پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شاهی که بر رعیت خود می کند ستممستی بُود که می کند از ران خود کباب....
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند.️️️...
بنازم چشم مستت را که سرمست جهانم کرد......
با یک فنجان چای هم می توان مست شد اگر اویی که باید باشد،باشد....
مرا از عشق باکى نیست به قلبم گرد و خاکى نیستتو مى ترسى که در قلبت دریغا حس پاکى نیستنه هر کس مست و دیوانه، نگه کن حرمت خانهکه دل جاى یه دلدار است مکان اشتراکى نیستچه شب ها بر سر داغت به آب چشم جوشیدممیان سفره فکرم به جز یادت خوراکى نیست...
چیه این بارون؟بوش ، صداش ، حسش آدمو مست میکنه؟! ...
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی بوی یک تکبیتناگه، مست و مدهوشت کند..!...
مست عشق تو ام جانا...
من همان مستِ خراب و تو همان زاهد شهر ما دوتا تا به ابد دشمن هم میمانیم...
پیمانه را به دست اجلبسپرو بروای زندگی شراب تو مستم نمی کند...
از خمار چشمانتمست می شومچه غوغایی می شود برپااگر از جام لبتقطره ای بنوشم...
این سر نه مست بادهاین سر مست، مست دو چشم سیاه توستبوسه، بوسه از آن لب ربودنیستتنها تو را ستودممحبوب من به سان خدایان ستودنیست...
بیا منصف باشیم... معامله ای عاشقانه: تو برایِ همیشه کنارم بمانو من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم... تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم ....به لحظه هایت تو بغض کن, من اشک می شوم... تو بخند من شوق می شوم... تو ببین من از نگاهت مست می شوم.... بیا منصف باشیم... تو برایم تب کن من برایت می میرم......
مست و خرامان میرود در دل خیال یار من...
خنده هات مستم میکنه...
دلتنگیخوشه انگور سیاه استلگدکوبش کنلگدکوبش کنبگذار ساعتیسربسته بماندمستت می کند اندوه...
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست...
مست رود نگار من در بر و در کنار منهیچ مگو که یار من با کرمست و با وفا...
راه مست بودهر چه که می رفتیمما را به جای دیگری می برد...
یارم به یک لا پیرهن / خوابیده زیر نسترن/ ترسم که بوی نسترن / مست است و هوشیارش کند......
یادش به .....تا آخرین دکمه های تو ، مست می شدملخت و خوابیده تانگو میرقصیدیمسایه های در هم تنیده مان ، تحریک می کرد آنهراچه شد؟حال و هوای چشمانت شرجی است و لب هایت ازدهن افتادهاتاقمان سرما خورده و من از تب می سوزمپنجره ها هم که هی سرفه می کنندو تو تنها به قرص هایت وفاداریچه خواهد شد...
تا نفس های تو را روی لبم حس می کنملحظه ی بوسیدنت مست دقایق می شوم !!️...
عشق یعنی ؛بودنت حال مرا ،شیدا کند، !عشق یعنی؛رفتنت قلب مرا تنها کند !عشق یعنی؛انقدر مست تو باشم ماه من،قصه عشقت مرا رسواتر از رسوا کند️...
آن که مست آمدو دستی به دل ما زد و رفتدر این خانه ندانم به چه سودا زد و رفتخواست تنهایی ما را به رخ ما بکشدتنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت...
با این شراب هامست نمی شوم دیگرباید دوباره سراغ چشم های تو بیایم!...
لحظه دیدار نزدیک استباز من دیوانهام، مستمباز میلرزد، دلم، دستمباز گویی در جهان دیگری هستمهای! دلای نخورده مستلحظه دیدار نزدیک است...
امشب این کافهمست تر از من استروی تمام صندلی هاتو نشسته ای...
چشمان تو شراب استو من مست آن چشمانت...
خواهم که تو را تنگ در آغوش بگیرماز هرم تنتمست شوم مست بمیرم...
نام تو مرا همیشه مست میکندبهتر از شراببهتر از تمام شعرهای ناب...
امشب این کافهمست تر از من استروى تمام صندلى هاتو نشسته اى...
میترسم از آن چشم سیه مست که آخر از ره ببرد صائب سجاده نشین را...
لحظه لمس نگاهت ... مست_و_ویران_میشوم...
یک بوسه ز لبهای تو عیدانه گرفتمانگار که می از لب پیمانه گرفتمآنقدر به شهد لب تو بوسه زدم کهتا مست شدم در بغلت خانه گرفتمعیدتون مبارک همراهان گلم...
میشود من به هوای توکمی مست کنمبوسه بر چشم تو و هرچهدر آن هست کنممی شود چشم ببندیو نگاهم نکنیمن خجالت نکشمآنچه نبایست کنم...
این دل که به یادت همه دم مست و خراب استگر بر سر آغوش تو می بود چه می شد ؟...