پاییز بیهوده به فصل هجران بدنام گشته است
توکه در بهار رفتی......
رفتی ..
درو دیوار اتاقم قفسم شد
حس خفگی
بغض گلو..
همنفسم شد...
در آن عصری که رفتی؛ آنچنان گیر کرده ام...
که هر روز صبح، غروب جمعه بیدار می شوم!...
وقتی رفتی مُردم
ولی دم نزدم
تا کسی نفهمد که قلبم با تو می زد.....
حجت اله حبیبی...
مرا دست خدا سپردی وُ بعد
تعجب از من که
چرا رفتی پس......