار دورشون تصدق بشه چون از حدش گذشتهاز من گفتن بودچشاتون رگ غیرت بنده است حضرت دلبر*-*...
مثلِ باران افتادم به دلَتراست می گویند هر اُفتادنی پایان کار نیست، این افتادن آغازِ دلدادگیست....
دلبر آمد پی تعمیر دل ویرانم لیکن آن وقت که این خانه ز تعمیر افتاد...
همه از زیبایی چشم های رنگی میگویندو دل به زیبایی فریبنده ی آن میبندندمن اما جای گم شدن در سبزی جنگلو غرق آبیِ دریای خیالی این چشم ها شدنمدت هاست که بی خواب قهوه ی ناب چشمان کسی شدمکه میشود هزاران شعر برایش گفتهزار تصویر از چشمانش کشیدفقط کافیست دل ببازی به آنآن وقت است که تا ابدمیشود کنارش به تماشای دریا بنشینی و به موسیقی صدایش گوش کنی و از قهوه ی چشمانش بنوشیو چه اعتیاد ترک ناشدنی ست این قهوه ی کم یاب چشمان دلبر...
ما را بهشت نقد، تماشای دلبرست...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی دانمهمه هستی تویی، فی الجمله، این و آن نمی دانم...
بشکست اگر دل من به نیاز و آرزویی (سر خم مِی سلامت شکند اگر سبویی)بگذار بشکند دل، بگذار بگسلد تن تو بمان عزیز دلبر که تو جاودان سبوییارس آرامی...
می شود روشن چراغ خانه ام با عشق توجان بگیرد این دل دیوانه ام با عشق توعطر احساست که می پیچد میان باغ دلگل کند صدها غزل جانانه ام ، با عشق تومن که زلفم را به بوی عشق تو آمیختمدلبری خوش قلب و زیبا شانه ام با عشق توخانه ای زیبا تراز آن قلب عاشق پیشه نیستساکن آن قلب و این کاشانه ام با عشق توحس خوب بودنت دارد خدایی می کنددر طوافت روز و شب پروانه ام ، باعشق توچشم هایت میخرد ناز فراوان مرابا وجودت دلبری دردانه ام با عشق ت...
دنیای با عشق تو رنگ دیگری دارد شاه جهان است آنکه چون تو دلبری دارد با دیدنت زیر لبم گفتم که این دنیا مرداب هم باشد گل نیلوفری دارد...
الهی که من ٺصدّقِ برقِ نڱاهِ جذّابٺ بشم دلبر...
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن...
من رهگذر وادی جانانم تو ره زنی و ره می زنی دل می بری گیر تو می مانم. اسمارحمانی...
به او گفتم صدایم کن اسمم رو صدا کن تا بگویم جانم گفت این همه آدم صدایت میکنند من یک نفر نامت را نبرم ک چیزی نمیشود ولی او نمی دانست ک حاضرم همه را در ازای صدا کردن او نادیده بگیرم شاید نمی فهمید ک وقتی نامم بر زبانش می آید هزاران بار با خودم میگویم من هرگز نمیدانستم نامم این قدر زبیاست وقتی از زبان تو جاری میشود و با صدای مردانه ات هم آمیخته میشود دلبررر😍...
شاهزاده ی گیسو پریشانحاکم کدام دیاریفرمانت برمشراب کدام چشمانیمستتش شومدلبر کدام دلیمهمانش شوممصراع کدام شعریردیفش شوماهل کدام زمینیدورش بگردمستاره ی کدام آسمانیخیره اش شومموج کدام دریاییآرام جانم شودشاهزاده ی گیسو پریشان من ......
مرحبا همت قومی که چو دلبر گیرندبه جز از دلبر خود از همه دل بر گیرند...
نیمه شب از دلبرم آغوش می خواهد دلمدلبرى که شب بوَد بیهوش می خواهد دلمقافیه تنگ آمده شین را شما سین فرض کنماه بانو، مه لقا، من بوش می خواهد دلم!ارس آرامی...
+میبینی/چیو+این آخرین دونه های برف رو...اینکه،این یعنی زمستون هم داره میره.../آره،حیف...من عاشق این فصلم.../ولی خب طبیعیه...هر،اومدنی یه رفتنی هم داره...یه روزهمه میرن،روح عزیزمون،یه روز،ترکمون میکنه،و تمام...+اعه...تلخش نکن دیگه!...اره،همه چی یه روز تاریخ انقضاش سَر میرسه،این تلخ ترین حقیقته... ولی،ببین من تا تهش باهاتم... از روح بهت نزدیک ترم.من شب و روز،با هر نفس کشیدن به تو و رویاهامون فکر میکنم. /میدونی چی دلم میخاد؟+نه چی؟...
با روح آغشته به تو چه کنم؟! یارا...
نسیمی غافله میره به بندرنمیدونم کجا میندازه لنگربه قربون دو زلف بور دلبرخرابش میکنه گرمای بندرچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیدهچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیده...
میگم دلبر؟میگه: من دلبری بلد نیستم..میگم پس این دلِ من خودش راه افتاد اومد دنبالت؟ یا من ولخرج بودم دلمو ساده از کف دادم؟دِ نیگاهمین الان نیگانیگااا آخه... بعد میگی من دلبر نیستمخو همین نِگاتهمین نگاهِ الانتمگه میشه جون نداد براش؟!حالا من خسیسم دل دادم ببریوگرنه که به ولله اون نیگات بیشتر ازینا هم میطلبه......
چه دلبری که ندانی طریق دلداری؟...