متن فداکاری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فداکاری
#به_نام_مرد
🕊بشنو از مردی که برای لقمهای نان، جوانیاش را در کورههای آجرپزی سوزاند و هنوز هم، شب ها، بوی خاکستر میدهد.
بشنو از پدری که دست های پینه بستهاش، نوازشگر موهای دخترکی است که تمام دنیایش، در خندههای او خلاصه میشود.
بشنو از عاشقی که در هیاهوی این شهرِ...
هر کاری که میکنم
باز به چشم تو نمیآید و میگویی:
دو دلم در عشق تو!
عیبی ندارد،
خودم دوست دارم
به جای دو دل، هزار دل باشم
تا با هزار دل، دوستت میداشتم
تا با هزار دل، برایت جان میدادم.
دست از عشقت نخواهم کشید،
حتّی اگر،
به پای حسّ نابِ محبّت،
جانم از دست برود!
از خاک آمد،
آدمی که خود را،
به آب و آتش میزند؛
تا حسّ عشق ورزیاش،
با هیچ بادی،
در خاک نیفتد!
باید از چیزی کاست،
گر بخواهیم به چیزی افزود.
مرا بیش از یک جان نیست בر تن،
کـہ آن هم بـہ فــבاے زلـف مشکینش.
کافیست..،
تو لب تر کنی تا جان بسپارم.
قصد جانم کرده اند چشمان او
جانم فدای چشم او.
برای هزارمین بار داشتم فیلم اخراجیها رو میدیدم؛ همون سکانسی که مجید سوزوکی پا توی میدان مین گذاشت و شهید شد.
آدمی که هیچکس قبولش نداشت، اما غیرت و شجاعتش از صد نفر که فقط ادعای نترس بودن داشتن بیشتر بود.
اون به تنهایی معنای واقعی غیرت و مردونگی رو...
به راهِ وطن ز دشمن، چه باک؟
که جانم فدای ایرانِ پاک
اگر پیکرم تکه تکه شود
دل از مهر ایران نگردد پاک
که نام وطن بر روحم چون پلاک
به هر اذن حق زجان بر کفن
سپارم جان بر ایران وطن
اگر نیست شویم هم بگو ای وطن
که...
🇮🇷 این روزها دل میسوزد، چشم میگرید آشفتهام چون عاشقم؛ عاشق این خاک.
روزی آغوش وطن ما را در بر گرفت، امروز نوبت ماست که آغوش باز کرده کنار او بایستیم با تمام دل، با تمام جان
نخواهیم گذاشت این عشق فرو بریزد. چون بودنِ ایران بودنِ ماست. چون نمیشود...
روز בختر براے בخترانیست کـہ با کـ؋ـش هاے پاشنه دار از پستے و بلندی ها ی زندگی عبور کرده اند و به اوج قله موفقیت رسیده اند..
روز دختر روز בخترانیست کـہ با موهاے בم اسبے با ظرا؋ـت בخترانـہ בر گرماے تابستاט پا ب پاے یک مرב کار کرده اند،روز...
ای ک حسرتت نشسته ب دلم
عمرم ب انتظار تو چگونه زندگی کند
عمر من ب انتظار تو نشسته است ..
هر چند می داند این آینده بی ثمر است..
چشمانم گریه بست است ،ب کدامین وفایش این چنین می باری؟؟
چشمانم گفت :من زبان تو هم در اوج دلتنگی...
خداوندا! سفرهای پدر را
هماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن!
چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست،
خودت، کارِ پدر را پرثمر کن!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
گلِ دستانِ رنج آلوده ی او،
نشان از کارهای سخت دارد؛
و با کارش برای خانواده،
رفاهِ بیکران را می نگارد...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
به دنیا که نباشد اعتباری
خزانی میشود هر نو بهاری
چو خوبان جهان از همت خود
بکن کاری که ماند یادگاری
اعظم کلیابی بانوی کاشانی